ماجرای شفای دختر ارمنی بهواسطه حضرت عباس (ع)
#متن_روایت / #متن_روضه
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درِ خونهی عباس چیکار داری؟
بگو من هنوز حاجتمو نگرفتم.
ارمنیها هم برات قربونی میدن، آقاجان! اونها هم امیدوارن.
من که شمارو دوست دارم قطعا دستمو میگیری...
مریض بود بچهی اون ارمنیه؛ روز تاسوعا که دسته آوردن بیرون، دید دارن با این دم سینه میزنن:
* ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد *
دلش شکست، رو بالکن خونهشون نشست زد به سینهش، گریه کرد؛ گفت خیلی تعریفتو میکنن شیعهها که با دستات حاجت روا میکنی. من امروز برات گریه کردم...
هنوز داشت حرف میزد باآقاجان ما، یهو صدای دخترش بلند شد؛ بابا بیا، یه آقایی اومد دستمو گرفت، سلام رسوند فرمود ما مدیون کسی