eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
من با تو زندگی نکنم؛ پیر می شوم بی تو من از جوانی خود سیر می شوم من در شعاع پرتو شمسُ الشُّموسی ات بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم آیینه کاری حرم ات ذرّه پروری ست من در رواق چشم تو تکثیر می شوم در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را اینجاست آنکه لایق تکبیر می شوم من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند دارم به پای خویش سرازیر می شوم یک شب نشد که بی گُنَه آیم زیارتت اما دوباره پیش تو تقدیر می شوم وقتی که آه می کشم از پرده ی نیاز  بی پرده با تو صاحب تصویر می شوم بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا هر چند با نگاه تو اکسیر می شوم نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد کز بانگ آن چو سیل سرازیر می شوم آن نامه ام که از سر تعجیل و اضطراب بر بال کفتران تو تحریر می شوم برداشت سیلِ گریه بساط زیارتم نم نم دوباره قابل تعمیر می شوم وقتِ ورود در حرم تو، هوایی ام وقت خروج، تازه زمین گیر می شوم بادا شلوغ دور و برت کعبه ی عزیز من حاجی تو اَم که به تقصیر می شوم http://eitaa.com/joinchat/272171029C7c2be56d94 ابرگروه مجمع الذاکرین اهل بیت ( علیه السلام)
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید ره گشایید که یارم ز سفر می آید کاش می شد که ببافند کمی مویم را آب و آیینه بیارید پدر می آید نه تو از عهده این سوخته بر می آیی نه دگر موی سرم تا به کمر می آید جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد غالباً درد به دنبال جگر می آید راستی! گم شده سنجاق سرم دست تو نیست؟ سر که آشفته شود حوصله سر می آید هست پیراهنی از غارت ان شب به تنم نیم عمامه از آن بهر تو در می آید به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم که بجز من ز پس کار تو بر می آید راستی!هیچ خبر ار شدی تب کردم؟ راستی لاغری من به نظر می آید راستی هست به یادت دم چادر گفتی دختر من!به تو چادر چقدر می آید سرمه ای را که تو از مکه خریدی بردند جای آن لخته ی خونم ز بصر می آید
😭 فریادها چو راه سفرها کشیده اند شب ها کشیده اند، سحرها کشیده اند سنگینی ام به قدر دو تا بوسه مانده است وزن مرا نسیم سحرها کشیده اند فکرم پس از تو دست کشیدن ز زندگی ست دست مرا ز بس به سفرها کشیده اند نائب گرفته ام که کشد آه جای من آه مرا نسیم سحرها کشیده اند این قوم بسته اند به ناخن حنای عید ناخن ز بس به روی جگرها کشیده اند پوشیدنی نمانده برایم به غیر چشم هر چیز را که بود به سرها کشیده اند سنگین تر است از همه ی بار کائنات نازی که دختران ز پدرها کشیده اند حرف و حدیث موی سر من دراز شد در شام و کوفه بس که خبرها کشیده اند نقش تو را به نوک سنان ها کشانده اند نقشه برای من به گذرها کشیده اند آمد به حرف طفل تو با خال و خط تو زیر زبان من به هنرها کشیده اند هم پرده نیست با کمی از گوش درد من دردی که گوش ها ز خبرها کشیده اند چشمم هنوز منتظر دست های توست زآن سرمه ها که وقت سحرها کشیده اند شد سایه ام بلندتر از من به پای نی چون سایه ها به نور قمرها کشیده اند معنی، لب حسین کرامت نمود، اگر از خیزران تلخ شکرها کشیده اند # 🍇@majmaozakerine
✅ امام رضا علیه السلام 🔻محمد سهرابی انگور می دهند که قربانی ات کنند لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند صدها رواق در جگرت زهر باز کرد می خواستند آینه بندانی ات کنند هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی مردم اگر چه سجدهی سلطانی ات کنند تو نو به نو برای خودت گریه می کنی در صحن کهنه گرچه چراغانی ات کنند وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد فرمود تا حسین خراسانی ات کنند زن های طوس مثل زنان بنی اسد جمعند تا عزای پریشانی ات کنند معصومه را به همرهی خود کشانده ای تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 ❤️ گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست باشد محل نده قسم مرتضی که هست وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست چادر نماز حضرت خیر النسا که هست یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست 🥀🍃
كرده‌ در باغ‌ رخت‌ گشت‌ و گذار عبداللّه‌ داده‌ از دست‌ چو موی‌ تو قرار عبداللّه‌ ریخته‌ در كف‌ خود دار و ندار عبداللّه‌ دیده‌ چون‌ بر رخ‌ تو خون‌ و غبار عبداللّه‌ نیست‌ آن‌ كس‌ كه‌ نشیند به‌ كنار عبداللّه‌ سپر از دست‌ بینداز كه‌ من‌ می‌آیم به‌ هواداری‌ تو جای‌ حسن‌ می‌آیم‌ منم‌ آن‌ كس‌ كه‌ ز غربت‌ به‌ وطن‌ می‌آیم‌ عوض‌ نجمه‌ كنون‌ من‌ به‌ سخن‌ می‌آیم‌ بسمل‌ یك‌ سر موی‌ تو هزار عبداللّه‌ من كه‌ خورده‌ گره‌، ای‌ دوست‌ به‌ كارم‌ چه‌ كنم‌؟ دست‌ خطی‌ چو من‌ از باب‌ ندارم‌ چه‌ كنم‌؟ من كه‌ در نزد زنان‌ شوق تو دارم‌ چه‌ كنم‌؟ جگرم‌ سوخت‌! بگو ای‌ كس‌ و كارم‌ چه‌ كنم‌؟ سوخت‌ چون‌ شمع‌ شب‌‌افروزِ مزار، عبداللّه‌ قاسم‌ امروز كه‌ در حلقۀ‌ آغوش‌ تو بود پشت‌ خیمه‌ ز غم‌ عشق‌ تو مدهوش‌ تو بود به‌ گمانم‌ كه‌ دلم‌ پاك‌ فراموش‌ تو بود منم‌ آن‌ طفل‌ كه‌ دائم‌ به‌ سر دوش‌ تو بود از چه‌ گویی‌ كه‌ بماند به‌ كنار، عبداللّه‌ گر اسیری‌ بروم‌ خصم‌ تواَم‌ خوار كند وای‌ از آن‌ روز كه‌ دون‌ بر همه‌ آزار كند خاطر عمه‌ توجه‌ به‌ منِ‌ زار كند دشمن‌ آن‌ لحظه‌ یتیم‌ تو گرفتار كند بهتر آن‌ است‌ شود بر تو نثار، عبداللّه‌ موسی‌ وادی‌ شوقم‌ ید بیضا دارم‌ بر روی‌ سینۀ‌ تو سینۀ‌ سینا دارم‌ نجمه‌ كو تا كه‌ ببیند چه‌ تماشا دارم‌ عالم‌ امروز به‌ كام‌ است‌ كه‌ بابا دارم‌ پدر این جاست‌ به‌ اغیار چه‌ كار عبداللّه‌ شأن‌ تو نیست‌ كه‌ ره‌ بر روی‌ زانو بروی‌ گه‌ به‌ صورت‌ بروی‌، گاه‌ به‌ ابرو بروی‌ كو اباالفضل‌ كه‌ با قوّت‌ بازو بروی‌ اكبرت‌ كو كه‌ به‌ یك‌ قامت‌ نیكو بروی‌ گشته‌ این‌ لحظه‌ دگر دست‌ به‌ كار، عبداللّه‌ :: تیر خود را بزن‌ ای‌ حرمله‌ بیتاب‌ شدم‌ یاد تابوت‌ شدم‌، غمزدۀ باب‌ شدم‌ از غم‌ عشق‌ عمو، شمع‌‌صفت‌ آب‌ شدم‌ من‌ مدال‌ دم‌ جان‌ دادن‌ ارباب‌ شدم‌ همچو اصغر شده‌ با تیر شكار، عبداللّه‌ سر اگر در قدم‌ یار نباشد سر نیست‌ خون‌ من‌ سرخ‌‌تر از خون‌ علی‌ اصغر نیست‌ ای‌ شه‌ خسته‌ مگر مادر من‌ مادر نیست‌؟ نجمه‌ را شرم‌ ز گیسوی‌ علی‌ اكبر نیست‌؟ نجمه‌ را می‌دهد امروز وقار عبداللّه‌ ✍