eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
Z0000052.MP3
زمان: حجم: 5.14M
🏴 🏴 🏴 ✍:شاعر خ علیمحمدی 🎤مداح :استاد پیام پرویزی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بِروین خَوَر بدین به شهرِ بغداد کُشتنه به زهر کین امامِ جواد دُهدَرِ مأمون مکن مسموم امامه پشت در شودی مکن شودی حرامه بیارین بالا سرس امامِ هادی بمیرُم سیت به جوونی جون نهادی کاظمینِ بزنین پرچما سیاهی حیفم سی امام جواد که جون نهادی خُس شهید،بووس شهید،جدِّس شهیدن هَمِسون هفت پشت غمِ دنیانه دیدن مو که بختیاریُم هِدُم عزادار به غمِ امام جواد هِدُم گرفتار رَهدُمه به کاظمین دَخیل بِوَندُم تا بده مُرادُمه مو دَردهِ مندُم یا امام رضا آقا سَرِ خوت سلامت به روزِ محشر بکن مُنه شفاعت ای(هستی)امشو بگو دُندالِ سنگین تا بخونه(پرویزی)وا حالِ غمگین بگو یاجواد شهیدجواد غریب جواد مظلوم جواد
علیه‌السلام بايد از روضه گفت سربسته روضه باز است و حجره در بسته به كدامين گناه در قتلش ام فضل اينچنين كمر بسته سرش افتاده است بر شانه دست و پا مي‌زند غريبانه سوخت از داغ اين امام غريب جگر آشنا و بيگانه وسط هلهله دلش غم داشت روضه‌اش بوئي از محرّم داشت ياد جدّ غريب خود افتاد روضهٔ او برادري كم داشت دل آن بي حيا نشد آرام بدنش را كشيد تا سر بام دوسه روزي پس از شهادت هم شد رها روي بام جسم امام قلم اينجا كمي سخن دارد حضرتش سايه بر بدن دارد تنش عريان نشد خدا را شكر روضه خوان گفت پيرهن دارد جگرش پاره شد ولي سر داشت تا نفس داشت سر به پيكر داشت سارباني نبود اطرافش دست و انگشت سالم آخر داشت جدّ او را ولي چه بد كشتند فقط از كينه و حسد كشتند ظالمی با دوازده ضربه عده‌اي مست بي خرد كشتند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
علیه‌السلام میان حجره غریبانه دست و پا می‌زد همان که روضه‌اش آتش به جان ما می‌زد میان اشهد خود گاه یا رضا می‌گفت و گاه مادر مظلومه را صدا می‌زد تمام حاجت او انتقام سیلی بود از آنکه مادرشان را به کوچه‌ها می‌زد صدای نالۀ او: آه سوختم، جگرم شراره‌ها به دل حضرت رضا می‌زد صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب گریز روضۀ او را به کربلا می‌زد دلش گرفت برای کسی که در گودال عدو به پیکر او نیزه بی هوا می‌زد همین‌که‌چشم به هم‌می‌گذاشت او، می‌‌دید که روی نیزه سر شیرخواره را می‌زد همان کسی که سر شاه را جدا کرده سه ساله را طرفی برده و جدا می‌زد برای اینکه نبیند دوباره اینها را میان حجره غریبانه دست و پا می‌زد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
علیه‌السلام ای ز روی تو روی حق پیدا آفتاب قدیمی دنیا ای که دریاست پیش تو قطره ای نمی از کرامتت، دریا ای مسلمان چشم تو آدم شده روی تو قبلۀ حوا ای به طفلی، فقیه هر مرجع ای امام تمام عالم‌ها به گمانم که حضرت موسی نامتان را نوشته روی عصا یا که اصلاً مسیح وقت شفا می‌برد یا جواد! نام تو را این همه جود و فضل و احسان را ارث بردی ز مادرت زهرا با گدایی تو بزرگ شدیم یا علی اکبر امام رضا روز اول که یادمان کردند ریزه خوار جوادمان کردند جود و بخشش برای تو هیچ است کل عالم ورای تو هیچ است باغ جنت به آن همه عظمت پیش صحن و سرای تو هیچ است از روایات عشق فهمیدم جان عالم به پای تو هیچ است معجزات مسیح و کار شفا در حضور دعای تو هیچ است این بلندی خاک تا افلاک پیش گلدسته‌‌های تو هیچ است دین ما بندگی ما همه‌اش به خدا بی ولای تو هیچ است کعبه، زمزم، حرم، صفا، مروه همه پیش صفای تو هیچ است بیش از این مدح تو نمی‌دانم شعر من در ثنای تو هیچ است ای امام جوان اهل البیت قمر آسمان اهل البیت دل ما غرق در عنایت توست تشنۀ بادۀ ولایت توست در همان کودکی امام شدی این خودش برترین لیاقت توست اینکه زهراست مادرت آقا به خدا بهترین سعادت توست روز محشر تمامی عالم دست بر دامن شفاعت توست از درت خلق دست پر رفتند جود و بخشش همیشه عادت توست هرکه یک بار شد نمک گیرت تا ابد بندۀ کرامت توست کاش می‌‌شد که در حرم بودم در شبی که شب شهادت توست همسرت قاتلت شده آقا این خودش راز سخت غربت توست همسرت پیر و مو سفیدت کرد در جوانی تو را شهیدت کرد گوشۀ حجره بی صدا بودی به غم و غصه مبتلا بودی جگرت سوخت، با لب تشنه چون جگرگوشۀ رضا بودی چقدر زود پرپرت کردند تو امام جوان ما بودی موقع دست و پازدن قطعا یاد گودال کربلا بودی یاد غم‌‌های عمه‌ات زینب یاد طفلان بی نوا بودی یاد طفلی که تا پدر را دید گفت بابای من کجا بودی؟ از میان تنور آمد‌ه‌ای یا که بر روی نیزه‌ها بودی؟ ای پدرجان ز نیزه افتادی؟ به نظر زیر دست و پا بودی دخترت را ببر که پیر شده رفتنم مدتی است دیر شده «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
🏴 🏴 ✍شاعر:کربلایی مرتضی شاهمندی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ درشهر کوفه رسم این مردم عجیب است مهمانشان مُسلِم چقدر اینجا غریب است این مردمِ نامرد ، در خانه نشستند روی سفیر تو در و کاشانه بستند این شهر ، شهرکوفه ، شهر بی وفایی است خاصیت و اخلاق آنها بی حیایی است اینجا کسی با او سرِ یاری ندارد آواره گشته چون که غمخواری ندارد هر خانه ای که در زده بسته به رویش اندوه و غُصه عُقده گشته در گلویش در زیر لب حرفی ز سوز و درد دارد آقا نیا ، کوفه مَرامی سرد دارد آقا نیا ، چشم انتظار تو کسی نیست جُز تیر و نیزه ، بیقرار تو کسی نیست اینها ز کینه سینه را لبریز کردند خنجر برای حنجر تو تیز کردند آقا نیا دائم گل پرپر ببینی داغ ابوالفضل و علی اکبر ببینی مولا بیا و مُسلمت را کن نظاره در کوچه ها گشته تن من پاره پاره آقا دگر بر من نمانده راه چاره شد قتلگاه مسلمت دارالاماره
🏴 🏴 ✍شاعر:وحید محمدی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد
🏴 🏴 ✍شاعر:وحید محمدی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد
❁﷽❁ 🏴 🏴 🎤مداح : حاج اسماعیلی سال ۱۴۰۴ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ روز شهادت آقا زین العابدینه بریم در خونه ی آقا سیدالساجدین روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود یه عمری اقا زین العابدین شب و‌روز گریه می کرد، آب می دید گریه می کرد طفل خردسال می دید گریه می کرد، جوان می دید گریه می کرد، دختران قد و نیم قدو‌می دید گریه می کرد روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد گاهی وقتا تو کوچه های مدینه راه می رفت، می دیدن آقا اومد جلو در قصابی شروع میکرد گریه کردن، همه جمع می شدن، چی شده آقاجان؟ یابن رسول الله چرا گریه می کنید صدا می زد ای قصاب، بگو ببینم این گوسفند رو‌میخای ذبح کنی آبش دادی یا نه؟ می گفت بله یابن رسول الله ، ما مسلمانیم ما از جد شما یاد گرفتیم ، می دیدن دوباره گریه می کنه، آقاجان چی شده؟حرف بدی زدم؟؟ می فرمود بابای من حسینو‌ تو کربلا ، با لب تشنه سر بریدن ، ماجرای آب آبش کرده بود غُصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را حالا داره یادش میاد آقا زین العابدین پیکری را بر زمین پامال دید دیگه چی دید؟؟؟ پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت یکی از سخت ترین صحنه های عاشورا اونجایی بود که آقا زین العابدین پرده ی خیمه رو‌کنار زد از دور داره میبینه ، من نمیدونم فاصله چقدر بوده ، آقا زین العابدین نگاه کنه ببینه دور باباش حسینو حلقه زدن، نیزه دار با نیزه می زنه، شمشیر دار با شمشیر می زنه ، پیرمرداشون عصا زنان یه مرتبه طاقت نیاورد یه چوب دستی به دست گرفت عصا زنان از خیمه زد بیرون ، یه مرتبه ابی عبدالله این صحنه رو که دید صدا زد زینب ، دست علی رو بگیر مبادا بیاد، زینب اومد اومد دستشو گرفت عزیز دلم کجا داری میری؟ بابات حسین همه ی ما رو به تو سپرد، همه ی بود و نبود ما تویی عزیز دلم ، هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دست بسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود اما اون مصیبتی که از اقا زین العابدین سوال کردن آقاجان،کجای این مصائب براشما سخت تر بود سه مرتبه فرمود الشام الشام الشام کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت جملاتی تو بعضی مقاتل معتبر، نوشته ادم شرمش میاد بگه، فقط یک جملشو میگم امام زمان منو ببخشه، اگه تو مقاتل ننوشته بودن نمیخوندم ، گفت وقتی اسرا رو وارد شام کردن اینها رو بردن تو یه محلی که مخصوص برده ها بود اونجا برا چند ساعت اینها رو‌نگه داشتن اهل ذمّه ، یعنی غیر مسلمونا،مسیحیا،یهودیا میومدن....... قربونت برم عمه جان، ...... دختر زهرا اینجا چه می کنه؟ بچه های فاطمه ی زهرا تو بازار برده فروشا چرا؟؟؟ بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی بعد یه عمری گریه و آه و ناله و سجده و دعا و مناجات ، بالاخره آقا زین العابدین راحت شد قربونت برم آقاجان، هنوزم که هنوزه ، مرقد مطهرش تو قبرستان بقیع مثل یک خرابه ایه، کنار قبر عموش امام مجتبی، قبر امام سجادم نه سنگی داره نه حرمی داره ، ان شالله بیاد آقا، شر همه ی وهابی ها رو کم می کنه ، ان شالله تو‌مدینه ،قبرستان بقیع،گنبد و بارگاهی بنا می کنیم، ان شالله.... با مدد امام زمان بسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم.... ✍شاعر:وحید محمدی ●━━━━━━─────── (علیه السلام) @majmazakerinee
🏴 🏴 🎤مداح :سید مهدی حسینی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ در حیرتم که با جگر او چه کار کرد زهری که آب کرد دل سنگِ خاره را زینب رسید ناله‌کنان، زودتر حسین پنهان کنید این جگر پاره پاره را تا سرفه کرد طشت پُر از داغِ کوچه شد می‌خواند جای او جگرش درد واره را در کوچه دید ضربه‌ای از پشت دست خورد بعدش شنید ضربه‌ی دستی دوباره را سیلی از این طرف زد و از آن طرف شکست دیوار بسته بود به او راهِ چاره را می‌رفت صبح زود به کوچه همیشه تا.. ..پیدا کند بقیه‌ی آن گوشواره را هفتاد تیر بر کفننش زار می‌زدند تا که کنند یاد تنی تکه‌پاره را لایوم مثل کرببلا ، نیزه می‌زدند کم‌کم زیاد کرد حرامی شماره را انگار حرصِ حرمله خالی نمی‌شود پیش رُباب می‌شکند گاهواره را دارد حسین رو به حرم گریه می‌کند وقتی که شمر داشت به زنها اشاره را... شاعر : حسن لطفی @majmazakerinee