#غزل مرثیه
#شب_سوم محرم
#حضرت_رقیه س
#بیتوپنهانکردنبغضگلو
#مرضیه_عاطفی
#حلقه_ادبی_ریان
بی تو پنهان کردن بغض گلو مشکل شده
زندگی دور از تو و دور از عمو مشکل شده
گریه کردم! آمدی با «سر»...خدایا حاجتم-
-شد برآورده، اگر چه آرزو مشکل شده
جانِ من بابا کجا بودی که مویت سوخته؟!
دست-بردن بین مویَت؛ مو به مو مشکل شده
عمه زینب(س) تازیانه خورد جای ما همه
نا ندارم! گفتنِ راز مگو مشکل شده
زجر(لع) بسکه بر دهانِ من زده با پشتِ دست
زخم بر لب دارم و این گفتگو مشکل شده
میگذارم این سرت را آنطرف پهلوی خود
چون برایم دیدنِ از روبرو مشکل شده
سنگ خورده روی چشمانم سرِ بازار شام
تار می بینم! برایم جستجو مشکل شده
میکشم دست کبودم را به روی صورتت
بوسه بر پیشانی و زخم ِ گلو مشکل شده!
#حلقه_ادبی_ریان
#دوبیتی
#شب_سوم محرم
#اینگنجدرویرانهدنیایحسیناست
#حاج_رضا_فراهانی
#حلقه_ادبی_ریان
این گنجِ در ویرانه دنیای حسین است
مجنون بابا هست و لیلای حسین است
ای شام با این طفل کن قدری مدارا
این نیمه جان، ام ابیهای حسین است
#حلقه_ادبی_ریان
#زمینه
#شب_سوم محرم
#حمیدرضاخونویی
#سریکهروینیزس
#حلقه_ادبی_ریان
#بنداول
سری که روی نیزس- پشت سرو نگاه میکنه
سه ساله افتاده گمون کنم- داره بابشو صدا میکنه
اگه رفتید- پی این گل- نزنیدش توی راه- یه یتیمه
اگه رفتید- پی این گل- با لگد، نزنید- مثل مدینه
نزنیدش توی راه- یه یتیمه
#بنددوم:
صدای ضجه از بیایونه- عمو عباسو صدا میکنه
موهاش تو دستای یه نامرده- داره باباشو صدا میکنه
نزندیش- نکشیدش- پُرِه درده بخدا یه یتیمه
یه سه ساله- پره ناله- بالگد ، نزنید – مثل مدینه
نزنیدش توی راه- یه یتیمه
#حلقه_ادبی_ریان
#زمینه
#شب_سوم محرم
#باباییسلامآخراومدی
#حسام_سلیمانی
#حلقه_ادبی_ریان
#بنداول
بابایی سلام آخر اومدی
چیشد پیکرت با سر اومدی
به ویرونهی سرد و تاریکه
دختر اومدی
چیشده موهات
سوخته مثل موهای من
زد بابا تو رو هم دشمن
حرف بزن دلم رو نشکن
بمیرم برات
تشنه بودی تو رو کشتن
خیلی خستم ای عزیزم
رمق موندن ندارم
نکنه قهر بودی با من
که نکردی تو بیدارم
ابتاه یا حسین مظلوم۲
#بنددوم:
تموم دلم لب به لب غمه
تو بازار به من خندیدن همه
زیر بار غم پشت من خمید
مثل فاطمه
وقتی نبودی
بی کس و غریب و تنها
حیرونت شدم تو صحرا
دنبالت بودم من هرجا
وقتی نبودی
گوشوارم رو بردن بابا
تا تورو رو نیزه دیدم
از همه دنیا بریدم
تو نبودت زجر کشیدم
من از عمرم خیر ندیدم
ابتاه یا حسین مظلوم۲
#حلقه_ادبی_ریان
#واحد
#واحد_سنگین
#شب_سوم
#حضرت_رقیه.س
#چیبگمازسختیایقافله
#سعیده_کرمانی
#سعید_حمیدیانفر
#حلقه_ادبی_ریان
#بنداول
چی بگم از سختیای قافله
کاش بابا جون بالای نی نبودی
هی عقب افتادم و هی رسیدم
پیش چشمم هی بودی هی نبودی
بااینکه سوخته موهات هنوزم
از همه باباها سری
بیا باهم حرف بزنیم
حرفای بابا دختری
رو نیزه دست دشمنی
ولی بابایی منی
من الذی ایتمنی
بابا بابایی
#بنددوم
شنیدم یه شهری تو راهمونه
کاش یکم با ماها مهربون باشن
کاش بفهمن که ماهم مسلمونیم
کاشکی مرهم واسه زخممون باشن
الهی که نذارن که چشمی
آروم بباره با خودش
کاشکی یه دختر واسه من
چادر بیاره با خودش
سنگینه دست دشمنو
سنگینه گوشای منو
خوب بلدن سنگ زدنو
بابا بابایی
#بندسوم
منو باز پیدا کنی یه شب بابا
خودتو هرجوری که شد برسون
تاول پامو فراموش می کنم
اگه باز بیای بریم به خونه مون
بیا بریم یه جایی که هیشکی
حرفی از آشوب نزنه
وقتی که قرآن میخونی
روی لبت چوب نزنه
برای رگای حنجرت
سوختگی موی سرت
میمیره آخر دخترت
بابا بابایی
#حلقه_ادبی_ریان
#زمینه
#شب_چهارم
#طفلان_حضرت_زینب.س
#پرچمدارنهضتکرببلاتم
شعر و آهنگ: #محمدجعفر_درخشان
اجرا: #مصطفی_صالحنیا
#حلقه_ادبی_ریان
#بند_اول
پرچم دار نهضت کرببلاتم /علمدار لشکر تو خیمه هاتم
نبینم که صورتت رو غم گرفته/خودم فداتم
تو غریبی حیدرتم
واسه مرهم مادرتم
اگه هیچکس پیش تونیست
یه تنه یک لشکرتم
تموم زندگیم فدائیه سرت ای جانا
علی اکبرام فدای اصغرت ای جانا
#بند_دوم
می مونم پای غمت تابه قیامت/ تموم هستیم فدا راه امامت
به فکر پیشینیو محمل نباشی /سرت سلامت
سِپرت تو کرببلام
به فدای تو پسرام
تویِ این چند ساله فقط
واسه یک بار از تو میخوام
بذار منم بشم یه مادر شهید ای جانا
پیش تو هیچکسی نمیشه نا امید اب جانا
#بند_سوم
شبیه حیدر گُلام مرد نبردن/از داغ تو کوچه ها لبریز دردن
باذکر یا فاطمه میرن تومیدون/که برنگردن
یه تنه یک لشکریَن
پَهلونِ خیبریَن
دوتایشون مثل خودت
آره خیلی مادریَن
رفته به آسمون نوای فاطمه ای جانا
میون خیمه ها پیچیده زمزمه ای ج
#حلقه_ادبی_ریان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غزل
#شب_پنجم محرم
#افتادیوتاخوردبهگوداللبت
#مرضیه_عاطفی
#حلقه_ادبی_ریان
افتادی و تا خورد به گودال، لبت
با گریه دوید؛ سوخت از تاب و تبت
تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد
گفتی که عمو شود فدای ادبت
اینکه نکند خار به دستش برود
هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت
بی دستش کردند و به پا شد کینه
هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت
با خاک درآمیخته، یکسان شده بود
در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت
زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع)
پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت
می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِکْ-
-عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت!
*...در این هنگام حرمله(لع) تیری به طرف عبد الله(ع) انداخت که گوش تا گوش عبد الله(ع) بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد. آنگاه حضرت این مردم را نفرین کرد و به خداوند عرضه داشت:«أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ...»
«خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن...»
بحار الانوار/علامه مجلسی،جلد۴۵
مقتل اللهوف/سید بن طاووس،صفحه٧٢
مقتل مقرّم/صفحه٢۴۶
ارشاد مفید/صفحه٢۴١
#حلقه_ادبی_ریان