eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
378 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃﷽ ❃ چهارشنبه های امام رضایی ~؛~~~~~ با ســلامٌ  عَلـــیٰ اَمـــینَ اللّـــه زائـــر  بــارگــاهِ   ســلــطـانــم دست بر سینه ، روبـروی حـرم ســر فـــرودِ  شــَهِ خـراســانـم روی لبـــهای  زائـــران  حــــرم یا رضــا یا رضــا شـده جــاری ســفره های دل هـمه باز است از  دل   زائــران ، خـــبر  داری مــن نــدارم ســراغ در عــالـم پادشـاهی رئــوف مــثل شــما با فـقــیر و غــنی شود همـــراه دســتگیری کند زِ شــاه و گــدا صــحن ایـوان طـلات ، نورانی گـنبدت مـرکـز  خـراسـان  است روی گلــدسته های روشــن تو روز و شـب آفــتاب تابان است ســفره ات ، ســـفره ٔ کریمـــانه دســت تو چشـمهٔ عـطا و کَــرَم خــوش به احـوال زائـرانی که رزق آنــها شـود غــذای حــرم هرچـهارشـنبه دل به یاد شــــما مقصدش مشهد خراسـان است از طــلوع ســـحر به روی لــبم "السّــلام علیـک سلـطان" است شعر:رقیه سعیدی( کیمیا) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای شده محوِ روی تو، شمس جدا، قمر جدا روی کند به سوی تو، ملک جدا، بشر جدا آدم و نوح هر یکی، دست زده به دامنت منتظر ظهور تو، پدر جدا، پسر جدا ای تو گلِ بهار ما، بیا به لاله‌زار ما تا که نهیم بر رهت، دیده جدا و سر جدا با نمکین بیان خود، از شکرین دهان خود بریز در وجود ما، نمک جدا، شکر جدا بیا که از اشارتت، شود فزوده خلق را عشق جدا، خرد جدا، ادب جدا، هنر جدا در انتظارِ مقدمت، به اشتیاق دیدنت گریه کنند عاشقان، شام جدا، سحر جدا مهدی منتظَر تویی، امام منتقِم تویی که خیزد از قیام تو، عدل جدا، ظفر جدا عنایتی که شام غم، سر آید و سحر شود ای که رَوَد به حکم تو، قضا جدا، قَدَر جدا ز فتنه‌ی ستمگران، ز کینه‌ی مخالفان رسد به جان دوستان، بلا جدا، خطر جدا بسته "موید" آرزو، بر علی و حسین او تا که شوند، شافعش، پسر جدا، پدر جدا
کرامت پیشه‌ای بی مِثل و بی مانند می‌آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می‌آید کسی که نسل او را می‌شناسد، خوب می‌داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می‌آید همان تیغی که برقش می‌شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می‌دهد پیوند می‌آید همه تقویم‌ها را گشته‌ام، میلادی و هجری نمی‌داند کسی او چندِ چندِ چند می‌آید جهان می‌ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می‌ایستد، بوی خوش اسفند می‌آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی‌تابند، می‌آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب‌ها برای بیعت با او نمی‌آیند، می‌آید برای یک سلام ساده تمرین کرده‌ام عمری ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می‌آید به در می‌گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می‌آید
این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم مثل قنوت‌های بدون اجابتم! بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم! یک گام هم به سوی شما برنداشتم ای مرحبا به این همه عرض ارادتم! خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟ من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست خیری ندیده‌ای تو ولی از رفاقتم بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز! حالا که سویت آمده‌ام غرق حاجتم بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم با گوشه‌چشم خود بِرَهان از اسارتم آن روز می‌رسد که فدایی تو شوم؟ من بی‌قرار لحظۀ ناب شهادتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سروی افتاد از نفس ، برگ و بری آتش گرفت پیش چشم خانواده ، مادری آتش گرفت در سقیفه زد جرقه آتش از بغض غدیر در مدینه دخترِ پیغمبری آتش گرفت آنکه یادش هست خیبر را ، بگوید قصه چیست؟ یک زن آتش دیده و نام آوری آتش گرفت در میان لشکر دشمن زنی از پا فتاد در میان لشکر هیزم ، دری آتش گرفت در ز لولا تا شکست از چارچوبش پرت شد زیر پای شعله ، یاس پرپری آتش گرفت آسمان می سوخت و دریا خجالت می کشید همسری تا رو به روی همسری آتش گرفت برگ گل دارد برای صورتش آزار ها از چنین حوریه ای بال و پری آتش گرفت گُر گرفت آتش ولیکن بی هوا از بین در ناگهان در آن شلوغی معجری آتش گرفت بس که تب دارد ز درد خویش شبها سوخته دید فضه ، رخت خواب و بستری آتش گرفت محسنی اینجا کنار مادرش آهسته سوخت از عطش در کربلا هم اصغری آتش گرفت شعله های پشت در را عصر بر خیمه زدند معجری آتش گرفت و دختری آتش گرفت داد میزد دختری در خیمه های شعله ور روسری آتش گرفت و روسری آتش گرفت شعله ها تنها به در ، تنها به خیمه ، ختم نیست در تنور مطبخ خولی سری آتش گرفت ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️