(قاسم دل منو نسوزون
باشه برو ولی عمو جون) ۲
خیلی مراقب باش عزیزم
زره نپوشیدی میترسم
با سنگ و تیر میان سراغت
از روی اسب میفتی محکم
میفتی زیر دست و پاشون
له میشه پیکرت عمو جون
(برگ و برات میپاشه از هم) ۲
میری عمو جون با اشک چشمم
پشت سر تو من آب میریزیم
کاشکی میشد یه زره بپوشی
که ارباً اربا نشی عزیزم
عزیز من برو خدا به همرات
فدای ذوق توی چشمات
چشم انتظارته نگاه بابات
عمو حسین عمو حسین...
زانو زدم کنار جسمت
یکی دوتا صد پاره جسمت
میبینمت تو کل میدون
هم قد من شدی عموجون
تو هیئتم آخه چجوری
بردارمت از این بیابون
پیکرتو میبرم اما
پاهات میکشه به روی خاکا
(موندم عمو حیرون و گریون) ۲
قربون اسمت، من پیش جسمت
زانوم میلرزه با سر میفتم
(پهلوت شکسته بازوت شکسته
اینجا میون مادر میفتم) ۲
بالا سرت رسیدم اما دیر شد
پاشو بریم که مادر تو پیر شد
مثل بابات تن تو غرق تیر شد
عمو حسین عمو حسین...
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
وصلی الله علی الحسن
بنازم شیر جمل حسن
جلو چشمای اباالحسن
رجز میخونه انا الحسن
چه صف شکن اومد
علی ایستاده بودو فقط حسن اومد
آره واسه معرکه بهم زدن اومد
آقام حسن اومد
آقام حسن اومد
اوضاع بهم خورد /وقتی پرچم و بالا میاورد
۱۰۰ تا ۱۰۰ تا اومدن ولی بازم حسن بُرد
الله اکبر
یه انا الحسن که گفت عدو قبل از زدن مُرد
حسن مولا حسن آقا
دلیر نام آوره حسن
علم بالا میبَره حسن
توی کوچه حضرت کریم
توی میدون حیدره حسن
میگن بنی هاشم
یه امام حسن تو کربلا میشه لازم
واسه اینه جلوه ی حسن میشه قاسم
حسن میشه قاسم
حسن میشه قاسم
دست خدا زد / زد و شیر خدارو صدا زد
پسرای ازرق و پسر مجتبی زد
الله اکبر
به تلافی کوچه دو سه تا بی هوا زد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
❁﷽❁
🔸السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ... 🔸
نصر من الله از حرم تکبیر پا شد
هنگام پیکار برادر زاده ها شد
ابن الحسن ابن الحسین کربلا شد
یا حضرت زهرا! حسن حاجت روا شد
تحت الهنک را گرچه بررویش کشیده
برق نگاهش بر زمین آتش کشیده
او قاسم است ابن الکریم است و کریم است
مثل علی بر نار و بر جنت قسیم است
تیغ کجش روح صراط المستقیم است
شمشیر گردانیش طوفان عظیم است
از راست از چپ میزند سرها میوفتد
نام حسن برروی پیکرها میوفتد
ازرق ببین این نوجوان صف شکن را
انتنکرونی خواندن ابن الحسن را
عباس یادش داده از هرسو زدن را
پایان بده این جنگهای تن به تن را
هرچه پسر داری بیاور مشکلی نیست
بهر پسرهایت همین یک ضربه کافیست
دور و برش هرقدر طبل جنگ میخورد
این صورت زهرایی از خون رنگ میخورد
کعبه میان قوم کافر سنگ میخورد
موی سرش با دست نیزه چنگ میخورد
دوره شد و روی سرش نقل بلا ریخت
از بین لبهایش مدد یا مجتبی ریخت
افتاد و بین لشگری تنها شد و بعد
پهلوی قاسم پهلوی زهرا شد و بعد
مثل سفارش نامه خود تا شد و بعد
بین همه روی تنش دعوا شد و بعد
آمد عمو دید استخوانهایش شکسته
جوری ز اسب افتاده که پایش شکسته
سمت تنش پرتاب شد هرنیزه ای بود
در صورتش تیر و به حنجر نیزه ای بود
هر تکه از دشداشه اش بر نیزه ای بود
عمامه اش آویز بر سر نیره ای بود
زیر سم مرکب قد و قامت کشیده
این یک نفس را هم به صد زحمت کشیده
بر سینه اش چسباند وقتی که تنش را
فهمید سختی های وقت بردنش را
نجمه به چشمانت بکش پیراهنش را
بوسه بزن این پیکر پر روزنش را
پیش حسن شرمندگی مانده برایم
بی قاسم و اکبر منم با گریه هایم
#مرثیه_حضرت_قاسم_بن_الحسن علیه السلام
#شب_ششم_محرم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
چه کنم تا لبِ تو نالهی بابا نَکِشد
صبر کن صبر که اشکم به تماشا نَکِشد
نجمه دنبالِ تو از خمیه دوید اما حیف
تا زدی ناله عمو زود رسید اما حیف
سنگ برداشته اما به لبِ ماه زدند
ترسم این بود که چشمت بزنند ، آه زدند
در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده است
قاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است
به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدند
همگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند
باد مویِ تو بهم ریخت مرا ریخت بِهَم
عطر و بویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
خواستی تا که بگویی به عمویت بابا
گفتگویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
نیزهای آمد و حسرت به دلم ماند که ماند
تا گلویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دو سه اَبرو به رویِ اَبرویِ تو وا کردند
نعل رویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر کم شد
آمدم زود ولی باز تنت دَرهَم شد
سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت
تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت
همه گفتند که از کوچه سهیم است زدند
هرچه گفتیم یتیم است یتیم است زدند
تیغشان برتو نه بر سینهی پیغمبر خورد
دستِ من بود که با دیدنِ تو بر سر خورد
در تو دیدم حسنم را که دوباره میخواند
روضهی سیلیِ دستی که به نیلوفر خورد
ایستادم به رویِ پنجه پا اما حیف
دستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد
حسن لطفی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
تا نیزهای غریب عنان مرا گرفت
پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت
میرفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!
سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت
گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است
بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت
من سینه ام دُکان محبّتفروشی است
آهنفروش از چه دُکان مرا گرفت
دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت
سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت
از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید
هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت
لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی
مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟
چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است
این نیشهای نیزه توان مرا گرفت
پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من
ریگ روان، همه جریان مرا گرفت
محمد سهرابی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
نجمه در خیمه پریشان شدنت را چهکند
یک حرم چاک گریبان شدنت را چهکند
گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی
حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چهکند
سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو
قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند
بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت
حال ای حنجره قربان شدنت را چهکند
اینقدر چنگ مزن روی زمین پیشِ حسن
پدرت دست به دامان شدنت را چهکند
دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را
مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چهکند
کاش میشد که نفهمند یتیمی که نشد
نیزه هم ماند خرامان شدنت را چهکند
با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند
سنگ فهمید به میدان شدنت را چهکند
آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد
سنگ دانست که خندان شدنت را چهکند
هِی سپاه از روی تو رد شده و برمیگشت
حال این دشت فراوان شدنت را چهکند
سینهات نرم که شد مادرم آمد اما...
مادرم پارهی قرآن شدنت را چهکند
خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی
نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی
حسن لطفی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده كه بردن ندارد
بیا شوق مرا ضرب المثل كن
تمام ظرفهایم را عسل كن
برای آنكه از دستت نریزم
مرا آهسته آهسته بغل كن
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگ ها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
۱۴
(حضرت قاسم ابن الحسن ع)
من قاسم از تبار،علی مرتضایم
فدایی حسین و،یتیم مجتبایم
عمو عمو عموجان۲
آمده ام عموجان،جان را کنم فدایت
هرگز عزیز زهرا،نمی کنم رهایت
عمو عمو عموجان۲
من نوه ی بتولم،نجل گل رسولم
از بهر جان نثاری،عمو نما قبولم
عمو عمو عموجان۲
غربت تو عموجان،شرر زده به جانم
بده تو اذن میدان،عموی مهربانم
عمو عمو عموجان۲
بر حال قاسم خود،بنگر عمو غمینم
دگر نمی توانم،غربت تو ببینم
عمو عمو عموجان۲
اگر چه نوجوانم،عمو بده جوابم
بهر دفاع از حق،بنما تو انتخابم
عمو عمو عموجان۲
سرباز نوجوانم،الکن بود زبانم
عمو به سوی میدان،امروز نما روانم
عمو عمو عموجان۲
عمو به همره تو،آمده بهر یاری
با خون خود نهال،دین کنم آبیاری
عمو عمو عموجان۲
عباس داده یادم،در جنگ بی نظیرم
آماده ام عموجان،در راه تو بمیرم
عمو عمو عموجان۲
ممنونم ای عموجان،داده ای اذن میدان
چون شیر می خروشم،تا در رهت دهم جان
عمو عمو عموجان۲
ای دشمنان بدانید،حسین بود امیرم
در بیشه ی ولایت،جوان ولی چو شیرم
عمو عمو عموجان۲
هستم به آل عصمت،همچون عمویم حساس
بوده معلم من،جنگ آوری چو عباس
عمو عمو عموجان۲
درس وفا نمودم،کسب از علی اکبر
خواهم شوم فدای،شیرخوار علی اصغر
عمو عمو عموجان۲
این بوده آرزویم،گردیده آبرویم
زیر سم ستوران،فدایی عمویم
عمو عمو عموجان۲
عمو برس به دادم،رفته دگر توانم
به زیر سم اسبان،شکسته استخوانم
عمو عمو عموجان۲
عمو به کام عطشان،دادم به راه تو جان
گردیده پیکر من،پامال سم اسبان
عمو عمو عموجان۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_دوباره_مرغ_روحم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن_ع
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین