eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
613 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🍃 بسیار زیبا از حضرت اباالفضل(ع ) 🌷 ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺴﻴﺤﯽ ﻓﻠﺞ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﺠﺖ ﺍﻟﺎﺳﻠﺎﻡ ﻭ ﺍﻟﻤﺴﻠﻤﻴﻦ ﺁﻗﺎﯼ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻣﻬﺪﯼ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ‌ﻧﻤﺎﻳﺪ: ﻓﺮﺩﯼ ﻣﺴﻴﺤﯽ ﺍﻫﻞ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻭﯼ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ، ﺍﺯ ﻋﻠﺎﺟﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻃﺒﻴﺒﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ‌ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻗﺎ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺿﺮﻳﺢ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻳﺎ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺤﻮﺍئج! ﻣﺸﮑﻠﺎﺗﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻦ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻳﻦ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻏﻮﻏﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ، ﺍﺯ ﻳﮑﯽ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺁقا! ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻓﺮﻕ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ، ﻳﺎ ﻣﺴﻴﺤﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺁقا! ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﻭﺩ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻪ، ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻄﻬﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ها! ﻣﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ، ﻭﻟﯽ ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺮﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩﻳﺪ، ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻳﺪ، ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻝ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ، ﺧﻮﺩﻡ، ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﻳﻪ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻧﻤﻮﺩ، ﺩﻳﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﺷﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ، ﻃﻮﻟﯽ ﻧﮑﺸﻴﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ، ﺩﻳﺪﻡ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﻭﺍی! ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻪ. ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﻡ - ﮐﻪ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﯽ ﻫﻮﺵ ﺑﻮﺩ - ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ: ﻳﺎ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔضل! ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﭼﻴﻪ؟ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﮐﻴﻪ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ‌ﺯﻧﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩﻳﺪ، ﻳﮏ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﻟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﺳﻤﺶ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﭼﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺳﻤﺶ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﺩﻭ ﺑﺎﻝ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺎﻝ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻧﻢ ﮐﺸﻴﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎﻳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺳﻠﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻳﺖ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺑﮕﻮ: ﻗﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯼ، ﻳﺎﺩﺕ ﻧﺮﻭﺩ. ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮﻡ ﻏﺎﻳﺐ ﺷﺪ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻡ. ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﺳﺮﻭﺩﻩ: ﺩﺳﺖ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻮﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﻧﺨﻞ ﻭ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﺯﺍﻳﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺍﻭ ﺩﮔﺮ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﺩﻝ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎﯼ ﺧﻴﻤﻪ ﺑﻮد ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﻓﻊ ﺑﻠﺎﯼ ﺧﻴﻤﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﺳﺎﻳﻪ ﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﯼ ﺳﺎقی! ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻴﺮ ﺗﻮﺃﻡ ﺯﺍﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﻢ ﮔﻴﺮ ﺗﻮﺃﻡ 📚چهره درخشان قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام 🍃💐🍃
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108 همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109 زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110 ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨ @majnon1396 جهت پیگیری داستان به کانال کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید حسن صیادخدایی سرسجاده کمی شعر تلاوت بکنم به شهید کوچه هاعرضِ ارادت بکنم خبرآمدکه دوباره بوی خون آمده است ناله ها ازدل کشم تاکه قیامت بکنم چه کسی هست بگوید ،که چه رخ داده دگر بگُذارید خیالِ همه راحت بکنم شهدشیرین شهادت وسط کوچه رسید جای ماندم که احساسِ خجالت بکنم بگُذارید بگریم زغمش تابه سحر بازحق گویم ومستانه عبادت بکنم به کسی ربط ندارد که به جایِ اَشهَد من حسین گویم ویک حمد قرائت بکنم! به خدا یادشهیدان نرودازنظرم بگُذارید روی یار،زیارت بکنم ✍ غلامی (مجنون کرمانشاهی)
علیه السلام # ✅ یا امیرالمومنین(ع) ... دل ما وقف سراي نجف است هست وبودما فدای نجف است رونق سفره اگرگشت زیاد همه از لطف و عطای نجف است چقدر دور علی(ع)زواراست چونکه مرهون دعای نجف است عاشق ونوکره کوی علی ام ایل واجدادم گدای نجف است هرکه بیمارست.گوییدش بیا دارویش دارالشفای نجف است قد کشیدم با دعای حضرتش این دلم تحت لوای نجف است گنج علمت یاعلی درسینه است چشم ما خاک سرای نجف است مرتضی برعاشقش دارد نظر سینه ام غار حرای نجف است یاعلی گویم به هرصبح ومسا راز هستی درسرای نجف است پای میزان عمل ,میزان علیست هرگنهکاری گدای نجف است می شود شبهاسحردراین سرا درسرعاشق هوای نجف است ذکره حیدر مرده را احیاکند مردن عاشق برای نجف است کاش عمرم صرف مولایم شود درسرمن ماجرای نجف است گردتاگرده علی خیل ملک جبرییل عبده سرایِ نجف است تاابدسلطان (مجنون)حیدر است عرش اعلاخودگدای نجف است 🔸شاعر: غلامي(مجنون كرمانشاهي) _______________________________ _کانال رسمی اشعاروسروده های آیینی آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) @majnon1396 کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
✅پايين آوردن از ، توسط عليه السلام در منابع : ✅ : ⭕ أبومسلم الحسن بن أحمد: الحسن بن أحمد بن أبي شعيب الحراني... ثقة. 📚حسين بن احمد، مورد اعتماد است. الكاشف ج 1، ص 321، رقم: 1009 ⭕احمد بن عبد الله: أحمد بن عبد الله بن أبي شعيب مسلم الحراني أبو الحسن مولي قريش ثقة. احمد بن عبد الله، مودر اعتماد است. 📚تقريب التهذيب ج 1، ص 81، رقم: 57 ⭕سليمان بن حرب: سليمان بن حرب الإمام أبو أيوب الواشحي البصري قاضي مكة... قال أبو حاتم إمام من الأئمة لا يدلس ويتكلم في الرجال وفي الفقه. امام سليمان بن حرب، قاضي مكه بود، ابوحاتم گفته: پيشواي از پيشوايان بود كه هرگز تدليس (سعي در صحيح جلوه دادن روايت ضعيف) نمي كرد و در علم رجال و فقه صاحب نظر بود. 📚الكاشف ج 1، ص 458، رقم: 2079. ⭕حماد بن زيد: حماد بن زيد بن درهم الإمام أبو إسماعيل الأزدي الأزرق أحد الأعلام... قال بن مهدي ما رأيت أحدا لم يكتب أحفظ منه وما رأيت بالبصرة أفقه منه ولم أر أعلم بالسنة منه. امام حماد بن زيد، يكي از مشاهر علم بود، ابن مهدي گفته: نديدم كسي را كه روايت را ننويسد و در حفظ از او برتر باشد، در بصره مردي دانشمند تر از او نديديم، و كسي را آگاه تر از او به سنت نديدم. 📚الكاشف ج 1، ص 349، رقم: 1219 ⭕يحيي بن سعيد: يحيي بن سعيد بن قيس بن عمرو الإمام أبو سعيد الأنصاري قاضي السفاح... حافظ فقيه حجة. امام يحيي بن سعيد، حافظ، دانشمند و (سخن او) حجت بود. 📚الكاشف ج 2، ص 366، رقم: 6176 ⭕عبيد بن حنين: عبيد بن حنين... وثقه بن سعد. ابن سعد عبيد بن حنين را توثيق كرده است. 📚الكاشف ج 1، ص 689، رقم: 3613. 👈🏼شمس الدين در و همين روايت را نقل و گفته است: إسناده صحيح. 📚الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 285، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛ 📚الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 100، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م. 👈🏼ابن حجر عسقلاني نيز بعد از نقل اين روايت مي گويد: سنده صحيح. 📚العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 2، ص 78، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ - 1992م. 👈🏼جلال الدين نيز همين روايت را با سند ديگر از نقل و مي گويد: إسناده صحيح. 📚السيوطي الشافعي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 143، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولي، 1371هـ - 1952م.
..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) 🌷🌷🌷 زدستم رفت تنها میر ایران امیر اُمتم پیر جماران همیشه انقلابش جاودانیست کلام اوبرایم زندگانیست به سردارم نگاه گنبد او شود بینم دوباره مرقداو کنم وصف امام و رهبرخود زنم ازداغ اومن،برسرخود ____ کشم حسرت زبعده رحلت تو که باشدعزتم ازعزت تو عزای سالگردد گشته برپا دل حسرت کشی دارد دل ما تورفتی جان من جانانه ی من به گرد شمع تو پروانه ی من کشد آتش به جانم یادرویت زندپرمرغ جان من بسویت خمینی رفتی ای روح خدایی عزایت کرده مارا کرببلایی شده دل رهرو راهت خمینی توبودی رهرو راه حسینی
بسم الله الرحمن الرحيم (؏ج) ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) شب عزای خمینی، دلم بهانه گرفت دوباره ازغم هجران توبهانه گرفت عزای مرجع عشق است و عقل مبهم شد ادب نمود وسرش روی شعر من خم شد شب عزای خمینی رسیده وبه شبی هوای گریه نمودم که تر نکرد لبی شبی عزای خمینی و بیشه در خون ماند به روی اهل زمان داغ این شبیخون ماند عزابپا وشغالان به زوزه خندیدند امیر قافله رابین باغ ها چیدند زمرگ پیرخمین، پشت آسمان خم شد مهی که سایه خورشید از سرش کم شد خسوف شد، رخ تبدار ماه غایب شد صلات وحشت و،بر قوم خفته واجب شد زمین ضیافت جوش و دمل به جان بگرفت که ماه زانوی غم در بغل به جان بگرفت دوباره بستر جنگل مچاله ازغم شد ببین که ترشی غم هفت ساله ازغم شد شغالها ز افقهای دور آمده اند به سمت شب رژه رفتند کور آمده اند نگارشرقی ما بین سایه ها گم بود ببین که قریه اشراق غرق کژدم بود دوباره غم فوران کرد و بر لبان کویر ز هرم حادثه رویید تاول تقدیر رسوب میزنداین رود و از خودش جا ماند صدای یار نیامد و دلم تنها ماند امید رفت و یقین دود شد به یکباره و هر چه زخم نمک سود شد به یکباره بگو خبرز غم پشت کوه طور م کو حریم اسم شب و حرمت عبورم کو رسید ه یک خبراز سوی دخمه های سیاه که در تسلسل خفاش حجم نورم کو به پشت این شب تیره سحر ندارد جا دمید و قفل در بسته است ،زور م کو نوای شیحه اسبان بی سوار آید بگونوای سربی این صبح کور م کو دهان تیره مرداب موج را بلعید و بغض سنگی سیاره های دور م کو ز ضرب صاعقه ها کهکشان پرازغوغاست بگوکه آبی دریای پرغرور م کو کجاست ابر،پراز بغض بی باران قیام کرد به خونخواهی سیاووشان همان که لحظه ای از عاشقی عدول نکرد ولی ز رفتنش اندیشه ها افول نکرد همانکه گفت خریدار چوبه دار است مریض دیده غمباره، یار بیمار است خمینی است وبه آیینه ها ارادت داشت گمان کنم به ستاره که باز نسبت داشت" خمینی است و،بره لاله ها قدم می زد که در مجله عشق خدا قلم می زد همیشه تابه سحر با فرشته ها خو کرد شکوه باور او دست مرگ را رو کرد امیر بودوبه امت امام کم دارد سفینه گرچه مهیاست نوح(ع) کم دارد بگوکه دل به چه دل خوش کند پس از تو امام؟ که از قلم چه تراوش کند پس از تو امام نهالهای جوانت ببین که پا بگرفت امام! روح تو در خاک جا بگرفت پس از تو در همه آفاق زیستن نشود به هر کجا برویم آسمان همین نشود در آستانه خردادجای تو خالی است امام کل جهان سرزمین اشغالی است تودیده ای جگر تشنه فلسطین سوخت سرای مسجد القصی و دیر یاسین سوخت دوباره اهل جماران سیاه پوشیدند دوباره اهل زمین جام زهر نوشیدند غمت دوباره در اعماق سینه اردو زد که روح زخمی ما پیش درد زانو زد دوباره دیده (مجنون)به گریه افتاده زداغ مرگ خمینی به آه وفریاده ـــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
بسم الله الرحمن الرحيم (؏ج) سالگرد رحلت امام خمینی(ره) :آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) السلام علیک یا روح الله الموسوی الخمینی(ره) برای پیر جماران ،غمی به دل داریم زدرد دوری او ما،به غم گرفتاریم هوای دلبری او،همیشه درسر ماست گدای حضرت عشق و، مرید آن یاریم زاقتدار خمینی ست ،اگرکه عزتی هست تصدق سر اوبوده،آ برو داریم بیا ببین همه جا، سردر حسینیه ها میان هیبت خود،عکس یار بگذاریم نگربه سینه چه عهدیست تا ابد باقی مریدپیرخمینیم وآبروداریم برای حفظ ولایت دهم اگرسروجان خوش است همچو شهیدان همه به دیداریم نمانده روی زمین یک کلام سیدعلی همه مرید علی ، از تبار عماریم بگو سقیفه تباران اگرچه کور وکرند که مابه یاری رهبر ،همیشه بیداریم قسم به چادرخاکی فاطمه ،عمری شهید کوچه ودیوار وخون مسماریم مگوزصلح حسن بامن،حرف کر ب و بلاست بلای شاه زمان را به جان خریداریم ___________
بسم الله الرحمن الرحيم (؏ج) سالگرد رحلت امام خمینی(ره) :آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) 🏴سوگ پیر جماران 🖤🖤🖤🖤🖤 ای جماران کو امیرویار ما کوخمینی رهبر ودلدارما ای جماران بانگ ماتم می زنی ازچه برگوش جهان غم می زنی پر شده ازداغ او اشک بصر دیده ی مردم ز غم گردیده تر شدجهان غرق غم و اندوه و درد شده عزاداری زمرگ راد مرد بانگ غم می آیداز خرداد ماه بر دل پیر و جوان بنشست آه از جماران میرود روح خدا باعروجش کرده مارا درنوا کشورم شدکربلا از داغ و درد سوگ روح الله مرا دیوانه کرد نیمه ی خرداد ،بعدازآن به پا قد خمیده گشته سروه لاله ها اِرْجِعی رَبُّکْ می آید به جان در غم او گشته هرپیر و جوان بین چه شوری گشته در ارض و سما عالمی شدنوحه گرواویلتا بازشعر محتشم روی عَلَمْ باز (مجنون ) قامتش غرق الَم ---------------------------