🖕🖕🖕متن روضه-کرامات
مداح..حاج آرمین غلامی
🏴کرامات سید الشهدا علیه السلام
▪️آزاد کرده حسین(ع)
مرحوم متقی صالح و واعظ اهلییت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمود:
یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ور شکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت.
نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش می گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد.
گفتم: چه شده؟ چرا داد می زنی؟
گفت: ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم آبرویمان یک مدت محفوظ باشد اما بناست آبرویمان برود.
گفتم: چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین(ع)، روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می آیند ما هم وضعمان ایجاب نمی کند و دروغ هم نمی توانیم بگوییم آبرویمان جلوی مردم می رود.
یکدفعه منقلب گردید گفت: ای حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود قدری گریه کرد.
همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم گفت: چی داریم؟
گفت: من هجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتی آمد گیسوانش را می تراشی و فردا صبح دستش را می گیری می بری سر بازار. چه کار داری بگویی پسرم است بگو غلامم است و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن .
مرد گفت: مشکل می دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه.
زن و شوهر رفتند خدمت علما و قضیه را پرسیدند. علما گفتند: پسر اگر خودش راضی باشد او را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد و بعد از سوال برگشتند خانه یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد. پسر می گوید:
وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می کند و گریه می کند، پدرم مرتب مرا مشاهده می کند اشک می ریزد. گفتم: مادر چیزی شده؟
مادرگفت: پسرجان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین(ع)معامله کنیم.
پسرگفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسرگفت: به به! حاضرم چه از این بهتر.
شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و این هم جوانش است) پس یک مقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، به آن قیمتی که گفت تا غروب آفتاب هیچکس نخرید. غروب آفتاب پدر خوشحال شد گفت: امشب هم می برمش خاته یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می آورم و می فروشم.
تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا این را می فروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می فروشی) گفتم: آری.
فرمود: چند می فروشی؟
گفتم: این قیمت.
یک کیسه ای به من داد دیدم دینارها درست است.
فرمود: اگر بیشتر هم می خواهی به تو بدهم. من خیال کردم مسخره ام می کند. گفتم: نه.
فرمود: بیا یک مشت پول دیگر به من داد.
فرمود: پسرجان بیا برویم.
تا فرمود پسر بیا برویم این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت. مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون.
پدر می گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چیکار کردی؟گفتم: فروختم.
یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی برم.
پسر می گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در درواره بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن. یک وقت آقا رویش را برگرداند فرمود: پسرجان چرا گریه می کنی؟!
گفتم: آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود خیلی با هم الفت داشتیم حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آری پدرم.
فرمود: می خواهی برگردی نزدشان؟
گفتم:نه
فرمود: چرا؟
گفتم: اگر بروم می گویند تو فرار کردی.
فرمود: نه پسرجان برو پایین. من را پایین کرد و فرمود: برو خانه.
گفتم: نمی روم، می گویند تو فرار کردی.
فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردی بگو نه، حسین مرا آزاد کرد.
یک وقت دیدم کسی نیست.
پسر آمد در خانه را کوبید پدر آمد در را باز کرد.
گفت: پسرجان چرا فرارکردی؟
گفتم: پدر بخدا من فرار نکردم.
گفت: پس چطور شد آمدی؟
گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۲۷
#کرامات_حضرت_سیدالشهدا_ع
💐أَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيِّكَ الْغَرِيبِ الْمَظْلُومِ
الوَحيدِالطَّرِيدِ الشَّريدِالْفَرَج💐
کرامات امام حسین.ع.محرم1400.غلامی.m4a
2.99M
🖕🖕⚫️عاقبت مردی که به زیارت امام حسین علیه السلام نمی رفت! (بسیار زیبا)
مداح..حاج آرمین غلامی
👇👇
🖕🖕⚫️عاقبت مردی که به زیارت امام حسین علیه السلام نمی رفت! (بسیار زیبا)
مداح..حاج آرمین غلامی
متن ....
♻️شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد.
⛔️هیچگاه در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت قصد زیارت داشت، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت مینمود.
💠 تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
🔰سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت: «از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی.
❎ این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد.»
✨آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.
🔵هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت: «من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است.»
💥وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید.
🌟سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید...
🌺نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود میلرزید
🍃و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت میکرد تا این که وارد کفش کن شد.
💠دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.
🌷چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید.
🌷سپس به آوازی دلگداز گفت: «اَهَذا مَصرَعِِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟
"آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است...؟"
⚫️پس از شدت غم و اندوه فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست...»
♦️مَن مات مِن العشق فقد ماتَ شهید...
🌺▪️به ابی انت و امی یا اباعبدالله الحسین...
🖕🖕##ـ✨﷽✨ـ
#حاج آرمین غلامی
#در_احوال_قیامت ⁉️
✍روز قيامت روزى است كه هر فردى را بلند میكنند تا همه او را ببينند، آن وقت منادى ندا میكند: هركس به اين شخص حقّى دارد بيايد؟ آنگاه طالبين حقوق به او رو میآورند، كسانى را كه شايد اصلاً خودش احتمال نمیداده حقوقشان را اداء نكرده است ، اطرافش را میگيرند.
آبروى كسى را ريخته ،
يا غيبت كسى را كرده ،
مال كسى را خورده يا به كسى بدهى داشته و فراموش نموده ،
از او مطالبهٔ حق میكنند، بيچاره بايد از حسنات خود به آنها بدهد.
در روايات آمده كه ؛ براى يک درهم مال ، هفتصد ركعت نماز مقبول را بايد بدهد، ديگر مصيبت از اين بدتر؟ در صورتيكه حسناتش تمام شود، بايد در مقابل از گناهان صاحبان حقوق بردارد و بار آنها را سبكتر نمايد.
قيامت به قدرى سخت است كه برادر از برادر و پسر از پدر و مادر از پدر، زن از شوهر و شوهر از زن فرار میکند، از ترس اينكه نكند حق خود را مطالبه كند.
📚حقایقی از قرآن ، صفحه ۱۹
ـ┅┅❅🍃🌼🍃❅┅┅ـ
🔰
🌸🌸🌸🌸🌸
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ...
بیایید ديگران را قضاوت نكنيم !
─┅─═ঊঈ👑 ঊঈ═─┅─
🖕🖕بسم الله الرحمن الرحیم
#آنچه_از_امام_حسین_علیه_سلام_که_کمتر_شنیده ایم
##حاج آرمین غلامی
🔸امام حسین را فقط در چند ساعت آخر زندگیاش خلاصه کردهایم در حالی که از ۵۷ سال زندگی او بی خبریم.!
✅ امام حسین در جنگهای جمل و صفین، مثل سربازهای ساده در میدان جنگ حاضر شد؛ در حالی که میتوانست به بهانه آقازاده بودن، خود را از رزم، معاف کند.
✅ امام حسین عاشقانه خانوادهاش را دوست داشت و به آنها محبت میکرد و حتی برای همسرش رباب، شعر عاشقانه میسرود.
✅ در حال اعتکاف و طواف خانه خدا، شخص مقروضی از ایشان تقاضای کمک کرد و امام حسین اعتکاف خود را شکست تا از طلبکار، تقاضای مهلت کند.
✅ هیچگاه هیچ پست و مقامی را از پدر خود که حاکم تمام ممالک اسلامی بود طلب نکرد. امام حسین کشاورز بود و هر روز بر روی اراضی خود کار میکرد.
✅ در ماجرای صلح امام حسن با معاویه، با برادرش همراهی کرد و سخن هیچ مخالفی را نپذیرفت. پس از شهادت برادر نیز تا زمان مرگ معاویه به پیمانی که معاویه بارها آن را شکسته بود، متعهد ماند.
✅ هیچگاه هیچ سائلی از خانه او دست خالی بر نمیگشت و نه تنها به فقرا کمک میکرد بلکه آنها را از گدایی بی نیاز میکرد.
✅ در ماجرای خاکسپاری امام حسن، به خاطر جلوگیری از نزاع، به دفن نشدن برادرش در کنار رسولالله رضایت داد.
✅ کنیز خود را به خاطر اینکه یک دستهگل به ایشان هدیه داد، آزاد کرد.
✅ وقتی بردهای را دید که به یک سگ غذا میدهد، او را از اربابش که یهودی بود خرید و همانجا آزاد کرد. مرد یهودی و همسرش با دیدن مرام حسین، همانجا مسلمان شدند.
✅ در ماجرای بیعت اجباری با یزید، در حالی که میتوانست مثل عبداللهبنزبیر در مکه پناهنده شود، اینکار را نکرد تا حرمت کعبه خدشهدار نشود.
✅ وقتی به سپاه هزار نفری حربنیزید ریاحی برخورد کرد، نه تنها از عطش لشکریان دشمن سوءاستفاده نکرد بلکه همه لشگریان دشمن را سیراب کرد. حتی امامحسین دستور داد که اسبهای دشمن را هم سیراب کنند.
✅ وقتی که فهمید مردم کوفه از بیعت خود برگشتهاند، برای جلوگیری از جنگ و خونریزی به دشمن گفت که از رفتن به کوفه منصرف شده و برمیگردد ولی ابنزیاد مخالفت کرد.
✅ وقتی حربنیزید ریاحی به دستور ابنزیاد، اجازه بازگشت به امام حسین نداد، اصحاب به ایشان پیشنهاد دادند که با لشکر کوچک حُر بجنگند و از مهلکه فرار کنند ولی حضرت سیدالشهداء فرمود:
من شروع کننده جنگ نیستم.
✅ در حالی که تعداد سربازان ایشان کمتر از صد نفر بود، به آنها فرمود هر کسی که بدهکار است نمیتواند با ما باشد و دو نفر از سربازان، به همین دلیل شبانه از امام حسین جدا شدند.
✅ زمین کربلا را شصت هزار درهم از صاحبان آن خرید و به همانها بخشید تا خون او در زمین دیگران ریخته نشود.
✅ مردم در هنگام دفن امامحسین، آثار زخمهایی کهنه بر دوش ایشان دیدند. امام سجاد فرمودند این زخمها اثر کیسههایی است که پدرم شبانه به منزل نیازمندان میبُرد.
🖕🖕بسم الله الرحمن الرحیم🖕🖕
متن کرامات الحسین-حاج آرمین غلامی
#صلی الله زینب_کبری_سلاماللهعلیها🌸
شیعیان مرتضی تحت لوای زینب است
لذّت بزم حسینی از صفای زینب است
حُرمت بزم عزا واجب بُوَد برعاشقان
مجلس ماتم همانا کربلای زینب است
من غلامِ خانه زادِ اهلبیت حیدرم
در دلم عشق علے در سر هوای زینب است
عمّهٔ سادات عالَم، عالِمه، دریای صبر
بوسهٔ هفت آسمان بر خاکِ پایِ زینب است
مرتضی مست از وفا و غیرت عبّاس بود
حضرت عبّاس هم مستِ وفای زینب است
دست بر سینه همیشه احترامش مینمود
این نشان اجر و قُرب پُربهای زینب است
مےنویسم جملهای از قول عبّاس علی
شمّهای از ارزشِ بـےانتهای زینب است
بوسه بردستان زینب زد ابالفضل و بگفت
مادرم، ایلم، تبارم، جانفدای زینب است
دردمندان و مریضان جهان را مژده باد
چارهٔ درد شما دارالشّفای زینب است
هرکه مےپرسد نشانی(فیضیا) فورا بگو
دفتر دارالشّفا بزم عزای زینب است
✧✾════✾✰✾════✾✧
طرفدار امام حسین علیهالسلام
یا طرفدار صدام حسین
پیرمرد عراقی تعریف میکرد: در جریان
انتفاضه شیعیان عراق در سال1991 میلادی
عدهای از ماها را در کربلا دستگیر کردند
و به بیابانی بردند و بر روی تپهای از ریگ
پیاده کردند
کامل حسین، داماد صدام و مأمور حمله
به حرم امام حسین علیهالسلام در آنجا بود
همه را روی ریگها نشاندند
کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست
سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:
شماها طرفدار امام حسین علیهالسلام هستی
یا طرفدار صدام حسین؟
کسی جواب نداد!
بار دوم گفت:
هر کس طرفدار امام حسین است بلند شود
و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند
کسی بلند نشد!
ناگاه یک جوان ۱۶ ساله بلند شد و گفت:
من طرفدار امام حسین علیهالسلام هستم
کامل حسین گفت: برو آنجا بایست
او رفت در مقابل همه ایستاد
بار دیگر کامل حسین گفت:
هر کس طرفدار امام حسین است بلند شود
کسی جرأت نکرد بلند شود
کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان
شانزده ساله گرفت و او را به شهادت رساند
بار دیگر رو کرد به ما و گفت: طرفدار
امام حسین هستی یا طرفدار صدام حسین
جوانی دیگر بلند شد و گفت:
من طرفدار امام حسین علیهالسلام هستم
کامل حسین او را نیز به شهادت رساند
و بعد از آن هر چه گفت: کدام یک از شماها
طرفدار امام حسین علیهالسلام هستید
کسی جواب نداد
لذا ما را به شهر آوردند و آزاد کردند
شب در خواب امام حسین علیهالسلام را دیدم
که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن
جوان شانزده ساله را آوردند
حضرت فرمودند: کنار شهداء دفنش کنید
او را دفن کردند و سپس جنازه شهید
دومی را آوردند، حضرت فرمود:
او را در ضریح دفن کنید
برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام
میان این دو شهید تفاوت قائل شدند!
لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم
حضرت فرمودند: جوان اولی
نمیدانست سرنوشتش چه میشود
ولی در عین حال بلند شد
و طرفداریش را از ما اعلام کرد
لذا جزء شهداء دفن شد
ولی جوان دومی با اینکه دید آن یکی
به شهادت رسیده ولی باز هم بلند شد
و طرفداریش از ما را اعلام کرد
گفتم: در ضریح دفنش نمایند
《صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبدالله》
🖕🖕
بسم الله الرحمن الرحیم
متن روضه دفن امام حسین وشهدای دشت کربلا
مداح..حاج آرمین غلامی
فرمان امام زمان (عج) به اینکه خدا را به حق حضرت زینب (س) سوگند دهید
آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه، ساکن تهران، از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل کردند:
در ایامی که در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، طرف عصر به سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا کردم و متوجه مقام حضرت صاحب الأمر علیه السلام شدم.
در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: به شیعیان و دوستان بگویید که خدا را به حق عمه ام حضرت زینب علیهاالسلام قسم دهند، که فرج مرا نزدیک گرداند.
ستاره ی درخشان شام ص 330، به نقل از شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج 1، ص 251.
بحق الزینب
اللهم عجل لولیک الفرج
*روضۂ دفن شهدای کربلا،روضۂ سه روزه امام حسین.ع
*«السلام علیکَ یا اباعبدالله السلام علیکَ یا مظلوم کربلا»*
🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍🕍
درمیان میکده ساغر بدردم میخورد
باده وقتی میشودکوثربدردم میخورد
دستهای خالیم خالی بماند بهتر است
اینکه هستم پیش تونوکربدردم میخورد
گریه وقتی میکنم زهرا دعایم میکند
پس محرم چشمهای تر بدردم میخورد
خوب میدانم که درتاریکی قبرم حسین
دستمال گریه ام آخر بدردم میخورد
بی خیال نسخه های بی دوای این و آن
بوسه برشش گوشه ات بهتربدردم میخورد
*
*◾ سلام میده امام زمان به بدن های بی سرِ بر روی خاک، جگرها بسوزه برا سربریده حسین سه روز وسه شب بدن روی زمین گرم کربلا بود ،نیمه های شب مردهای طایفه ی بنی اسد جرأت نکردن بیان زنها آنها را به غیرت انداختن وآمدن برای دفن شهداشون ولی بدنها قطعه قطعه شده قابل شناسایی نبود*
*دیدن مردِ بزرگواری از دور میاد ایخدا از کجا میاد کی هستی؟ فرمود: اومدم برا دفن شهدا کمکتون کنم، آخه من تک تکِ این بدنها رو میشناسم، آی قربون دردای دلت امامِ سجاد، دیدن بنی اسد اومدن دور او حلقه زدن آقا همه ی شهدا رو دفن کردیم ولی یه بدنِ قطعه قطعه شده به روی زمین مونده که توان دفن اون بدن رو ندارین
آقا ناله ای زد فرمود: امام باید امام رو دفن کنه، اومد کنار بدن بی سر نشست طایفه ی بنی اسد می بینن این مردِ ناشناس مثل ابر بهاری گریه میکنه ، هی میگه ای بقربون سرِ بریدت بابا ،ای بقربون بدنِ قطعه قطعه شده ات، به طایفه ی بنی اسد گفت: بوریایی فراهم کنید، بوریا فراهم کردن و قبر آماده شد، با دو دست نازنینش بدنِ حسینِ زهرا رو روی بوریا گذاشت بدن رو درون قبر گذاشت، طایفه ی بنی اسد با تعجب دیدن قبل از اینکه خاک بر بدن بریزد در آن تاریکی شب لابه لای خاکهای بیابانِ کربلا به دنبالِ چیزی می گردد، خدایا نفهمیدم این مرد کیه ؟ خدایا به دنبال چی میگرده؟ دیدن خم شد ناگهان چیزی رو از لابه لای خاکها برداشت هی نگاش میکنه هی بر چشماش میماله هی بوسه میزنه نگاه کردن(شما هم با دیده ی دلتون نگاه کنید)خوب نگاه کردن دیدن انگشت بریده ی حسینه😭😭😭ای واااای حسیییین، شهید حسین، مظلوم حسین، حالا حاجتها رو مدِّ نظر بگیرید،حالا وقتشه دعا کنی دیدن درون قبر شد ولی از قبر بیرون نمیاد، ای وای نکنه این مرد کنارِ قبرجان داده ، اومدن کنار قبر نگاه کردن دیدن لبها رو گذاشته رو رگهای بریده ی گلوی حسین😭
*همه بگید مظلوم حسین
#
روضه هنده زن یزید لع.وزینب کبری .غلامی.m4a
6.51M
روضه هنده زن یزید وحضرت زینب(س) درشام
#مداح..حاج آرمین غلامی