#خاطرات_شهید
هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
📎پ.ن: #معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..
#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید_محسن_دین_شعاری 🌷
@Modafeaneharaam
#کلامِبزرگان🌱
میگفت :
اگر به #گناه افتادید
یا حتی غرق در
#گناه بودید
دست از #نماز برندارید🚫📿
این رشته باریک ؛
بین #خود و #خدا را پاره نکنید
عاقبت این نماز شما را اصلاح میکند.☝🏻🙃
#آیتاللهضیاآبادی👤
@mohammadtaghisalkhordeh..
@مجنون لیلی...
• #تلنگر
اشتراکِمان را
دَر گریہ هامٰان
دوسٺٖ دارم^🌱>
•
ٺو براےِ #گناهِ مَن|🍁|
مَن براےِ نـَداشتنِ ټـٖو..''
#امام_زمان ....
🔷🔷 وَاما مَن خافَ مَقامَ رَبِ، وَنَهی عَن النَفسِ هَوی ....
وهر کس از مقام #پروردگارش...#خوف داشته باشد...هوای نفسانی خود را از #گناه نهی
می کند...
برای اینکه بفهمم اماممو دوست دارم
باید تو شرایطش باشم..شرایط
امتحان دوست داشتنش....💔
اگه به عشق اون امامم تو امتحان
تلاش کردم ،پس هنوز دوستش
دارم ...این یعنی ته دوست داشتن..
امتحان دوری از #گناه....✨
وگرنه تو مجلس روضه و هيئت
که همه به یاد امامشون هستن....🌱✨
مامان آخه هرجور فکر کردم دیدم موتور تهش منو تا سرکوچه میبره...
ولی اینجوری میتونم تا #بهشت برم..
با کلی عکس مستهجن وارد حیاط شد،بیشتر که دقت کردم دیدم یه تعداد مجله هست که روشون عکس چندتا زن با وضع نا مناسب هست.
بهش گفتم احمد اینا چیه مادر؟
گفت مامان داشتم از کنار دکه روزنامه فروشی محل رد میشدم دیدن اینا رو گذاشته جلو دکه واسه فروش
بهش گفتم مرد حسابی اینا چیه؟همه جوون ها رو به #گناه میندازه...
هرچی باهاش بحث کردم که اینا رو جمع کنه راضی نشد!
آخر سر مجبور شدم کل شون رو بخرم ازش و بیارم تو حیاط خونه آتیش بزنم.
گفتم مامان با کدوم پول خریدی؟
گفت با پس اندازم !
گفتم مگه نمیخواستی با اون پول موتور بگیری؟
گفت مامان آخه هرجور فکر کردم دیدم موتور تهش منو تا سرکوچه میبره...
ولی اینجوری میتونم تا #بهشت برم..
[نقل قول از مادر شهید _احمد_کشوری]