شب آخر است
شب آخری است که به روضه الحورا می آیم
فردا موعد برگشت است
برمیگردم ولی قلبم در روضه الحورا جا میماند
کنار مزار علی
از آشنایی ما خیلی نمیگذرد
ولی حالا که از پیشت باید کم کم بروم میفهمم چقدر به تو وابسته شده ام
انگار که سال هاست تو من را میشناسی و من هم تو را میشناسم
این آشنایی اتفاقی نیست،
قطعا تو من را صدا زده ای که من الان اینجا هستم
علی جان
حرف هایی که سر مزارت گفتم را جدی بگیر
تو دستت باز است و من و امثال من بسته،
فراموشت نمیکنم و میدانم فراموشم نمیکنی
دوست من
دوست شهید من
بین ما (یعنی من و امثال من) و امام زمانمان فرسنگ ها فاصله است
فاصله های نجومی
میشود از تو خواهش کنم
تو طناب ما و اربابمان بشوی
راستی امشب از مادرت شنیدم هنوز جواب شناسایی پیکر تنها برادرت محمد علی نیامده
به هر دوی شما میگویم
عزیزانم
هیچ از دل سوخته پدر و مادرتان خبر دارید؟
میدانید با هزار امید و آرزو دائما در مسیر جنوب هستند تا بلکه از پیکر پسرشان خبری بشنوند ؟
البته که خبر دارید،
میدانم که میگویید صلاح و خیر امور دست خداست
فقط از شما میخواهم دل مادرتان را آرام کنید و به صبرش بیافزایید .
خوب دیگر
به وقت وداع نزدیک میشویم
سختی غربت به کنار سختی جدایی از تو علی جان به کنار
دعا کن برایمان
راستی دیگر این فقط من نیستم که تو را میشناسم
خانواده های مکتب اسلامی ایران هم دیگر با تو آشنا شده اند و به عنایت و کرامت تو محتاج.
سلام آن ها را به تو میرسانم و سلام تو را به آن ها خواهم رساند.
دعا کن باز هم به این بهشت بیایم.
بدک شی؟...(کاری نداری؟!)
الی اللقا...
✍️محمد علی یزدانیان
#روضه_الحورا_زینب
#شهید_علی_عباس_اسماعیل
#لبنان
#وداع
@maktab_eslami