eitaa logo
🇮🇷مـ‌ـڪ‌‌ٺـ‌بـ حـ‌آجـ‌‌ـ‌ے🇮🇷
103 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
89 فایل
«اینجا آغوش حاج قاسم می‌باشد» میگفت: باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم! "آنکس که باید ببیند، می‌بیند...!" #حاج‌قاسم🌱 * آیدی مدیر* @ya114zeinab ﴿شروع خادمیت ¹⁴⁰²_³_¹⁵﴾ "پایان انشاالله شهادت در آغوش امام زمان" کپی حلال فقط برای ظهور✌️تا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# پارت‌182 ارش با دیدنم لبخند زد از ماشین پیاده شدوگفت: به به خانم چه عجب قدم رنجه فرمودید ببخشید باعث شدیم از خواب نازتون دست بکشید - وای ارش بس کن لطفا خیلی خسته بودم نمیدونم چژور زمان رد شد - خب خالا که هنوزصبحانه نخوردی بریم یه حلیم بخوریم؟ - باشه بریم سوار ماشین شدم ارش هم نشست توراه که می رفتیم ارش گفت: چه عجب یک امروز گیره ی همرنگ روسری ات رو برنداشتی نکنه این رنگی نخریدیم بریم یه چندتاییذکه جا انداختیم و نخریدیم رو بخریم «از اینکه این قدر بهم توجه داشت که حتی این نکته کوچک را هم فهمید به خودم میبالیدم با این انتخابم» - ممنون ارش جان که حواست به همه چی هست اما نیازی نیست هنوز کلی از اون گیره ها رو نزدم شاید سد اینذروسری خردلی رو هم داشتم و چون عجله داشتم پیداش نکردم. اما این گیره هم قشنگه - مگه میشه تو یه گیره رو بزنی و قشنگ نباشه « از توی چشماش می تونستم اوج محبتش رو ببینم که سعی داشت توی کلماتش به کار ببره » لبخندی زدم و این دفعه من پیش قدم شدم تا دستش رو بگیرم کمی خجالت کشیدم اما اون از این حرکتم خوشحال شدو لبخندی زد و ماشین رو روشن کرد. جلوی یک رستوران خیلی شیک و لاکچری نگه داشت اخوردم دش پیاده شد و در طرف منو باز کرد تا منم پیاده بشم. رفتیم تو و جای میز دونفره نشستیم کمی بعد برامون چای و حلیم اوردن من عادت داشتم تا دو ساعت قبل غذا نوشیدنی نخورم چون با توصیه های مامان برای بدن ضرر داشت اما ارش خورد و منم چیزیش نگفتم. شروع کردم به خوردن حلیم این قدر گشنه بودم همه اش رو خوردم - چه عجب بالاخره من یه غذایی سفارش دادم که تو هم اونو دویت داشتی و تا ته خوردی سکوت کردم و هیچ جوابی ندادم .دیگه کم کم داشتیم راه می افتادیم که گفت : بیا بریم یکم وایت خرید کنیم - نه ممنون به چیزی نیاز ندارم - عزیزم می دونم نیاز نداری همینجوری یکم بریم بگردیم اگه چیزی هم به چشمت اومدمیخریم. یاد اون نوشته از کتابم افتادم که اگه چیزی دوست داشت براتون بخره مقاومت نکنید چون با این کار فکر میکنه براتون کم نمیذاره گفتم - به چشم اقامون . ادامه دارد...