eitaa logo
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
58 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
50 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍بعد از نمازش رفتیم داخل تانک. قرآن جیبی‌اش را درآورد و مشغول شد به خواندن. از شیشه جلوی تانک دیدم چند قدمی‌مان گرد و خاکی بلند شد‌. هراسان از محسن پرسیدم: «چی بود؟» گفت: «متوجه نشدم!» پریدیم بیرون‌. خمپاره‌ای بدون اینکه عمل کند، فرورفته بود داخل زمین. هنوز از پره‌هایش دود می‌زد بیرون. وقتی رفتیم جلو، محسن نگاهی کرد به خمپاره و با پوزخند گفت: «ای بی انصاف! ما رو قابل ندونستی که بترکی!» از حرفش خنده ام گرفت. با هم چند قلوه سنگ آوردیم و دورش چیدیم که مبادا ماشینی از رویش رد شود. اوضاع که آرام‌تر شد، رفتیم دخل کوچه و به دری چوبی تکیه دادیم. لابه‌لای حرف‌ها بهش گفتم: «هر بلایی می‌خواد سرمون بیاد؛ ولی خیلی ترسناکه اگه اسیر بشیم و بعد شهید...» خیلی خونسرد حدیثی از پیامبر برایم خواند: «مرگ برای مؤمن مانند بوییدن دسته‌گلی خوش‌بو است.» بعد هم گفت: «مطمئن باش توی اسارت هم همین‌طوره!»💔 خاطرات ...🌷 راوے: حجت اللّہ مهرابے دوست شہید 🥀 https://eitaa.com/maktab_soleimaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🕊 🍁ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای... 🍁آقا سرت سلامت از اینکه به دوشِ خود.. بارِ بزرگ ماتم مادر کشیده ای... 🏴سلام بر تو ای مولایی که خدا و خلق خدا در انتظار قیام تو اند. سلام بر تو و بر آن روزی‌که انتقام حرمت شکسته مادر را خواهی ستاند. 🤲 🥀 https://eitaa.com/maktab_soleimaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سیدمرتضی آوینی: قرنهاست زمین انتظار مردانی اینچنین را میکِشد تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه ساز ظهور باشند آن مردان آمدند و رفتند فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم... 🥀 https://eitaa.com/maktab_soleimaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺خاطرات مردم همدان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی «شما چرا آمدی» خیلی زود به میدان امام رفتم تا در تجمع برای سردار شرکت کنم. با طیف‌های زیادی از مردم مواجه شدم. یکی از خانم‌های اقوام را دیدم که به علت بیماری مدت‌ها بود از منزل بیرون نمی‌آمد. روی یکی از صندلی‌های سنگی دور میدان نشسته بود و نفس‌نفس می‌زد. جلوتر رفتم و بعد از احوالپرسی گفتم: «شما چرا اومدین؟ براتون خوب نیست.» جواب داد: «نمی‌شد نیایم.» ✍ حجت‌الاسلام محمدهادی نظیری 📚 برگی از کتاب «ابرقدرت خداست» 🥀 https://eitaa.com/maktab_soleimaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا