eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
278 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
762 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
مبنای ما در دانشگاه این نیست که نیروها را بعد از دوره تحصیل نگه داریم. بعد از دوره آموزش نیروها به حوزه مأموریتشان فرستاده می شوند. به ندرت اتفاق می‌افتد که ما از بین دانشجویان یک یا دو نیرو را به خدمت بگیریم. عباس یکی از آن ها بود. برجستگی های اخلاقی عباس و دو پاسدار دیگر، فرماندهان آموزش را متقاعد کرده بود که آن ها را به عنوان نیروی کادری در دانشگاه نگهدارند و در سال ۱۳۹۲ این اتفاق رسما افتاد. عباس در دانشگاه به عنوان فردی شناخته می شد که برای رشد و تکامل معنوی دانشجوها دغدغه داشت. بعد از شهادتش ثابت شد که انتخاب او از میان دانشجویان، انتخاب درست و به جایی بوده است.... 🖇به نقل از↓ ″ سردار‌مرتضی‌صفاری ،فرمانده‌دانشگاه‌امام‌حسین‌ع ″ 📚برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت‌ ،فصل۴ ″
من سوم دبیرستان را در دبیرستان شریعتی سمنان می گذراندم و عباس اول دبیرستان بود. زنگ های تفریح که می شد عباس را می دیدم که با دوستانش بگو و بخند دارد. دوستان صمیمی زیادی داشت؛ دوستانی که آن ها را در مدرسه، بسیج، هیئت، نماز های جماعت و جمعه، اعتکاف، اردوها و مسافرت ها پیدا کرده بود. مهر و محبت زیادی بین عباس و دوستانش وجود داشت. گاهی ساعت ها با آن ها حرف می زد. با دوستانش صمیمی و خودمانی برخورد می کرد. من ندیدم از عباس شوخی های نامتعارف سر بزند و یا برای کسی ژست بگیرد و خودش را برتر از دیگران بداند. معصومیتی در سیمای او بود که باعث می شد محبتش در قلب دوستانش نفوذ کند. رفتارش متین بود. تواضعش هم نسبت به سابق بیشتر شده بود؛ درعین اینکه وقار هم از نگاهش می بارید. روحیات او دربرخورد با افراد طوری بود که انگار از سال ها قبل آن ها را می شناسد و پیوند قلبی میان آن ها مربوط به گذشته هاست. 👤به نقل از↓ ″ محمدمهدی دانشگر ،برادر شهید ″ 📚 برگرفته از↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت‌ ،فصل۱ ″
پس از اینکه عباس به دانشگاه امام حسین علیه السلام رفت. رشته رفاقت های دوران دبیرستان از هم گسست و طبعا ارتباطات میان دوستان کمتر شد.. روزی عباس متوجه شد که یکی از دوستان دبیرستان که حضور پر رنگی در مسجد و بسیج داشته، حالا کمی ازاین فضا ها فاصله گرفته است. گهگاه اتفاق می افتاد که عباس از تهران با من تماس می گرفت و می گفت اگر آن دوستمان را دیدی، سلام مرا به او برسان، شماره همراهم را به او بده و بگو با من تماس بگیرد. احساس مسئولیت می کرد. می خواست حلقه وصل باشد و صمیمیت های گذشته را حفظ کند. 👤به نقل از↓ ″ محمد ترحمی، دوستِ‌شهید ″ 📚برگرفته از↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌‌شهادت‌، فصل۱ ″
اثر انسانِ مومن، پس از شهادت ده‌ها و صدها هزار برابر دوره حیات مادی اوست. امام حسین(علیه‌السلام) و یاران مکرم ایشان در طول حیات مادی‌شان، اثرات زیادی داشتند؛ اما این آثار با شهادت آن‌ها چندین برابر شد تا آن‌جا که اسلام به برکت خون سیدالشهدا(علیه‌السلام) زنده است. این که انقلاب اسلامی چهل سال دوام آورده است هم اثر انسان‌های بزرگی است که در کوران انقلاب، در دوره دفاع مقدس و اکنون در صف مدافعان حرم به شهادت رسیده‌اند. ممکن است کسی تعداد عملیات‌هایی که شهید عباس دانشگر در آن‌ها حضور یافت و یا تعداد نیروهایی که تحت آموزش داشت را ملاک محاسبه قرار دهد؛ اما زنده بودن شهید باعث می‌شود که اثر او تا آخرالزمان پابرجا باشد. 📌دکتر حسن عباسی، رئیس مرکز بررسی‌های دکترینال امنیت بدون مرز و استاد شهید
دیدم چشم هایش به شدت قرمز است! پرسیدم: « چته؟ نخوابیدی ؟» چیزی نگفت... دو روز پیشازاو خواسته بودم که پاورپوینت طرح ادغام فرماندهی جهادی و دانشجویی را برایم آماده کند. به من نگفته بود که با درست کردن پاورپوینت آن طورکه من از او خواسته بودم آشنا نیست. بعدا فهمیدم که دو شب تا صبح نخوابیده تا درست کردن پاورپوینت را از روی یک کتاب تمرین کند و یک کار خوب به من تحویل بدهد. کار را هر طور که بود با تکنيک های آماتوری آماده کرده بود. بعدا به او گفتم : « خب به من می گفتی تا کار را به فرد دیگر می سپردم.» گفت : « شما کار را به من سپردید من نمی توانستم بگویم که بلد نیستم، رفتم تا یاد بگیرم ‌‌!» در این زمان، هنوز دبیر مشاوران جوان فرماندهی دانشجویی بود و بعد از دو سه ماه به دفتر من آمد. 📎 به نقل از↓ ″سردار حمید اباذری، فرمانده شهید″ 📌برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت، فصل۴ ″
برای منی که فرمانده‌اش بودم باور کردنی نبود! اما عباس تا به حالا یک نامحرم ندیده بود اولین نامحرمی که حتی ایشان را هم درست ندید دختر عمویش بود که نامزدش شد😍 روزی که برای مراسم ازدواج رفته بود پرسیدم: دختر عمویت رو دیدی؟😁 گفت: نه واقعا!😶 چنین آدمی هست که شهید می شود بچه‌ها؛ شهید مراقب چشمش هست، همه جا.!☝️🏻 گفتم: تو از آنهایی هستی که خیلی عاشق پیشه میشوی، چون اولین نامحرمی که دیدی همسرت است...❤️ 👤سردار اباذری‌ فرمانده شهید
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
●⁠برادر شهید : در واقع می‌تونم بگم که نقطه شروع پرواز عباس از مسجد″بود!...🪽 «۳۰ مرداد، روز جهانی مسجد گرامی باد🌸» ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ [ 🆔@maktababbasdanshgar ]
عباس گفت: اگه بخواهیم زندگی موفقی داشته باشیم، باید سبـک زندگی حضـرت علی (ع) و حضـرت زهرا(س) رو سرلوحه زندگـی‌مون قرار بدیم باید یه زندگی سـاده و دور از تجمـلات داشته با عشـق باید اساس زندگی‌مون باشه . می‌گفـت: زن و شوهـر باید یار و همـدم هم باشند تا به کمـال برسند به ادامـه تحصیل تاکـید می‌کرد و می‌گفـت: می‌شود در کنـار زندگی ، تحصیل را هم ادامه داد . خودش را برایم اینگونه معرفی کرد: انسانی تلاش‌گـر ، آرمان‌گـرا ، دست و دل‌باز ، اهل محبـت ،‌ پرکار و متعهد به پاسـداری از انقلاب اسلامی - همسر شهید عباس‌ دانشگر 🍁
دیدم چشم هایش به شدت قرمز است! پرسیدم: « چته؟ نخوابیدی ؟» چیزی نگفت... دو روز پیش از او خواسته بودم که پاورپوینت طرح ادغام فرماندهی جهادی و دانشجویی را برایم آماده کند. به من نگفته بود که با درست کردن پاورپوینت آن طورکه من از او خواسته بودم آشنا نیست. بعدا فهمیدم که دو شب تا صبح نخوابیده تا درست کردن پاورپوینت را از روی یک کتاب تمرین کند و یک کار خوب به من تحویل بدهد. کار را هر طور که بود با تکنيک های آماتوری آماده کرده بود. بعدا به او گفتم : « خب به من می گفتی تا کار را به فرد دیگر می سپردم.» گفت : « شما کار را به من سپردید من نمی توانستم بگویم که بلد نیستم، رفتم تا یاد بگیرم ‌‌!» در این زمان، هنوز دبیر مشاوران جوان فرماندهی دانشجویی بود و بعد از دو سه ماه به دفتر من آمد. 👤به نقل از↓ ″ سردار حمید‌اباذری، فرمانده‌ی‌شهید ″ 📚برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت‌، فصل۴ ″
برخلاف کنایه های اولیه دوستانی که می گفتند عباس از پس مسئولیت سنگین مراجعات مردمی بر نمی آید او به خوبی به کار مسلط شد. بعد ها همان دوستانی که نسبت به انتخاب من انتقاد داشتند، پیش من آمدند و گفتند: «ما حالا فهمیدیم که انتخابت درست بوده است. » آن ها در واقع درباره قضاوت زودهنگام درباره عباس‌ جوان عذرخواهی کردند. عباس در شرایط دشوار کاری، همه را مبهوت کرده بود. من علاوه بر اموری که مستقیما به او مربوط بود، کارهای دیگری هم به او می سپردم و می دانستم که او از پس انجام همه آن ها بر می آید. 👤به نقل از↓ ″ سردار حمید اباذری، فرمانده شهید ″ 📚برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت‌، فصل۴ ″
معتقدم که خوش رویی و خوش سیمایی مسئول مراجعات فرماندهی، به لحاظ بصری، رفتاری و روانی بر ذهن مراجعه کنندگان به شدت اثر مثبت دارد. کسی که به دفتر فرماندهی مراجعه می کند باید با یک مسئول خوش روی خوش اخلاقِ خوش سیما مواجه شود. اگریکی از این ویژگی ها نباشد، آن اثری که مدنظر ماست در مخاطب ایجاد نمی شود. البته خوش خلقی قطعا بر دیگر ویژگی ها اولویت دارد. اما یک مسئول مراجعات ِ خوش اخلاق ترجیحا باید خوش سیما هم باشد. ویژگی دیگری که برای دفتر فرماندهی لازم است، صبوری است؛ چرا که مسئول مراجعات باید با همه مدل های رفتاری مراجعه کنندگان برخورد مناسب داشته باشد و آخرین ویژگی مدنظر برای مسئول مراجعات، مودب بودن است. عباس همه این ویژگی ها را یک جا داشت. 👤به نقل از↓ ″ سردار حمید اباذری، فرمانده شهید ″ 📚 برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت‌، فصل۴ ″
اول اذان در مسجد حاضر بود . هنوز اذان نگفته بود که وضو می‌گرفت و خود را به مسجد می‌رساند. من که همکارش بودم ندیدم که نماز اول وقت به جماعتش به تأخیر بیفتد. در مدت هشت ماهی که ارشد نظامی گروهان بودم نسبت به رفت و آمد زیادش به مقبره شهدای گمنام کنجکاو شده بودم . فهمیدم دور از چشم دیگران و مخفیانه عبادت می‌کند. گاهی نیمه شب ها به مقبره شهدا می رفت و قرآن و زیارت عاشورا می‌خواند . باطنش را با عبادت ها صیقل میداد و پله پله به ملاقات خدا نزدیک می شد.... 🖇به نقل از↓ ″ مجتبی کیانی ، همکار شهید ″ 📌برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت، فصل۶ ″