•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹پدر بزرگوار
۲۷۲ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹خانم همتی، از بستگان شهید:
کمردرد شدیدی داشتم. به پزشک مراجعه کردم. پزشک بعد از عکسبرداری و معاینه، گفت دیسک کمر و تنگی کانال دارم و باید عمل جراحی کنم. قبل از عمل جراحی به چهارده معصوم(ع) متوسل شدم و به امامزاده حضرت علیاشرف(ع) رفتم. بعد از دعا و زیارت، به شهید سردار سلیمانی و شهید دانشگر التماس کردم و آنان را واسطه قرار دادم و درخواست کردم که عمل جراحی من به خیر و سلامتی انجام شود.
در روز عمل جراحی حدود ۹ ساعت زیر عمل جراحی بودم. در اتاق عمل هنوز به هوش نیامده بودم. دیدم شهید سردار سلیمانی و شهید عباس دانشگر به عیادت من آمدند و خوشحال هستند. وقتی به هوش آمدم، دیدم پزشک بالای سرم ایستاده است. گفت: «عمل شما بسیار سخت بود. شکر کنید که عملتون بهخوبی انجام شد.» بعد از دو ماه، سلامتی کامل به من برگشت. امروز عکس این دو شهید در اتاقم است و هر روز برای شادی روح این دو شهید صلوات و بهنیت آنان دعا و قرآن میخوانم.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹خانم همتی،
۲۷۳ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹مادر شهید :
حیاط بزرگی بود. فامیلها جمع بودند. همه میگفتند قرار است عباس بیاید. زنعموی شهید یک پیراهن بسیار زیبا آورد و گفت عباس میخواهد بیاید این پیراهن را بپوش. احساس بسیار خوبی داشتم. مرتب به لباسم نگاه میکردم. یک لحظه همه گفتند عباس آمد. عباس آمد. فامیلها ایستادند. یکمرتبه دیدم عباس با لباس پاسداری وارد شد. چند نفر از برادران سپاه هم همراهش بودند. همه خوشحال شدیم. از خوشحالی بیدار شدم.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۳ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹مادر شهید :
۲۷۴ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹مادر بزرگوار شهید :
بعد از شهادت فرزندم، همسرم با تجربهای که از قبل داشت، برای جمعآوری خاطرات عباس و تدوین آنها، دستبهقلم شد. میخواست چندین کتاب با موضوعهای مختلف بنویسد. بهخاطر سنگینی کار، از برادر بسیجی محسن حسنزاده که تجربۀ خوبی در نگارش داشت، درخواست همکاری کرد. سه-چهار سالی کار نگارش کتابها طول کشید. آقامحسن چندین بار به خانهمان آمد و من مثل فرزندم ایشان را دوست داشتم. یک روز همسرم گفت که آقامحسن نامزد کرده و میخواهد با نامزدش امشب به خانۀ ما بیاید. بسیار خوشحال شدم. به خانه ما آمدند و من برای آنان آرزوی موفقیت کردم. همان شب در عالم رؤیا دیدم آقامحسن همراه خانمش به خانۀ ما آمدند و در یک طرف خانه نشستهاند، طرف دیگر هم من و همسرم نشستهایم. در حال صحبت کردن بودیم که ناگهان در اتاق باز شد. دیدم عباس وارد اتاق شد. در خواب اینطور احساس کردم که عباس از سوریه برگشته است. عباس کنار آقامحسن نشست و با او گرم صحبت شد. صبح که بیدار شدم، به خودم گفتم: شاید تعبیر خواب این باشه که بهخاطر زحمتی که آقامحسن توی تدوین کتابها کشیده، گویا عباس میخواسته بهخاطر تشکیل خانواده بهش تبریک بگه.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۴ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹مادر بزرگوا
۲۷۵ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹خانم همتی، از بستگان شهید:
یک روز خانمی را که از قبل با او آشنا بودم، در خیابان دیدم. بعد از احوالپرسی، گفت: «بین من و همسرم اختلافی پیش اومده و روزهای سخت و تلخی رو میگذرونم. بین ما صحبت از جدایی و طلاقه. دو تا بچه هم دارم. خیلی میترسم.»
کمی دلداریاش دادم و دعوتش کردم به گذشت و صبر. موقع خداحافظی بهش گفتم: «من هروقت توی زندگی به مشکلی برمیخورم، متوسل به حضرت زهرا(سلامالله علیها) میشم. یه هدیۀ معنوی مثل دعا، قرائت قرآن، نماز مستحبی، ذکر صلوات میفرستم. بعد میرم سر مزار شهید عباس دانشگر و از شهید میخوام واسطه بشه حاجتم روا بشه. پیشنهاد میدم تو هم همین کار رو انجام بدی.»
گفت: «باشه.» بعد از دو هفته به من زنگ زد. گفت: «سفارشت رو انجام دادم و الان الحمدلله شرایط زندگیم بهتر شده.»
بهش گفتم: «شهید دانشگر به نماز اولوقت خیلی توجه داشته. سعی کن نمازهات رو اولوقت بخونی.»
بعد از مدتی، او را دیدم. گفت: «ناراحتی و کدورتی که بین من و همسرم بود، کاملاً برطرف شد. الان نهتنها اهل نماز اولوقت شدهم، بلکه گاهگاهی نماز شب هم میخونم.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۵ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹خانم همتی،
۲۷۶ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹علیرضا دانشگر، برادر شهید :
داشتم وارد خانۀ پدرم میشدم. عکس برادر شهیدم روی دیوار نصب بود. خانمی رهگذر به من گفت: «شما برادر شهید عباس دانشگر هستید؟»
گفتم: «بله.»
گفت:«من بعد از شهادت برادرتون یه سؤالی برام پیش اومده بود. این که مقام شهدای هشت سال دفاع مقدس بالاتره یا شهدای مدافع حرم. هرچی فکر کردم جوابی پیدا نکردم. یه شب توی عالم رؤیا دیدم توی میدون امامرضا (علیهالسلام) سمنان جمعیت زیادی ایستادهان. جلوتر رفتم. دیدم شهید عباس دانشگر داره سخنرانی میکنه. محو تماشای اون و سخنرانیش شدم. صبح از خواب بیدار شدم. تنها چیزی که از سخنرانی شهید عباس به یادم موند، این بود که شهدای مدافع حرم با شهدای هشت سال دفاع مقدس فرقی ندارن. شهدای مدافع حرم همون راهی رو رفتن که شهدای هشت سال دفاع مقدس رفتن.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۶ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹علیرضا دانش
۲۷۷ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹خانم عبدوس، از بستگان شهید :
یکی از نمازگزاران مسجد هیئت ابوالفضل العباس(ع) شهرستان سمنان برای من تعریف کرد که یک روز یکی از همسایگان درمورد مشکلی که در زندگیاش پیش آمده بود، با من گفتوگو کرد و برای حل مشکلش از من راهنمایی خواست. من به او گفتم: «میدونی که من اهل سمنان نیستم و مدتیه توی این شهر سکونت دارم. مشکلی توی زندگی داشتم. به مزار شهید عباس دانشگر رفتم و از شهید خواستم حاجتم برآورده بشه و برآورده شد. شما که اهل سمنان هستی و شهید همشهری تو بوده، چرا ازش کمک نمیخوای؟»
به من گفت: «باید چیکار کنم تا به حاجتم برسم و شهید به من توجه کنه؟»
به او گفتم: «من کتابهای شهید رو مطالعه کردهم. شهید به نماز اولوقت مقید بود. شما یه چله با خودت عهد کن که نمازهات رو اولوقت بخونی.»
او قبول کرد. دو هفته بعد او را دیدم. گفت: «با شهید عهد کردم که یه چله نمازهام رو اولوقت بخونم. روز هفتم بود که مشکل من برطرف شد.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۷ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹خانم عبدوس،
۲۷۸ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹مادر شهید :
در خانه هربار که فرصتی پیدا میشود، بهنیت فرزندم دعا و قرآن میخوانم. یک بار داشتم قرآن می خواندم که یکدفعه بوی عطر به مشامم رسید. کل فضای اتاق بوی عطر گرفته بود. برای اینکه ببینم بوی عطر از کجا میآید، از اتاق بیرون آمدم. کل خانه بوی عطر میداد؛ ولی کسی داخل خانه نبود. به دلم افتاد عباس اینجا بوده و به خانه سر زده است. یک بار دیگر هم درست همین اتفاق افتاده بود.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۸ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹مادر شهید :
۲۷۹ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹مادر بزرگوار شهید :
ایام ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۸ بود. یک شب تصمیم گرفتم که فردا صبح به مزار فرزندم بروم. همان شب در عالم رؤیا دیدم کنار مزار عباس نشستهام. یک عکس بسیار شفاف از عباس کنار مزارش بود. آنقدر این عکس شفاف بود که تمام توجهم به عکس مشغول شده بود. داشتم با این عکس حرف میزدم. میگفتم: «عباسجان، تو چقدر چشمهای پاکی داشتی! تو چقدر مواظب چشمهات بودی. با این چشمها چقدر دعا و قرآن خوندی! ناگاه از خواب بیدار شدم.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۷۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹مادر بزرگوا
۲۸۰ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹خانم همتی، از بستگان شهید :
یکی از آشنایان به مریضیِ حادی دچار شده بود. پزشکان متخصص معالجۀ او را بینتیجه میدانستند و برای مداوایش جواب رد داده بودند و گفتند فقط میتوانید برای او دعا کنید.
به امامزاده علیاشرف(ع) رفتم و از ائمۀ اطهار(علیهمالسلام) و از خود امامزاده و شهدا عاجزانه خواستم که صحت و سلامتی به مریض برگردد.
من از قبل در زندگیام محبتهای شهید عباس دانشگر را دیده بودم. به سر مزار شهید رفتم و بهنیتش زیارت عاشورا خواندم و یک نذر کردم. به شهید گفتم: «در حق این مریض محبت کن و واسطه شو تا شفا پیدا کنه.»
همان روز به مریض هم گفتم: «میدونم از بیماری داری رنج میبری. از ائمۀ اطهار(علیهمالسلام) شفای خودت رو بخواه. شهدا رو واسطه قرار بده تا زودتر خوب بشی.» به او گفتم که به مزار شهید عباس رفتم و از او کمک خواستم.
مریضی که بنا به گفتۀ پزشکان، قرار بود چند روزی بیشتر به حیاتش باقی نباشد، امروز بیش از چهار سال است زندگی خوش و خرمی دارد.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۸۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹خانم همتی،
۲۸۱ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹پدر بزرگوار شهید :
یک روز صبح اتفاقی از نزدیکی امامزاده علیاشرف(ع) رد میشدم. گفتم بروم یک سلامی به امامزاده و شهدا بدهم. جلوی درب امامزاده که رسیدم، دیدم خانمی دارد از امامزاده بیرون میآید. آمد جلوی من و به من سلام کرد. من را شناخته بود. گفت: «من حاجتی داشتم. مدتی سر مزار شهید عباس میاومدم و به شهید میگفتم من برادر بزرگتری ندارم. در حق من برادری کن و دستم رو بگیر. الحمدلله دیروز حاجتم برآورده شد. امروز اول صبح به این مکان اومدم و زیارت عاشورا رو سر مزارش خوندم و ازش تشکر کردم. اون لحظۀ آخر که خواستم از مزارش دور شم، بهش گفتم: شهادت مخصوص مردان میدان جنگ نیست. همانطوری که خودت توی وصیتنامه گفتی شهید شهادت رو به چنگ میآره، شما هم کمکم کن تا بتونم اجر و ثواب شهید رو توی پروندۀ اعمالم داشته باشم.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۸۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹پدر بزرگوار
۲۸۲ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹پدر شهید :
گوشی همراهم زنگ خورد. گفت: «پدر شهید؟»
گفتم: «بفرما.»
گفت: «من محمد اسداللهی یکی از دانشجویان دانشگاه امامحسین(علیهالسلام) هستم که بهتازگی دورۀ آموزشیم به پایان رسیده. تماس گرفتم تا از شما بخوام برای خرید کتاب شهید عباس، من رو راهنمایی کنید.»
گفتم: «شما چطور با عباس آشنا شدید؟»
گفت: «فرماندهان ما توی دانشگاه خاطرات زیادی از عباس برامون نقل کردن. من به شهید علاقهمند شدهم و اون رو رفیق شهید خودم انتخاب کردم. با مطالعۀ کتاب آخرین نماز در حلب به راز موفقیت شهید پی بردم. با خودم گفتم هر جوونی که بخواد یک حرکت و بیداری و تحول در روحیات خودش ایجاد کنه، این کتاب براش بسیار مفیده. در این فکر بودم که چطور دوستان بسیجی و بچههای هیئت محلهمون رو با شهید آشنا کنم. حالا که ایام محرم سال ۱۴۰۰ در راهه، دیدم بهترین کار اینه که کتاب شهید عباس رو به جوانان عزادار حسینی هیئتمون هدیه بدم. حالا از شما میخوام با مدیر انتشارات شهید کاظمی در قم صحبت کنید تا با قیمت نازلتری کتاب رو به من بفروشه.»
من گفتم: «حتماً،سفارش لازم رو میکنم.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۸۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش چهارم محبت شهید به خویشاوندان 🔹پدر شهید :
۲۸۳ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
...چند روزی گذشت. دوباره به من زنگ زد گفت: «از شما تشکر میکنم. کتابها با قیمت مناسب به دستم رسید و گفت من ماجرای خرید و اهدای کتاب رو با یکی از دوستان هیئتی در میون گذاشتم. ایشون گفت با چند نفر از دوستان صحبت میکنیم تا همراه کتاب یک مهر و جانماز، یه تختهشاسی و سنجاقسینه عکس شهید نیز بهش اضافه کنیم. همین هم شد. باور کنید ظرف ۱ـ۲ روز پول بقیۀ هدایا هم جور شد. اونقدر سریع این اتفاق افتاد که من یقین دارم خود شهید هم کمک کرده. روز تاسوعا، سخنران هیئت حجتالاسلاموالمسلمین جعفرزاده بین عزاداران چند دقیقهای در رابطه با شهدا صحبت کرد و بعد از خوندن وصیتنامۀ شهید عباس دانشگر، صد کتاب همراه بستههای فرهنگی به عزاداران حسینی اهدا شد.» تشکر کردم و گفتم:«خوش به حالتون! این کار توفیق الهی و یکی از ثمرات پاسدار شدن شماست و شما یه الگوی تربیتی از دانشگاه امامحسین(ع) رو به جوونها معرفی کردی. شما جوونهای عزادار رو با سبک زندگی یه شهید دهههفتادی آشنا کردی تا در کنار شور حسینی، شعور و معرفتشون هم رشد کنه و متعالی شه. بزرگی میگفت چه خوبه هیئتهای مذهبی و هیئتهای امنای مساجد توی مراسم بهخصوص ایام محرم در کنار هزینه کردن برای اطعام، تدبیری هم برای انجام یه کار فرهنگی ماندگار و اثرگذارتر داشته باشن و شما این کار رو انجام دادی.»
🔶️ پایان این بخش
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر