مکتب عشق(مکتب حاج قاسم)
قاتلین ۵۴۰۰ نفر ، #کومله و #دمکرات برای #مهسا فراخوان می دهند، آدمکش هایی که همراه با #منافقان قاتلین ۱۷۰۰۰ نفر، پدر معنوی #داعش می باشند.از امروز به گوشه ای از جنایت این گروه های مزدور می پردازیم(۳)
*ماجرای شهیدی که تکه تکه اش کرده و جگرش را خوردند*
🔹️ #شهیداحمد(سعید)وکیلی* بچه شهر قم بود و در اردیبهشت سال ۵۹ و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد.
🔹️ همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
◇ بعد از مجروحیت و اسارت دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
◇ حدود یك سال و چندی كه در دست #کومله اسیر بودم همان اول پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عمل شان شادمانی میکردند.
◇ بعد از 18 روز قرارشد ما را به سبك دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند.
🔹️ روزدادگاه رسید، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود بصورت كشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی وآتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
🔹️ عروسی دختر یكی از سركردگان بود، دستور داده شد ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچههای سپاه وبسیج وارتش ودو روحانی راكه همه جوان بودند، آوردند و تك تك ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میكردند.
🔹️ شهید احمد وکیلی (سعید) ۷۵ روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل كوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند.
◇ اولین كاری كه كردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان بخاطراین بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست.
◇ پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند كه درد وسوزندگیاش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه باهمان جراحات داخل دیگ آب نمك میاندازند.
◇ تمام این مراحل را *احمد(سعید) وكیلی* بااستقامتی وصفناپذیر تحمل كرد ولب به سخن نگشود.
◇ او ازایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میكرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میكرد
◇ او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید: *خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس...
🔹️ خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید.
◇ زخم هایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا *شهید* شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت.
◇ اما آنها كه حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#راوی_برادر_رمضانی
☀️داستان یکی از هزاران #جنایت_داعش بر سر دختران عراق و سوریه👇
#مروه_خدر دختری که در ۱۰ سالگی توسط مزدوران داعشی در شمال عراق به اسارت گرفته شد او تنها ۱۰ سال سن داشت که مزدوران داعش به روستای محل زندگی او در منطقه سنجار (شنگال) در شمال عراق وارد شدند و به زور اسلحه تمام ساکنین روستا را دور هم جمع کردند. مردان را زنده زنده در قبرهای دسته جمعی دفن کردند و زنان و کودکان را به شهر مجاور در شمال کشور بردند، جایی که بر اساس سن آن ها را از هم جدا کردند. باارزش ترین این اسیران که توسط فرماندهان ارشد داعش تصاحب می شدند دختران و زنانی بودند که بین ۱۰ تا ۲۰ سال سن داشتند.
☀️مروه خدر ایزدی تازه ۱۰ ساله شده بود. در روزهای گذشته، خاله اش مهدیه، که آخرین بار که خواهر زاده خود را دیده، دخترک همراه با گروهی دیگر از دختران ایزدی در بازاری در شهر هاردان بوده و بعدها به شهر رقه، پایتخت خلافت، منتقل شده است. ماه ها بعد، یکی از دوستان مهدیه به او می گوید که وی بار دیگر مروه را دیده که باردار بوده است. داستان مروه خدر یکی دیگر از نشانه هایی است که اوج بربریت و وحشیگری در تفکرات داعشی را نشان می دهد...
#مروه_خدر اکنون معلوم نیست که مروه کجاست و چه بر سر او آمده است. زیاد اودال، معلم سابقی که خانه خود را در اختیار ایزدی های فرار کرده از دست داعش قرار می دهد می گوید: «دختران زیادی مثل او هستند. باردار بودن او به تنهایی دردناک و وحشتناک نیست زیرا دخترانی هستند که قبل از باردار شدن توسط ۱۰۰ مرد مورد تجاوز قرار می گیرند» مهدیه، ۲۹ ساله، که همراه با دو دختر ۸ و ۱۰ ساله اش از باغوز فرار کرده، تنها یکی از حدود ۶٫۵۰۰ زن ایزدی است که توسط نیروهای داعش ربوده شده و وادار به دست کشیدن از دین باستانی خود شدند. هنوز هیچ خبری از نیمی از این زنان در دست نیست...
#مهدیه داستان های هولناکی از مدت طولانی اسارت خود در دست داعش تعریف می کند، از این که بارها فروخته شده، مورد تجاوز قرار گرفته، تن به ازدواج های اجباری متعدد داده، توسط مردان مسن تهدید شده که دختران خردسالش مورد تجاوز قرار گرفته و توسط عروس های داعشی با کابل کتک زده شده است. یکی دیگر از بچه های او در اثر بمباران ها کشته شده است. او درباره آنچه که در دولت خلافت اسلامی بر سرش آمده جمله ای می گوید که دل انسان را بدرد می آورد: «نمی دانم چند بار فروخته شدم». مهدیه در ادامه چنین می گوید: «یکی از آن ها فقط سه روز مرا داشت و بعد از آن دوباره مرا فروخت. همچنین آن ها دو ماه مرا زیر زمین زندانی کردند. آنقدر تاریک بود که نمی توانستم بگویم شب است یا روز».
☀️مهدیه در دوران ۴ سال و نیم اسارت کابوس وارش با او روبرو شده بود از یک مرد سفید پوست غربی سخن می گوید که پس از سال های زندانی بودن به داعش پیوسته بود. او ۱۰ روز مهدیه را در اسارت و مالکیت خود داشت. مهدیه در مورد این مرد می گوید: «او دختران را می خرید، آن ها را حمام می داد، لباس های تمیز و زیبا به تن آن ها کرده و آن ها را می فروخت». یکی دیگر از جنگجویان داعش او را برای تمیز کردن خانه و پختن غذا خرید اما بعد از ۴ ماه اعلام کرد که می خواهد با برده ایزدی خود ازدواج کند: «او به من گفت که اگر از دستور او اطاعت نکنم با دختر ۸ ساله ام ازدواج می کند یا او را با مرد دیگری می فروشد».
☀️اوایل ماه فوریه کنونی بود که مهدیه در نهایت توانست از آخرین پناهگاه نیروهای داعش در باغوز و آخرین شوهرش که یک مرد ازبک بود، پس از ماه ها گرسنگی فرار کند. وی در این مدت چنان گرسنگی کشیده بود که در نهایت برای زنده ماندن به خوردن چوب و حتی فضولات حیوانات روی آورده بود: «هیچ وقت فکر نمی کردم زنده بمانم». اولین باری که مهدیه دست به فرار زد دخترانش آنچنان در طول اسارت در دستان نیروهای داعش شستشوی مغزی داده شده بودند که از همراهی با او سر باز زدند، زیرا نیروهای کُرد که در تلاش برای آزاد کردن آن ها بودن را بی دین می دانستند: «در نهایت مجبور شدم به آن ها بگویم که برای پیدا کردن غذا می رویم».
☀️ #هدیه ۹ ساله نیز میگوید، در ۵ سال اخیر مجبور بوده خانه های خانواده های داعشی را تمیز کند و به طور مرتب از آن ها کتک می خورده است. او می گوید: «من مجبور بودم هر کاری برای این زنان انجام دهم».
#امنبت_اتفاقی_نیست
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهدای_مدافع_حرم
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه