در مکتب ولایت
در محضر امام خامنه ای(مدظله العالی):
شهید سلیمانی و دیگر برجستگان سپاه از جمله شهید همدانی، واقعا با جان و دل تلاش میکردند و به موضوع سوریه همچون یک وظیفه و واجب مقدس مینگریستند.(۱۴۰۱/۲/۱۸)
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🔰شوق به شهادت شهید حسین همدانی از زبان حاج قاسم سلیمانی...
من رفتم خدمت آقا (رهبر معظم انقلاب) برای مجوز کاری که ایشان (شهید حسین همدانی) میخواست انجام بدهد، برای این رفته بودم مجوز بگیرم، چون آن وقت ما هنوز مجوز اینکه پاسدار داخل میدان ببریم نداشتیم. ما میخواستیم که پاسدار ببریم برای اینکه فوعه و کفریا را بتوانیم آزاد بکنیم؛ لذا آمدیم مجوز برای این کار را بگیریم.
شهید همدانی هم چون فرماندهی قرارگاه سیدالشهدا امام حسین (صلوت الله علیه) بود او هم در این کار متولی شد. او وقتی شنید که پاسدارها میآیند و پاسدارها باید بیایند و همهی این حرفها، اصلاً_ چون خودش سالها اینجا بود_ یک شوقی پیدا کرد. یعنی کلاً هوایی شد و گفت من اصلا نمی مانم و به سمت آنجا آمد.
#حاج_قاسم🌷
🌷لینک مکتب سردار سلیمانی در پیام رسان ایتا👇
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
پیک و رسانه شهدا باشید و مبلغ آنها
لطفا جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز و ترویج فرهنگ شهید و شهادت لینک کانال سردار سلیمانی عزیز را به همه معرفی کنید و درگروه هایی که هستیدنشر بدهید
اجرکم عندالله و عندالله
در مکتب شهادت
سؤال شهید محمدکاظم مهدیزاده در وصیتش
میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم رو ببرم کربلا، دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک، تو راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم. خب نشد، باید میرفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم دفاع میکردم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم ... الآن اوضاع چطوره؟
▪️فرازی از وصیتنامه شهید محمدکاظم مهدیزاده عضو گردان تخریب که در عملیات کربلای 1 در منطقه مهران، ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسید، مزار او در بهشت رضای مشهد است.
📚منبع: هفته نامه حیات طیبه، جمعه21 تیرماه، شماره 106
*﷽*
#سخن_عشق💌
#حدیث_روز 📝
🌻پیامبر اکرم (ص) مي فرمایند:
🌱عبادت همراه با لقمه ی حرام،
همچون ساختمانیست که
بر ماسه بنا شده باشد.🖇
📚: عدة الداعی و نجاح الساعی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مکتب_سردار_سلیمانی
در عملیات والفجر ۸ ، حاج قاسم و همرزمانشان با عبور از دو نهر، پهنه اروند را تصرف میکنند و تا دریاچه نمک پیش میروند؛ مأموریتی برای بنده پیش آمد و به دریاچه نمک و از حاشیه دژ جلو رفتم.
از سنگر کمین پرسیدم که آیا کسی جلوتر هست یا خیر؟ که جواب دادند نه.
اسلحه در دستانم بود و با بیسیم چی جلوتر رفتیم، دیدم که سه نفر به طرف ما میآیند فرمان ایست دادم که یکی آنها صدا زد: نزن نزن اسدی هستم! بعد از یک دقیقه جلو آمدند و سردار سلیمانی هم به همراه سردار اسدی بود و اگر یک دقیقه دیرتر اعلام میکردند هر سه آنها را به شهادت رسانده بودم... حاج قاسم همیشه در خط مقدم بود....
معامله با خدا دلیل اصلی محبوبیت حاج قاسم در دل مردم ایران و جهان اسلام است. همه ی رفتار، اعمال و سخنش برای رضای خدا بود و دلی محکم و استوار داشت و فردی مردمدار و مردم یار بود و در جبهههای حق علیه باطل چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت.
🎤راوی: سردار فلاح زاده
#حاج_قاسم🌷
در مکتب سردارسلیمانی
در محضر مردانی از جنس نور
شهیدمصطفی(کمیل) صفری تبار🌷
پیش از ازدواج #حجاب کاملی نداشتم. به واسطه دوستانم از اعتقاداتم فاصله گرفته و از چادر دور شده بودم. به کلاس موسیقی میرفتم و گیتار میزدم. شاید ظاهرم همسو با اعتقاداتم نبود، اما نماز میخواندم، روزه میگرفتم و به اهلبیت (ع) ارادت ویژهای داشتم. هرچند که چادر را کنار گذاشته بودم؛ اما دلم میخواست به دورانی برگردم که چادری بودم.
انگار در جستوجوی جرقهای برای انتخاب مجدد حجاب بودم. به دنبال کسی که من را برای این انتخاب تشویق کند. تا اینکه شهید از طریق یکی از اقوام به من معرفی شد.
کمیل علاقه داشت با دختری ازدواج کند که علاوه بر تمایل دختر، به واسطه او حجابش تغییر کند و کامل شود. روزهای آشنایی من با کمیل به محرم سال ۱۳۸۹ برمیگردد. روزهایی که فقط از او یک سری مشخصات کلی میدانستم و قرار بود به زودی برای خواستگاری به منزل ما بیایند.
یک شب با مادرم برای هم زدن دیگ نذری #امام_حسین (ع) به هیات رفتیم. مادرم پیش از رسیدن گفت: مریم هر حاجتی داری، امشب از امام حسین (ع) بخواه. نمیدانم چرا فقط گفتم: اگر انتخاب کمیل بعنوان شریک زندگی باعث عاقبت بخیری میشود، مهر او را به دل من بیندازید و اگر انتخابم اشتباه هست، کمکم کنید تا این وصلت سر نگیرد.
انتخاب کمیل و کنار آمدن با شرایط سخت زندگی او تنها میتواند به خواست امام حسین (ع) باشد.
🎤به روای: همسر شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌹دو، سه ساعتی از آمدن محمد می گذشت .
پوتین ها را در نمی آورد. این پا و آن پا می کرد. خستگی از سر و رویش می بارید. اما نشست توی حیاط.
همین طور که لباس می شستم، گفتم: حالا چرا پوتین هایت را در نمی آوری؟
حرف توی حرف آورد؛ بعد هم بلند شد و به من کمک کرد.
بعد از ظهر وقتی خوابیده بود، چشمم به پاهایش افتاد؛ پر از تاول بود.
پیش خود گفتم: شاید می خواسته من تاول پاهایش را ببینم.
🌹بعد از شهادتش یکی از همرزمانش می گفت: در زمان عملیات، موقع پیشروی سفارش می کرد منتظر او نباشیم؛ عقب تر از بقیه حرکت می کرد.
اصرار داشت بچه ها سریع تر حرکت کنند. مشکوک شده بودیم. بعدها از قضیه سردرآوردیم. فهمیدم که تاول پاهایش مانع از حرکت سریع او میشده است
"شهید محمد پیرپیران"🌷
🎤راوی : مادر شهید
#ڪــلامشهـــید🕊
شھید سیدمرتضی آوینۍ🌷
واۍ بـر آن ڪس ڪہ در صحراۍ محشر سر از خـاک بردارد و نشانہاۍ از جھـاد در بــدن نداشتہ باشہ!
فلذا جھـاد واجباست!
🖇جھـادتیروتفنگنمیخواهد...
شمــا تــو ڪار خونہ بہ مادرت،همسرت ڪمڪ ڪن خودش جھـاد...
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#مکتب_سردار_سلیمانی
حاج قاسم اعتقاد داشت افرادی که برای بزرگداشت شعائر مذهبی تلاش کنند خداوند عنایت و نوری به قلبشان می تاباند و به آنان ایمان قوی می دهد، این جزو باورهای قلبی حاج قاسم بود لذا برای عزاداران سید الشهدا حرمت خاصی قائل بود.
هیچ نکته ریز و درشتی در میزبانی و مجلس داری برای عزاداران؛ از دید حاج قاسم فراموش نمی شد.
به طور مثال حاج قاسم در مورد فرشی که در مراسم عزای ائمه اطهار (ع) برای مردم و عزاداران پهن می شد تاکید می کرد تمیز و مناسب باشد.
در مورد چای که به عزاداران تعارف می شد نیز وسواس زیادی داشت. ایشان بعد از حضور در حسینیه ثارالله یا بیت الزهرا مستقیم به آبدارخانه می رفت و شرایط آماده شدن مقدمات عزاداری و کیفیت چای را امتحان می کرد.
گاهی حاج قاسم با خودش دارچین، هل، آلاله و انواع گیاهان دارویی معطر می آورد و در اختیار مسئول آبدارخانه می گذاشت تا چای خوش طعم به عزاداران تعارف بشود.
🎤راوی: حاج مهدی صدفی
#حاج_قاسم🌷
🌷 لینک مکتب سردار سلیمانی در پیام رسان ایتا👇
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
پیک و رسانه شهدا باشید و مبلغ آنها
لطفا جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز و ترویج فرهنگ شهید و شهادت لینک کانال سردار سلیمانی عزیز را به همه معرفی کنید و در گروه هایی که هستید نشر بدهید
اجرکم عندالله و عندالشهدا
در مکتب سردار سلیمانی
در محضر مردانی از جنس نور
شهید علی نوری 🌷
حاج آقا ردانی پور! علی نوری بود صدا می کرد. گوشه خاکریز افتاده بود، زخمی. آب می خواست.
گفتیم: آب برایت خوب نیست؛ اما باز اصرار می کرد.
مصطفی گفت: آب می دهم به شرطی که کم بخوری. به خاطر خون ریزی برایت خوب نیست.
وقتی آب دادیم، ظرف آب را از نزدیکی لب های خشکیده اش برگرداند و گفت: این لحظات آخر بگذار مثل اربابم تشنه شهید شوم.
رو به کربلا، با صدایی لرزان گفت: السلام علیک یا …
سرش روی دامن مصطفی بود. صدای هق هق مصطفی از دور هم شنیده می شد....🌷🕊
📚: کتاب مصطفی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷