eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
1هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
7.3هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایستگاه حاج قاسم♥️ دفترچه خاطرات📝 مهرماه سال ۹۷ در جلسه فرماندهی بچه‌ها گزارشی آوردند که برنامه‌ریزی شده بود آمریکا و اسرائیل حاج قاسم را ترور کنند بر روی گزارش نوشت انشالله خداوند شهادت را به دست بدترین دشمنان دینش نصیب من کند حاج قاسم چند بار در محاصره قرار گرفت یا محاصره بود یا وارد محاصره شد تا آن را بشکند نگاه نکرد چون فرمانده است جایی برود که مشکل امنیتی نداشته باشد حاج قاسم در همه خطوط عملیاتی بر ضد داعش حضور داشت و ده‌ها بار در یک قدمی شهادت قرار گرفت در محاصره حلب اولین نفری بود که با هلیکوپتر وارد شد و هدف هجوم ضد هوایی دشمن قرار گرفت اما هیچ اتفاقی نیفتاد اولین کسی بود که شبانه با هواپیما وارد فرودگاه حلب شد در حالی که فرودگاه زیر آتش گلوله‌های توپ و راکت‌های کاتیوشا بود بعد نیروهای دیگر آمدند حاج قاسم از هیچ چیز ترس نداشت جز خدا و همیشه می‌گفت تا خدا نخواهد هیچ اتفاقی برای من نمی‌افتد همیشه در دل دشمن بود و به نیروها روحیه می‌داد
ایستگاه حاج قاسم ♥️ دفترچه خاطرات📝 در تدمر سردار سلیمانی جلودار نیروها بود و اولین کسی بود که با فرودش فرودگاه تدمر را بازگشایی کرد در عملیاتی دیگر در حالی که آمریکایی‌ها در جناح راست و داعش در جناح چپ حضور داشتند با هلیکوپتر به چند منطقه می‌رود و به رزمنده‌ها روحیه می‌دهد و آن عملیات با پیروزی رزمندگان اسلام همراه می شود تروریست‌ها چند بار محل حاج قاسم را شناسایی کرده و به او هجوم برده بودند یک بار در باشکوی حلب با تیرهای مستقیم به او حمله کردند بار دیگر در سابقیه در جنوب حلب ماشینش را به رگبار بستند در قلعه حلب هدف تیر قناسه قرار گرفت در شمال حماه یک تکفیری انتحاری نزدیک حاج قاسم منفجر کرد در ابوکمال تک تیرانداز داعشی او را هدف گرفت اما تیرش به خطا رفت و گلوله به بلوک خورد طوری که تکه‌های خرد شده بلوک به سر و صورت حاج قاسم ریخت این اتفاقات هر یک می‌توانست به شهادت حاجی منجر شود اما خواست خدا بود که هیچ اتفاقی نیفتد که شهادت حاج قاسم نه به دست یک تروریست عادی بلکه توسط خبیث‌ترین انسان‌ها یعنی رئیس جمهوری آمریکا ترامپ رقم بخورد
👆👆👆👆👆 ایستگاه بچه های حاج قاسم 👨‍👧‍👦 گزارش کار 🎤 👆 این هم وجه نقد که یکی از عزیزان برای بچه های یتیم و نیازمند اهدا کردند به مبلغ ۸ میلیون و ۲۰۰ هزار ریال ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ جهت سفر مشهد ۲۲ تا از بچه های یتیم و نیازمند که برای اولین بار می‌خواهم آنها را ۲۴ دی ماه به مشهد ببرم زائر اولی‌های امام رضا(ع) ⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️ 👈 جهت شادی روح اموات تان بویژه پدر و مادرهای آسمانی تان و جهت پرداخت صدقات و هدایا و نذورات ، رد مظالم به نیت خود و اموات تان شماره کارت 👇👇👇👇👇 5892101437070432 بنام ابوالفضل ایزدی بیدانی بانک سپه
• «به من خیلی می‌گویند دعا کن شهید بشوم. من به آنها می‌گویم دعا کنید خداوند این حال را در شما حفظ کند... وای به روزی که انسان این حالت غم را، این حالت باختن را در اثر دنیا از دست بدهد! او خاسر است...» ♥️
💞 . ڪجا و ازدواج ما ڪجا...؟!⁉️ گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبڪ شهـدا تنگ می شود... . 💞 ازدواجی به سبڪ .... ڪه بجای اینڪه به فڪرِ برگزاری مـراسـم تجمـلاتی باشد به فڪر رساندن به حرم حضـرت معصومه  بود... مـراقب بود در مجلسش نشود...آخر مهمان ویژه ی مجلسش بود... . 💞 ازدواجی مثل ... ڪه شبِ عقـد از همسرش در خواست ڪرد تا نمـاز شُکـر بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر شب عقد مشغول و بی بند و باری باشد اما فهمید ڪه همسر نعمت خداست و در قبال نعمت باید شڪر ڪرد نه عصیان... . 💞 یا مثلا ازدواجی شبیه به ... ڪه همسرش گفت نمیخواهم ام بیشتر از یڪ جلد قرآن و شاخه نبات باشد... او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهـریه پشتوانه است و حـق زن است و ... 😇
دوست دارم اگر شهـید شوم ، پیکری نداشته باشم از ادب دور است ،نزد سیدالشهدا(علیه السلام) سالم و کفن پوش محشور شوم.. اگر پیکرم برگشت ، دوست‌دارم سنگ‌قبری برایم نگذارند برایم سخت است ، سنگ مزار داشته باشم و حضرت زهـرا(سلام الله علیها) بی نشان باشند.. 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدان در نگاه تو، نماز عشق می‌خوانند... شب تون شهدایی 🌷
🕊 🌷 روی پشت بام خانه یکی از برادرهای بسیجی،اتاقی بود که آن را مرغدانی کرده بود ولی بعلت بمباران استفاده نمی شد. کف آن مرغدانی را آب انداختم و با چاقو زمینش را تراشیدم.حاجی هم یک ملحفه سفید آورد با پونز زدیم که بشود دو تا اتاق.بعد هم با پول تو جیبی ام کمی خرت و پرت خریدم؛دو تا بشقاب،دو تا قاشق،دو تا کاسه و یک پتو هم از پتوهای سپاه آوردیم.یادم هست حتی چراغ خوراک پزی نداشتیم؛یعنی نتوانستیم بخریم و آن مدت اصلا غذای پختنی نخوردیم.این شروع زندگی ما بود. 📚: نیمه پنهان ماه2،ص24
یادمون باشه؛ از مال و ثروتمون، چیزی را با خودمون نمی بریم اون دنیا، باید دست خالی برویم...🌱
🌻امام حسن مجتبی(ع) می فرمایند: 🌱 زكات ، هرگز چيزى را از ثروت كم نمى كند. 📚: بحارالانوار : ۹۶ / ۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یار سردار دل‌ها| حسین یوسف‌الهی» شهیدی که حاج قاسم سلیمانی درباره‌اش خاطره‌های بسیاری نقل و وصیت کرده بود تا پیکرش در کنار مزار این شهید به خاک سپرده شود. 🌷
استادفاطمی‌نیا🎤 ‌یک‌خشم‌فروخوردن‌آدم‌را‌ازهزار رکعت‌نماززودتربه‌خدامی‌رساند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایستگاه حاج قاسم ♥️ دفترچه خاطرات📝 آخرین دیدارم با سردار سلیمانی روز یکشنبه هشتم دی بود گفت می‌خواهم بروم قم گفتم می‌خواهی برویم دیدار علما؟؟؟ گفت نه بگذار برای بعد رفت قم و با رفقایش خداحافظی کرد سه‌شنبه دهم دی به سوریه رفت فرماندهان در آنجا به استقبالش می‌آیند با هم به خانه‌ای می‌روند که بعضی فرماندهان در آنجا مستقر بودند با آنها که صحبت کردم می‌گفتند رفتار حاجی این بار فرق کرده بود بر خلاف همیشه اصلاً از کار حرف نزد پرسیدم کجا برویم گفت هیچ جا نمی‌خوام بروم فقط سفارش‌های کلی کرد و تا شب به شوخی و خنده گذشت سه شنبه شب رفت لبنان عصر چهارشنبه برگشت قرار نبود به لبنان برود آنجا هم به سید حسن نصرالله می‌گوید کار خاصی ندارم فقط آمدم ببینمت جلسه با حرف‌های معمول و شوخی می‌گذرد برخلاف همیشه می‌گوید دوربین بیاورید عکس بگیریم چند عکس یادگاری می‌گیرند سید حسن نصرالله به او می‌گوید رسانه‌های آمریکایی روی شما تمرکز کردند دارند زمینه فراهم می‌کنند برای ترور شما حاج قاسم فقط می‌خندد و شبانه به سوریه برمی‌گردد وقتی از لبنان برگشت خوشحالی خاصی توی چهره و رفتارش بود صبح پنجشنبه یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار شد می‌خواست وضو بگیرد با صدای بلند می‌خوان ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش 👈ادامه دارد.............
🕊 🌷 شغل اصلی همسرم طراحی و چاپ بنر و امور تبلیغاتی بود و ۹۰ درصد کارهایی که برای شهدا در استان و شهرستان‌های اطراف تهیه و آماده شده، توسط او انجام گرفته است تا شب شهادت همه کارهایش را انجام داد و وقتی ظهر ساعاتی قبل از انفجار به خانه آمد، گفت: دیگر کار نکرده‌ای بر زمین نمانده است. خیلی به حاج‌قاسم متوسل می‌شدیم و رابطه دلی خاصی با حاجی داشت؛ ایام شهادت شهید سلیمانی موکب داشتیم و مرتباً بین گلزار شهدا و منزل در رفت‌وآمد بودیم؛ یک بار که برای مداحی به بیت الزهرای حاج‌قاسم دعوت شده بود، پس از اتمام جلسه از حاج‌قاسم طلب انگشتر می‌کند که برایش حکم شهادت داشته باشد. 🎤راوی: همسر شهید
🌷 ساعت یازده شب بود که یکی از بچّه‌های سپاه دچار بیماری سختی شد. لازم بود که فوراً به بیمارستان منتقل شود. شهر هم توسط ضد انقلاب ناامن بود. ناگهان مشاهده کردیم شهید محمود خادمی ماشین را روشن کرد و به سرعت از مقر سپاه عازم بیمارستان شد. لحظاتی بعد او از سه طرف مورد تهاجم ضد انقلاب قرار گرفت و پس از این‌که تا آخرین گلوله مقاومت کرد، به شهادت رسید. فردای آن روز پس از تشیع با شکوه محمود به سپاه بازمی‌گشتیم که با تعداد زیادی زن و بچّه مواجه شدیم که مظلومانه نشسته بودند و اشک می‌ریختند و برای محمود نوحه‌خوانی می‌کردند. از یکی از آن‌ها پرسیدم:«جریان چیست؟ پاسخ داد: محمود شب‌ها که همه به خواب می‌رفتند، به شهر می‌‌رفت و به خانه‌ی مستمندان و یتیمان سرکشی می‌کرد و به آنان کمک و رسیدگی می‌نمود. او حتی برای بچّه‌ها اسباب بازی نیز می‌برد. 📚: رسم خوبان ۱
.... 🌷بعد از عملیات خیبر فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم. برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. اما مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته‌ای که این چنین شده‌ای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟» چیزی نمی‌گفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه چیز؟ 🌷گفت: «مصطفی! دیگر نمی‌توانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد.» عجیب بود. قبلاً هر وقت حرف از شهادت می‌شد، می‌گفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف این‌که دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟ اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش. 🌹خاطره اى به ياد فرمانده جاويدالاثر 🌷
ایستگاه حاج قاسم ♥️ دفترچه خاطرات📝 خانه‌ای بود که حاج قاسم گاهی برای استراحت به آنجا می‌رفت عصر پنجشنبه از همراهان جدا می‌شود و به آن خانه می‌رود آخرای شب آماده رفتن به فرودگاه می‌شود از همه حتی از نیروهای خدماتی حلالیت می‌طلبد و با همه خداحافظی می‌کند همه کارهایش در سفر آخر غیر عادی بوده برای همین یاران همیشگی‌اش اصرار می‌کنند به عراق نرود او با لبخند می‌گوید می‌ترسید شهید شوم؟؟؟ بعد هم آرام و شمرده می‌گوید میوه وقتی می‌رسد باغبان باید آن را بچیند یارانش این بار با دل شوره بدرقه‌اش کردند ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز می‌کند حاج قاسم می‌بایست پیامی را به نخست وزیر عراق می‌رساند به سید حسن نصرالله گفته بود خودم باید شخصاً به بغداد بروم هواپیمای حاج قاسم در فرودگاه بغداد می‌نشیند ابومهدی المهندس به استقبالش آمده بود با هم با دو تا ماشین از فرودگاه خارج می‌شوند و هدف حمله موشکی نیروهای آمریکایی قرار می‌گیرند هر دو و همراهانشان از جمله حسین پورجعفری یار ۴۰ ساله اش شهید می‌شود وقتی خبر به سوریه می‌رسد یکی از دوستانش به اتاق حاج قاسم می‌رود می‌بیند کاغذی روی میز حاج قاسم است روی آن نوشته بود خداوندا مرا بپذیر خداوندا عاشق دیدارت هستم همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود روی همان کاغذ نوشته بود الحمدلله رب العالمین خداوندا مرا پاکیزه بپذیر دو بار دیگر هم عبارت خداوندا مرا پاکیزه بپذیر را نوشته و زیر هر یک را امضا کرده بود گویی می‌خواسته سندش را محکم کند یارانش با دیدن این کاغذ تازه متوجه می‌شوند که این سفر ، سفر خداحافظی حاج قاسم بود 👈 ادامه دارد...........
خدامیگه: "‌مَن‌‌حَیث‌لایَحتسب‌" جوری‌کمکت‌میکنم‌که‌فکرشم‌نکنی...🌱
من نوشتم دختری با کاپشن صورتی... ما که دخترک را ندیده بودیم و از مشخصاتش چیزی نمی‌دانستیم. آن کفن کوچک را که در تابوت می‌گذاشتیم، یکی از دوستان گفت: حاجی! همکاران می‌گفتند این شهیده کوچولو، کاپشن صورتی تنش بود و گوشواره قلبی هم داشت. عنوان لطیف کاپشن صورتی همین‌طور بی‌مقدمه در دل یکی از دلخراش‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، متولد شد... من هیچ‌وقت در کنار پیکر شهدا گریه نکردم چون آنها هدفی داشتند که با شهادت به آن رسیدند. اما پیکرهای پاره‌پاره شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان، قلب مرا آتش زد. آنها مردم عادی بودند که مظلومانه به شهادت رسیدند. ✍ حاج سیف‌الله حاجی حسینی که از دوران دفاع مقدس تا سال‌های دفاع از حرم در سوریه، برای رساندن پیکرهای شهدا به خانواده‌های چشم‌انتظارشان به آب و آتش زده، معتقد است حادثه تروریستی کرمان، از تمام ماموریت‌های دیگرش در این سال‌ها، دلخراش‌تر بوده...🌷🕊
همیشه‌‌میگفت: قانون‌‌هفت‌‌ساعتو‌‌یادتون‌‌نره! تاگناهی‌مرتکب‌‌شدید‌‌تاهفت‌ساعت‌ فرصت‌‌توبه‌دارید ! 🌷 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که به مجاهدان عراقی سه بار تاکید می‌کند که به نماز شب اهمیت دهند.
ایستگاه شهدا🌷 شهید ابوالحسن حسنی♥️ بارها متوجه می‌شدم كه همسرم نیمه شب از خانه خارج شده بعد از نماز صبح به منزل باز می‌گردد. ابتدا خود را به خواب زده، فكر می‌كردم به دنبال مأموریت‌های سپاه شب‌ها از خانه بیرون می‌رود. یك شب طاقتم تمام شد و خیلی آرام مؤدبانه گفتم. "دلم می‌خواهد بدانم شب‌ها كجا می‌روی؟" وقتی متوجه شد كه من نیز می‌دانم شب‌ها از خانه خارج می‌شود با خونسردی تمام گفت: امشب با هم می‌رویم. نیمه شب پتویی برداشته به اتفاق از خانه خارج شدیم. یك راست به گلستان شهدا رفت. كنار قبر "شهید اسدالله باغبان" پتو را پهن كرد و مشغول خواندن نماز شد. در نماز او را نظاره‌گر بودم. اصلاً مثل این كه با تكبیر الاحرام از آسمان نیز بالاتر می‌رفت و با سلام نماز دوباره به زمین باز می‌گشت.
📚: مهم تر از دیدن امام زمان ارواحنافداه 🌻شیخ محمدتقی بهلول رحمه الله در پاسخ به این پرسش که: چه وقت می‌شود به حضور آقا امام زمان ارواحنا فداه مشرف شد؟› می‌فرماید: 🌱 با تقوا باشید؛ وقتی که بین شما و حضرت علیه السلام سنخیت باشد. سپس می‌فرماید: دیدن امام زمان علیه السلام روحی فداه مهم نیست، مهم این است که او ما را ببیند، خیلی‌ها هم علی علیه السلام را دیدند، اما دشمن او شدند. اگر کاری کردیم که نظر آنها را جلب کنیم، آن ارزش دارد. 📚: ملکوتی خاک نشین 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🌷 یک روز توی اتاقم تنها بودم در را زدند.... صدای مجید بود که سرم را از روی برگه ها بالا آورد و به طرف خودش... برعکس همیشه مودب ایستاده بود گفت :سلام حاجی، یک کاری تون داشتم با اخم و تخم گفتم: سلام بفرما! گفت: من می خواهم بیایم زیر پرچم شما بسیجی بشم .در دلم بهش خندیدم. پیش خودم گفتم خدایا این رو دیگه چی کارش کنم. ادامه داد حاجی من سال نود و سه برای اربعین پیاده رفتم کربلا و توبه کردم. از امام حسین خواستم دستم رو بگیرد و دو بر خلاف رو خط بکشم. باورم نشد حتی به بقیه دوستان هم گفتم این رو خیلی جدی نگیرید به خاطر اینکه قهوه خانه اش رو نبندیم می خواد کارت بسیج بگیره. زیر نظرش داشتم، ببینم این که می گوید من توبه کردم، راست می گوید یا نه. گاهی با هم روبرو می شدیم می خندید و می گفت حاج آقا نوکرتم، می خوای کفشت رو واکس بزنم.چه کار داری برایت انجام بدهم. آن قدر حرف می زد تا خنده را بر لب من بنشاند و تا نمی خندیدم نمی رفت... 📚: مجید بربری