eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
936 دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8هزار ویدیو
33 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
تعدادی از مردم روستاهای منطقه به #بخشداری شکایت کرده بودند که آب منطقه تأمین نیست و بخشداری باید یک نفر را به ‌عنوان مسئولِ تقسیم آب تعیین کند. ساعت هفت شب، توی بخشداری جلسه گذاشت و از بین مردمی که به بخشداری آمده بودند، #فقیرترین‌شان را به‌عنوان مسئول تقسیم آب انتخاب کرد. مردم وقتی دیدند ناصر یک مرد فقیر را انتخاب کرده، زدند زیر خنده و او را مسخره کردند. 💢رو کرد به مردم و گفت: آقایان! حکومت،# حکومتِ_مستضعفین است. برای همین مردم هم است که انقلاب شده...!!! #شهید_ناصر_فولادی #مسئول_تراز_انقلاب #مردان_بی_ادعا
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
🦋*﷽*🦋 #مکتب_سردار_سلیمانی #یاران_حاج_قاسم شهیدان را کجا ما می شناسیم شهیدان را شهیدان می شناسند س
🌹🌹🌹🌷🌹🌹🌹 *﷽* نگاهی به زندگی دهه شصت 👈 مسئول👉 نگاهی به سبک و سیره یک در دهه شصت که فقط برای خدا و مردم کار کرد 📝روایت هایی از زندگی سردار شهید بخشدار منطقه جبال بارز جیرفت به‌ عنوان بخشدار معرفی شده بود، ولی ما نمی‌دانستیم. وقتی آمد توی بخشداری، مثل یک ارباب‌ رجوع یک گوشه نشست. چای که خورد، یکی از همکاران پرسید: خب! شما چه‌کار دارید؟ گفت: من برادر کوچک شما هستم. از استانداری معرفی شده‌ام تا با شما همکاری کنم. پرسید با چه مسئولیتی؟ گفت بخشدار منطقه __________ برای اتمام ساختمان بخشداری، به سیمان نیاز داشتیم. یک‌ روز دو کامیون سیمان به بخشداری آوردند، ولی کارگر نداشتیم تا سیمان‌ها را خالی کنیم. ناصر دست‌به‌کار شد و شروع کرد به خالی کردن کیسه‌های سیمان. وقتی دو کیسه سیمان روی شانه‌هایش گذاشت، یکی از راننده‌ها پرسید: این کارگر کیه که این‌قدر خوب کار می‌کند؟ گفتم: بخشدار منطقه! __________ هیچ‌وقت ندیدم پشت میز بنشیند. یک قلم و کاغذ دستش بود و احتیاجات مردم را در هرجایی که بود، می‌نوشت. می‌گفت: من را بخشدار صدا نزنید، من برادر کوچکتر شما هستم. به من بگویید ناصر، برادر فولادی. _____________ با پای پیاده از کوه ها و تپه ها گذشته بود و آمده بود روستای ما داشتم گندم درو می‌کردم. آقای فولادی آمد به ‌طرفم، دستم را گرفت و من را به طرف خودش کشید. دستم را بوسید و گفت: من باید دست تو را روی چشم‌هایم بگذارم. به فرموده پیامبر (ص)، دستی که زحمت می‌کشد، نمی‌سوزد. گفتم شما کی هستید؟ گفت برادر فولادی گفتم چکاره ای؟ گفت خدمتگزار مردم بخشدار منطقه 👈تفاوت ها را ببینیم کجایند مسئولین بی ادعا کجایند مردان خوب خدا دریغ از فراموشی لاله ها کاش مسئولین فعلی هم بشوند رهرو راه شهدا مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani