eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
939 دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
7.9هزار ویدیو
33 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 ماندگارترین گفتم: حاجی قبول باشه. ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. ــ حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد. حاجی به نماز ایستاد... می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم. 📚سلیمانی عزیز مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
✨﷽✨ ✍حاج‌قــاســم‌ مردم را با محبت جذب کرد. حتی می‌خواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما می‌شوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمی‌کرد و با همه مشغله‌هایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال می‌کرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید ۱۰ ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما می‌شد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخ‌های او را بدهد. به خانواده شهدا سر می‌زد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقت‌ها که اولین بار به خانه شهیدی می‌رفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسد. تحویل‌شان می‌گرفت و درد دل بچه‌ها را می‌شنید. به آنها هدیه می‌داد و با آنها عکس می‌گرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحت‌شان می‌کرد. از کوچک‌ترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسه‌ای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ می‌نوشت و به او می‌داد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچه‌های خود و بچه‌های شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود. 📚خاطرات «حجت‌الاسلام علی شیرازی» از حاج‌ قاسـم‌ سلیمانی
✍به وسیله یک فروند هواپیما C_130 از کرمانشاه به کرمان منتقل شدیم. حالا دیگر آسمان کرمان، پرنده های مهاجرش را در برگرفته بود... زمانی که هواپیما به فرودگاه رسید، شوق دیدار وجودم را فرا گرفت. قلبم تند‌تند می زد. قرار بود با کسانی رو به رو شوم که دوستشان داشتم و عاشقشان بودم. وقتی پایم را از هواپیما روی زمین گذاشتم، حاج قاسم را دیدم که کنار هواپیما ایستاده بود و با همان چشمان نافذ و نگاه مهربان همیشگی اش اطراف را نگاه می کرد، گویی دنبال گمشده ای می گردد. حاجی بعد از سلام و احوال‌پرسی با بچه ها مرتب از آن‌ها می‌پرسید: پس معروفی کجاست، معروفی کجاست؟ حاج قاسم دنبال من می‌گشت و من مات و مبهوت روبه روی او ایستاده بودم، ولی او مرا نمی‌شناخت، انگار برایش غریبه بودم! انگار معروفی دیگری شده بودم! نزدیک حاجی رفتم. درحالی که اشک شوق گونه هایم را خیس کرده بود، صدا زدم: حاجی! من معروفی ام! یک لحظه جا خورد. شاید آنچه را که می دید باورش نمی شد. همدیگر را در آغوش گرفتیم. حاجی مثل ابر بهار اشک‌ می‌ریخت. حسابی شرمنده شده بودم. عطر محبت او مشام جانم را نوازش می‌داد. خیلی دلم دلم برایش تنگ شده بود. دلم‌می‌خواست ساعت ها سر بر شانه اش بگذارم و بگریم تا آرام شوم. می‌دانستم که حاجی هم خیلی رنج کشیده است. چهره او حکایت از درد و رنج عمیقی داشت که این سالها در فراق همرزمانش کشیده بود. 📚کتاب "بچه‌های حاج قاسم" خاطرات فرمانده جانباز و آزاده سپاه کرمان سردار حسین معروفی
همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا قدم به قدم که میرفت جلو ، دلتنگ تر از قبل میشد ، دلتنگ شهادت ، دلتنگ رفقای شهیدش.... کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی ، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》 اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند..
فرزند آیت‌الله از احترام ایشان نسبت به امام 📌ابوی ما هميشه مي‌گفتند كه ما نبايد خودمان را با آيت‌الله خمینی مقايسه كنيم و مثلا اين سئوال را مطرح كنيم كه چرا ايشان رهبر شده‌اند‌،‌ چون اين كار، واقعا در توان ما نيست و از ما برنمي‌آيد و طبعا بايد يك كسی جامعه باشد كه بتواند در عرصه سياست، مردم را هدايت كند. 📚 نشریه یادآور راوی: حجت‌الاسلام و المسلمين سيد محمود 📌 تصویری از آیت الله العظمی نجفی(ره) و امام خمینی(ره) در یکی از جلسات مشورتی مراجع تقلید | سال: 1358 ؛ مکان: قم ، منزل آیت الله العظمی 🏴 به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله مرعشی نجفی هدیه به روح بلند و ملکوتی ایشان صلوات
در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی پسر کوچکتر ‌شهید کاظمی این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند کرمان بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم عروسی دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار حاجی ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود. 🎤راوی فرزند شهید شیخ شعاعی ❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷 ارتباط با خادم کانال @sardar_zakizadeh https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
←🌷تصویری از دست نوشته شهید سردار حاج قاسم سلیمانی که در دیدار با خانواده شهید مدافع حرم سردار حاج مه
←📜 ←✍🏻دختر شهیدی که برای حاج قاسم کلاس می گذاشت... 🔻خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. وقتی خبر دادند در مصلای بابل مراسمی است نگفتند که قرار است با سردار سلیمانی دیدار کنیم. محمد جواد کوچک بود و زهرا ۶ سالش بود. مادر شوهرم هم پا درد شدید داشت و باید بیشتر حواسم به او بود. زهرا دختر بزرگم که ۱۲ ساله بود را با خودم بردم. چون تاکید کرده بودند همراه نیاورید دو بچه دیگر را مجبور شدم بگذارم خانه. به سختی خودمان را رساندیم مصلا. مراسم که تمام شد باز هم نگفتند قرار است چه ملاقاتی باشد که لااقل اطلاع دهیم بچه های دیگر ما را هم بیاورند. اعلام کردند بروید برای نماز جماعت. وقتی رفتیم داخل مصلی دیدم حاج قاسم آنجاست و می توانیم از نزدیک او را ببینیم. حسرت خوردم کاش اطلاع داده بودند تا دو فرزند دیگرم را هم می آوردم با دیدن سردار آرام می شدند. به فاطمه گفتم برو با سردار عکس بینداز. فاطمه  خیلی خجالتی بود. سردار نگاهی به او کرد گفت: می خواهی با من عکس بیاندازی؟ بیا بیا. چادر او را به سمت خودش کشید. واقعا با چنان حس پدرانه ای برخورد کرد که ما هم راحت رفتیم عکس انداختیم. حاج قاسم سر همه میزها رفت و یک ربعی صحبت می کرد. سر فاطمه را نوازش کرد و خندید گفت: من به تو می گویم با هم عکس بگیریم تو کلاس می‌گذاری؟ بعد یک انگشتر به فاطمه داد. گفتم: حاج اقا یک دختر هم در خانه دارم میشه برای او هم انگشتر بدید؟ گفت: بله. گفتم یک پسر سه ساله هم دارم پدرش به او توصیه کرده دوست دارم بزرگ شدی جزو افرادی باشی که اسراییل را فتح می کنی. برای او نامه می نویسید؟ نامه هم نوشت و روی عکس آقا مهدی امضا زد. وقتی رفت فاطمه که تازه خجالت را کنار گذشته بود، گفت: من با عکس بابا و حاج قاسم با هم عکس نینداختم. سردار که متوجه شد دوباره گفت: معلومه که با شما باز هم عکس می گیرم. فاطمه را کشید سمت خودش گفت: شما تازه ما را تحویل گرفتی مگه میشه عکس نندازیم؟ دوباره عکس گرفتند. انرژی بسیار قوی و آرامش خاصی به من در آن دیدار داده شد که همه اش حسرت می خورم کاش دو فرزند دیگرم هم بودند و این ارامش را می گرفتند. آن دیدار بسیار فاطمه را عاشق حاج قاسم کرده بود. وقتی خبر شهادت را بچه ها شنیدند شوکه شدند انگار دوباره خبر شهادت پدرشان را شنیده بودند. فاطمه ای که در مراسمات پدرش به سختی شرکت می کرد و باید به زور می بردیمش مرا مجبور کرد برای تشییع حاج قاسم به تهران بیایم. ❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷 ارتباط با خادم کانال @sardar_zakizadeh https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
شهادتِ زیبایِ رزمنده‌ای که می‌دانست کِی شهید می‌شود 📝 وقتی می‌رفتیم گلزار شهدا. همه گریه می کردند ، اما او می‌خندید. فاتحه می‌خواند و با شوخی به شهدا می‌گفت: چی شد‌که تنها رفتین و منو نبردین؟ بهش می‌گفتم: بابا! اینا شهید هستند ، سنگین باش ، احترامشون رو نگه دار .‌.. می گفت: من با اینها رو دربایستی ندارم که ... شبِ عملیات خیبر بغلم کرد و با گریه خداحافظی کردیم. بهم گفت: من این دفعه شهید میشم ، به سبکِ خودم بیا گلزار شهدا و قشنگ باهام حرف بزن... گلوله خورد توی صورتش ، آرام لبخند زد و گفت: یا مهدی (عج) و تمام... 📚منبع: روزگاران 1 « کتاب خاطرات » ، صفحه 56 🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani 👆👆👆👆👆👆 با خاطرات و سخنان کوتاه از سبک زندگی شهدا همراه ما باشید
📖 🔹خانم دباغ روایت می‌کند: ‌‏وقتی غذای امام را داخل اتاق می‌بردم وارد اتاق که می‌شدم می‌دیدم قرآن را باز‌‎ ‌‏کرده‌اند و مشغول قرائت قرآن هستند مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را‌‎ ‌‏مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم: «حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن‌‎ ‌‏عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن می‌خوانید؟» 🍃 امام مکثی کردند و فرمودند: «هر کس‌‎ ‌‏بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.‌‏» 🎤راوی: ‎مرضیه حدیدچی (دباغ)، 📚پابه‌پای آفتاب، ج ۲، ص۱۵۷ رحمة‌الله‌عليه
14.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃▪️🍃▪️ مداحی حاج صادق آهنگران در شبهای قدر با رزمندگان دفاع مقدس🌷▪️
‍ بسم رب الشهدا🌹  ایی از مادر ❤️ شهید  صدرزاده زمانی که درس  می خوند ، بهش می گفتم دوست دارم در لباس  ببینمت 💕 گفت :  این لباس پیامبر ، مسئولیتش سنگین هست ، کسی باید این لباس را بپوشه، که بتونه بهترین   و هیچ  ازش سرنزنه . من در حدی نیستم که این لباس را به تن کنم...🌹  🌹 . 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
یادمه از دعوت میکردیم بیاد سخنرانی کنه تو هیئت... میخواستیم اطلاعیه طراحی کنیم که آقابهروز متوجه میشد اسمش تو بنر ها و اطلاعیه خورده میگفت اسم منو پاک کنید نزنید اسممو.... ما خیلی اصرار میکردیم ولی قبول نمیکرد... یه چند سری هم که راضی شد ما نوشتیم بهروز واحدی که گفت بابا این چیه ؟ (البته به زبان شیرین آذری ) میگفت بزنید ... وقتی ام میومد تو هیئت برا سخنرانی هیچ موقع رو منبر نشد بشینه و همش میگفت میشینم زمین... هیچ موقع بالا نمیشست.... در کل خیلی خاکی و ساده بود ... .... 🌷