eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
936 دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
7.9هزار ویدیو
33 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
●چند روز پیش از اعزام به سوریه مجدد گفت : دوست دارم روزی من را «شهید امیر» صدا کنند. نخستین مرتبه بود که سکوت را شکستم و گفتم : از زندگی با من خسته شده‌اید که چنین آرزویی دارید؟ ●پاسخ داد: خدا می‌داند که با تمام وجود از زندگی خود راضی هستم. شما و طه تمام سرمایه زندگی من هستید. من بهترین لحظات عمر خود را در کنار شما داشته و دارم؛ اما اگر من به شهادت برسم، شما تاجی بر سرتان می‌رود و همسر شهید می‌شوید و ادامه زندگی عاشقانه ما در بهشت خواهد بود، دوست ندارید؟ ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۶۱/۱۲/۱۴ تهران ●شهادت : ۱۳۹۲/۳/۱۱ سوریه یاد عزیزش با
💌 🔰محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» 🔰می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.» 🔰در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که می‌گفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از بیت‌المال به گردنم نماند.» 🔰محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی درمعراج شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. 🔰خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شهید شد.چون او شهادت را دوست داشت.خیلی شهادت را دوست داشت. ✍به روایت همسر شهید 🌷 ♥️ اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست @maktabesardarsoleimani
💌 در مراسمات داخل کشور که سردار سلیمانی در آن حضور داشت، مردم به دلیل عشق و علاقه و ارادتی که به حاجی داشتند معمولا به سمت او هجوم آورده و می خواستند سردار را در آغوش بکشند و همین موضوع ممکن بود برای سردار مشکلاتی بوجود آورد، این وظیفه تیم حفاظت بود که در همین موارد نیز از حاج قاسم حفاظت کنند. یکبار در مراسمی که در کرمان بوده و سردار سلیمانی نیز در آن حضور داشت به خاطر محافظت از حاج قاسم بدلیل فشاری که مردم ایجاد کرده بودند دیسک کمر شهروز بیرون زده و او را خانه نشین کرد. شهروز حدود یکماه در خانه فقط استراحت می کرد و بالاخره مجبور شد دیسک کمرش را عمل کند. پس ازعمل وضعیت کمرش بهتر شد اما درحالیکه به دستور پزشکان باید مدتها از انجام کارهای سخت صرف نظر می کرد، دوباره با عشق و علاقه فراوان به کار خود بازگشت و ماموریت های سخت را دنبال کرد. 🎤: برادر شهید 🌷 🌷 🌷 ♥️اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست 🇮🇷 @maktabesardarsoleimani
🕊 🌷 حاج احمــد از بچگی متفاوت بــود و ایــن را در تک تک رفتارهایــش نشــان مــیداد. پــدر و مــادر هــم عجیــب دوستش داشتند، البته مادر یک هوا بیشتر.نمیدانم چرا با اینکه دور و برش حسابی شلوغ بود، احمد را جور دیگر میخواســت. انگار بین بچه هایش تافته جدا بافته بــود. احمد یک نشــانه هم در بدنش داشــت که مادرم همیشــه از آن، به بچه هایــش میگفت و معتقد بود راز بزرگی در پس آن وجود دارد. راوی: حسن کاظمی(برادر شهید) 🌷 🌷
در مکتب سردار سلیمانی در محضر مردانی از جنس نور شهید نوید صفری🌷 نوید من، عاشق امام حسین بود. از همان بچگی که می‌بردمش توی روضه‌ها و پای دیگ‌های نذری، کمک حال مجلس بود. بچه که بود دود کردن اسفند مجلس با او بود، بزرگ‌تر هم که شد، دیگر ما محرم نویدی نمی‌دیدیم. وقف جلسات روضه بود. روی پیراهن سیاهش خیلی حساس بود. می‌گفت این لباس خیلی حرمت دارد. نویدم حرمت نگه‌دار بود. همین بود که به آرزویش رسید. دلش می‌خواست شبيه اربابش شهید شود. این حرف‌ها را به من نمی‌زد. توی دفترهایی که از او به یادگار مانده، نوشته است. به من فقط همیشه می‌گفت: برایم دعا کن مادر‌..‌. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 ✍شهید نوید صفری در مناجات خود می‌نویسد: 💢 خدایا اعضا و جوارحم را در راه خود فدا کن و استخوان‌هایم را در راه دین خود خرد کن و ایمان را با گوشت و خون من در آویز و در آمیز و بعد گوشت و خون من را در راه دین خود فدا کن. 🌷 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
در مکتب سردار سلیمانی در محضر مردانی از جنس خاک؛ به قیمت افلاک شهید حاج یونس زنگی آبادی 🌷 در سالهای زندگی مشترک مان، من هیچگاه از حاج یونس نشنیدم که از موقعیت خودش در جنگ بگوید. یک بار از او پرسیدم: حاج یونس، تو در لشکر چکاره ای؟ از من میپرسند حاج یونس چکاره است، من خودم هم نمیدانم چه جوابی بدهم؟ حاج یونس گفت: بگو شوهر من سرباز امام زمان(عج) است.هیچ وقت من از خودش نشنیدم که او از فرماندهان لشکر است.... ایشان اهل غیبت و توهین و دشنام نبود و همیشه طوری حرف می زد که دیگران را نرنجاند و با اینکه زندگی مشترک ما طول عمرش 5 سال بود اما من به مدت 50 سال از او درس و تجربه آموختم. روی حلال و حرام بسیار حساس بود و با آن که مال و اموال آنچنانی نداشت اما حساب خمس و زکاتش را فراموش نمی کرد. 🎤راوی: همسر شهید 🌷
738.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضور شهید ابومهدی المهندس بر مزار شهید دقایقی...🌷🕊 یکی از ویژگی‌های شهید دقایقی شجاعت او بود. شجاعت فقط به حضور او در جبهه محدود نبود. یکی از نشانه‌های شجاعت او نحوه تعامل با برادران مجاهد عراقی و اعتماد سازی متقابل با نیروهای مجاهد بود. در حقیقت با آمدن شهید دقایقی یک نوع اعتماد متقابل بین او و سایر نیروهای مجاهدین عراقی به وجود آمد. ویژگی دیگر ایشان صداقت و راستگویی او بود. صداقت او خیلی روشن و آشکار بود. آدم مخلص و فداکار بود. انسانی متدین بود که هیچ وقت قرآن از دست او زمین گذاشته نمی‌شد. هر جا که می‌رفت قرآن همراه داشت. از هر فرصتی که فراهم می‌شد قرآن را باز می‌کرد و قرآن می‌خواند. مطلب مهمتر این است که شهید اسماعیل دقایقی به مجاهدین عراقی با چشم برادر نگاه می‌کرد و نه به عنوان افراد بیگانه. هر چند که روش فرماندهی او قاطع و مقرراتی بود، ولی شکی نیست که مجاهدین عراقی به او مانند یک برادر نگاه می‌کردند. مجاهدین عراقی قبل از اینکه مطیع دستورات او باشند، او را مانند پدر و برادر خود می‌دانستند. با این وصف دل همه را به دست آورده بود. تشابه بسیاری بین سردار اسماعیل دقایقی با سردار سلیمانی وجود داشت. 🎤راوی: شهید ابومهدی المهندس 🌷 🌷
پدرم گاهي مرا دعوا مي‌كرد؛ اما در نهايت بعد از 5 دقيقه مي‌آمد و از دلم بيرون مي‌آورد و هيچ‌وقت نمي‌گذاشت كه زمان قهر يا دعواي‌مان از 5 دقيقه بيشتر شود. پدر، خيلي پيش ما نبودند. گاهي هم كه همديگر را مي‌ديديم، معمولاً آخر شب‌ها بود كه من خواب بودم و مي‌آمد دستي به سرم مي‌كشيد و مرا مي‌بوسيد و صبح‌ها كه براي نماز بيدارم مي‌كرد، نماز را مي‌خوانديم و بعد با هم مشغول خواندن قرآن مي‌شديم. بابا هميشه سوره‌ي يس را مي‌خواند. بابا علي‌رغم اين كه توانش را داشت و به خيلي چيزها و موقعيت‌ها هم دست مي‌يافت، ولي روي همه چيزش پا مي‌گذاشت و اين نشان‌دهنده اين بود كه بابا توانسته بود، با خودش و نفسش مبارزه كند. از طرفي واقعاً ساده زندگي مي‌كرد و هميشه خودش را هم‌رديف درجه‌داران و افراد معمولي مي‌دانست و اين در شرايطي بود كه در جامعه‌ي نيروي هوايي، گرفتن پُست خيلي اهميت داشت و موجب افتخار و غرور افراد بود. 🎤راوی:دختر شهید سر لشکر شهید عباس بابایی🌷
به قول : آدم لذت میبره نگاهش کنه... چقدر نورانی و تو دل بُروِ این شهید🌷 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 مرتضی که به دنیا آمد، مصطفی سه ساله ونیمش بود. بچه توی بغلم بود که می خواستم حمامش کنم. مصطفی آمد و به زبان کودکانه اش گفت که می خواهد او برادرش را بشوید. گفتم: نمی شه مامان. از حمام که آمدم بیرون ، یکهو پای مرتضی را گرفت و از بغلم کشید. با ناراحتی گفتم: چرا این کار رو کردی؟ عصبانی شد و گفت: حالا که به من ندادی، منم اتاقو آتیش می زنم! به روی خودم نیاوردم فکر کردم از سر بچگی و شیطنت یک حرفی می زند. لباس مرتضی را تنش کردم و خواستم از پله ها بیایم پایین که متوجه شدم دود است که از آشپزخانه می زند بیرون!!! وقتی رسیدم دیدم فرش آشپزخانه را آتش زده!‌..خودش هم با آن قدوقواره یک پتو گرفته بود دستش و ایستاده بود که اگه زیاد شد بیندازد روی آتش! حساب کارهایش آمد دستم. 🎤راوی : مادر شهید 📚: سرباز روز نهم 🌷 🌷 لینک کانال مکتب سردار سلیمانی 👇👇👇👇👇 ❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani ┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
{بچه ها ! غصه نخورید،اگر در غربت هم شهید شویم ؛ مادرمان ما را تنها نمی گذارد} 🌷 🕯
●زمانی که فرماندهی گردان بلال را به او ابلاغ کردند، از حاج همت پرسید: اسم گردان چیست؟ حاج همت گفت: گردان بلال حبشی... پس از مکثی کوتاه، محمدکاظم گفت: چه اسم زیبایی! بلال سیاه بود، من هم سیاه چرده ام؛ ● ولی آیا من هم می توانم زیر باران تیرها و ترکش ها مثل بلال اَحداَحد بگویم، بعد از این جمله شهید اشرفی اصفهانی فرمودند : ایشان (محمدکاظم) شهید می شوند. 📎پ ن : "فرمانده گردان بلال لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله" 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۲/۱/۹، شهر ری ‌‌‌●شهادت: ۱۳۶۱/۷/۱۵ ، سومار ، عملیات بیت المقدس 👆👆👆👆👆 قسمت بود هنگام نماز جماعت ظهر و عصر در روز عید فطر در حرم مطهر امام حسین یاد این شهید باشم و برایش زیارت کنم روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات
3.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 سلام برهادی دلها... سلام برهدایتگردلهای مُرده برای دل های مرده ما هم اذانی بگو.... 🌷ابراهیــم حتــی قبل از انقــلاب، نمازهای صبح را در مســجد و به جماعت می خواند. رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می انداخت؛ به نماز نگویید کار دارم ، به کار بگویید وقت نماز است. بهتریــن مثال آن، نمازجماعت در گود زورخانــه بود. وقتی کار ورزش به اذان می رسید، ورزش را قطع می کرد و نماز جماعت را بر پا می نمود. 🌷 🌷 🌷 🌷 ❤️لینک مکتب سردار سلیمانی در پیام رسان ایتا👇 https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani