تو محل خلافکاری داشتیم که روی تمام سر و صورتش جای چاقو بود. به او گفت: تو تا حالا کربلا رفتی؟
گفت: نه...
با پول خودش آن شخص را به کربلا فرستاد، به امید اینکه رفتارش را اصلاح کند و موفق هم بود.
زمانیکه ما افراد شرور و مزاحم های نوامیس را می گرفتیم و تذکر می دادیم،مصطفی به اصطلاح دنبال شکار خودش بود و با آنها صحبت می کرد.
📚: سرباز روز نهم
#سالگرد_شهادت🕊
#شهیدمصطفی_صدرزاده🌷
#شهیدانه🕊
#شهیدعبدالمهدی_مغفوری🌷
#باب_الحوائج_گلزار_شهدای_کرمان❤️
به محض ورود به شهر، با شهردار تماس گرفت، گفته بود: فلانی یک شیر آب در فلان میدان چکه میکند، این آب بیت المال است فکری بکنید، روز بعد شیر آب درست شده بود.
🎤راوی: همسرشهید
#سالگرد_شهادت🌷🕊
#شهیدآنه
#سردارشهیدمسعودزکی_زاده🌷
پدر و مادر مهربانم از شما می خواهم که بعد از شهادت من شما بیشتر به خدا نزدیک بشوید.
و در دعاهای کمیل و ... شرکت کنید، بروید نماز شب بخوانید و از مجالسی که در آن غیبت و تهمت است شرکت نکنید.
و مادر مهربانم تأکید می کنم که بعد از من به بنیاد شهید زیاد مراجعه نکنید و جنس نگیرید.
باری فریب بعضی مردم را نخورید ، چون من فقط برای خدا و اسلام و قرآن رفتم و همین ها اجرم را کم می کند . مگر در موقع ضرورت و اگر بنیاد شهید به شما داد کمتر خرج کنید و بیشتر به فقرا بدهید...🌷🕊
#سالگرد_شهادت🕊
🕊🌷
امام عزیز و ولی فقیه
دستور فرموده الی بیت المقدس
باید تا بیت المقدس جنگید ؛
پس ما میجنگیم و باید بجنگیم
و تا ظهور آقا امام زمان (عج)
چارهای جز انتخاب این راه نداریم...
#شهید_همت🌷
#سالگرد_شهادت🌷🕊
#شهیدآنه
#شهیدداریوش_رضایی_نژاد🌷
همسرم هميشه تاكيد داشت كه آرميتا مسئوليت پذير باشد و با وجود اينكه خود دو سال از تحصيل را به طور جهشی خوانده بود، ميگفت آرميتا بايد روند طبيعی زندگی را طي كند، مهم نيست كه چه كاره شود مهم اين است كه مسئوليت پذير باشد.
هميشه به من سفارش می كرد سعی كن آرميتا بيشتر از هر چيز انسان باشد؛ مهم نيست كه دكتر يا مهندس شود.
#سالگرد_شهادت🌷🕊
#شهیدانه🕊
#شهیدمصطفی_صدرزاده🌷
کُهَنز سالها بود که مسجد نداشت؛ نه مسجدی، نه پایگاه فرهنگیای! محلِ همان پایگاه را هم به زور از شهرداری گرفته بودیم. حالا چند سالی بود که داشتیم در شهرک مسجدی بنا میکردیم. هرچند گاهی بانی داشتیم اما به بیپولی هم زیاد خوردیم.
یکبار که حسابی مقروض بودیم، توی پایگاه جمع شدیم تا با بچهها راه حلی پیدا کنیم. مصطفی پیشنهاد داد جلوی مسجد، صندوق جمعآوری کمک بگذاریم و خودش از رهگذران برای مسجد کمک جمع کند. بعدا آن صندوق را بردیم آرامستان بهشت رضوان شهریار. مبلغ جمعآوری شده آنقدر بود که به این فکر افتادیم به بهشت زهرای تهران هم برویم. پنج شش تا مرد حدود چهل سال با چند جوان و نوجوان از جمله مصطفی صدرزاده دوره افتادیم. مصطفی هم صندوقی دستش گرفته بود و بین قبرها میچرخید. فریاد میزد: کمک برای ساخت مسجد امیرالمومنین(ع)! کمک برای ساخت مسجد!
خلاصه صندوق به دست بین قبرها شبهای جمعه برای مسجد کمک جمع میکردیم. فریادهای مصطفی در آن شبها برای مسجد بعدا به دردش خورد...
📚: سرباز روز نهم
#سالگرد_شهادت🌷🕊
حاج آقا مصطفی رویهای در نجف داشت کـه رویـه را اکثراً متوجه نبودند و آن این بود که ایشان گعدههـایی بـا مخالفین امام داشت.
همه ماهـا ایـن را ایـراد مـی دانسـتیم. میگفتیم ایشان با این اخلاص و ارادتـی کـه بـه امـام دارد چطور با اینها نشست و برخاست دارد؟!
اینها به امام اهانت میکنند!
اینها به امام ناسزا میگفتند!
اینهـا امـام را کوچـک میشمردند!
حال چطور بـا هین ها همنشین است...میگویند و میخندند.
وقتی آنها برای امام جوک میگویند خود حاج آقا مصطفی هم یکی اضافه میکند مثال با این عبارت: "قربون جدش برم"...
وقتی که همه آنهـایی که به امام توهین میکردند همه آنها یکی یکی به درس امام آمدند. تازه ما فهمیدیم که این سیاستی که حاج آقا مصطفی اعمال میکرد معنی آن چه بود.
اولا اینها را کنترل میکـرد. با خبر میشد که پشت سر امام چه خبر است و احتمالا بـه امام میرساند و دوماً اعتماد اینها را جلب میکـرد کـم کـم به درس امام آمدنـد. بعضـیهایشـان الان هـم هسـتند ...خـالصتـرین و بهترین مریدهای امام شدند.
🎤راوی: آیتالله عمید زنجانی
#سالگرد_شهادت🕊
#شهیدآیت_سیدمصطفی_خمینی🌷
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدآرمان_علی_وردی🌷
مینشستیم میگفت مامان چشتو ببند.
میخواست دستمو بوس کنه ؛ چون میدونست نمیزارم به یه بهونهای میخواست و من نمیزاشتم.
میگفت : مامان بوسیدنِ دستِ مادر عاقببخیری میاره.
میگفت: دعا کن من عاقبتبخیر بشم و به آرزوم برسم...🌷
🎤راوی: مادر شهید
#سالگرد_شهادت🕊
#شهیدآرمان_علی_وردی
#شهیدآنه🕊
#شهیدسیدروح_الله_عجمیان🌷
روحالله یک جا رفت مشغول کار شد، اما وقتی به رهبری اهانت کردند از آنجا بیرون آمد و گفت: نمیخواهم نان سفرهام از جایی بیاید که اعتقادی به ولایت ندارند.
برای مرتبه دوم در یک شرکت مشغول به کار شد، اما آنقدر فعالیت بسیجی داشت و برای کارهای جهادی و کمک به سیل و زلزله و... میرفت که دیگر گفتند: غیبتهایت زیاد شده و از آنجا هم بیرون آمد به کارگری روی آورد و کارگر فصلی شد.
بسیج همه زندگی روحالله بود. از این موضوع هم اصلا ناراحت نبودیم. آرمانهای نظام و انقلاب اصلیترین مسئله خانه ما بود. روحالله در ایام کرونا نفر اول در صف خدمت بود.
هر چند وقت یکبار هم کمکهای مومنانه و معیشتی بسیج و مسجد را برای خانوادههای نیازمند میبرد. دغدغهاش مردم و امنیت بود و عاقبتش هم در این مسیر ختم به سعادت و شهادت شد.
🎤راوی: خواهر شهید
#سالگرد_شهادت🌷🕊
#شهیدآنه🕊
#پدرموشکی
#سردارشهیدحسن_تهرانی_مقدم🌷
پدرم شبها معمولاً دیر به خانه میآمد و من هم بیدار میماندم تا از راه برسد. گاه ساعت از نیمهشب میگذشت که میرسید.
از صبح سر کار بود، اما وقتی میآمد، انگار همهی خستگیها و دغدغههای کار را پشت در خانه میگذاشت.
من همیشه فکر میکردم پدرم دو شخصیت و دو جلد دارد؛ کسی که سر کار میرود و کسی که با تمام انرژی و قوا به خانه میآید.
سر کار که بود، خسته و گرسنه میشد. بیشتر وقتها پیتزا میخرید که بخورد، اما هیچوقت دلش نمیآمد که به آن دست بزند. همانطور سالم و دستنخورده، میآوردش خانه و با ما غذای خانگی میخورد. پیتزا هم روزی خواهرم میشد برای فردای مدرسه.
🎤راوی: فرزند شهید
#سالگرد_شهادت🌷🕊
#شهیدآنه🕊
#شهیدسیدمجتبی_علمدار🌷
بارالها! اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجرا ۶۹/۵/۴)
حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست...🌷🕊
#سالگرد_شهادت🌷🕊
#شهیدآنه🕊
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
سختیها را تحمل کنید، انشاءالله انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی صاحب الزمان عجل الله اتصال پیدا میکند؛ تحقق این آرزو دور نیست.
#سالگرد_شهادت🌷🕊