در مدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس شهدا
موضوع: حفظ بیت المال👉
دفترچه خاطرات همسر📝
▫️به حمید التماس می کردم که مرا هم با ماشین اداری ببرد به جایی که محل کار هر دویمان بود. من توی بسیج بودم. خانه ما جایی بود که باید بیست دقیقه پیاده می رفتیم تا به جاده برسیم.
▫️حمید مرا تا ایستگاه هم
نمی رساند و خیلی جدی می گفت: فاطمه با ماشین راه بیا! می گفتم: من که از بسیج حقوق نمی گیرم؛ فکر کن روزی یک تومان به من حقوق می دهی. این یک تومان را بگذار به حساب کرایه ماشین.
▫️می گفت: ما نباید باعث شویم مردم به غیبت و تهمت بیفتند. آدم عاقل هیچ وقت اجازه نمی دهد کسی به او تهمت بزند. ما هم ناسلامتی انسان عاقليم ديگر. نيستيم؟
با ماشین بیت المال هم نمیشه مسافر شخصی سوار کرد میشه ه ه ه ؟
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#سردارشهید_حمید_باکری
کجایند حافظان بیت المال
لعنت خدا بر غارتگران بیت المال
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
کانال مکتب سردار سلیمانی
مکتب شهادت و جاودانگی
@maktabesardarsoleimani
🌷🌷🌷♥️🌷🌷🌷
ارتباط با خادم کانال👇
@sardar_zakizadeh
صبـح زود حمیـد مے خواست بره بیرون، برایـش تخم مرغ آب پز کرده بودم
وقتے رفتم از روی گاز بردارم احسان اومده بود پشت سرم وایسـاده بود
همین کہ تخم مرغ ها را برداشتم آب جوش ریخت پشت گردنش
هـم عصبانے بودم که اومـده بود تو آشپزخانہ هـم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه
حمید سریـع خودشـو رسـوند تو آشپزخانہ و بـا خونسردے بهـم گفت :
آروم باش،تا تو آروم نشی بچه رو دکتر نمی برم
این قـدر با نرمی و خونسردی باهام حرف زد
تا آروم شدم
یه هفته تموم می بردش دکتر بهم می گفت :
دیدی خودتو بیخود ناراحت کردی
دیدی بچه خوب شد
#سردارشهید_حمید_باکری🌷