🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
✅خاطره ای عجیب از یک شهید
🍃سوار یک ماشین شدیم.
ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد.
این ماشین هیچ حفاظی در اطراف خود نداشت.
در سر هر پیچ دو نفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند! جاده خراب بود. ماشین هم با سرعت می رفت.
یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من در پشت ماشین مانده ام! سر پیچ بعدی آنقدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شد و نزدیک بود از ماشین پرت شوم.
👌 اما در آن لحظه آخر فریاد زدم:
🌹یا صاحب الزمان (عج).
🍃در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم.
من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم.
👌در همین لحظه از خواب پریدم.
فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان (عج) بر نداریم؛ و گرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.
🌻 روایتگری شهید نیری
📚منبع:کتاب عارفانه،ص۳٨
#روایتگری شهدا
#همراه با #شهدا
#سیره شهدا
#اربعین_کرببلا_با_شهدا
#انشاالله
🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#سیره شهدا
❇️ویژگی های اخلاقی شهید:
🌹1.هميشه سعي داشت با مردم #مدارا كند و بين آنها صلح و آشتي برقرار نماید.
🌹2.نسبت به #خانواده رفتار خوبي داشت و مرد #متواضع و سخاوتمندي بود.
🌹3.شهيد شيخ شعاعي دفتر خاصي داشت كه در آن #برنامه روزانه خود را يادداشت مي كرد
و به اين ترتيب
وقت خود را #تنظيم مي كرد!!!
كه چه مدت را براي #عبادت
و چه مدت براي #درس و #مباحثه
و چه مدت براي #استراحت
و ...
قرار دهد...
🌹 و دقيقا به آن #عمل مي كرد
و حاضر نبود لحظه اي از #عمرش را به #بطالت بگذراند.
#شهید_شیخ_محمد_شعاعی
شادی روحشان صلوات بفرستید
#سیره شهدا
یاد کنیم از شهید نوجوانی که
به #حق_الناس خیلی اهمیت میداد!!!
#شهید_غلامرضا_ساعدی_کرمانی
🔻من در بچگی دو تا از لامپهای
#بیت_ المال را شکسته ام؛ #خسارت آن چند میشود؟
به حق الناس خیلی اهمیت میداد.
زمانی که برای اولین بار میخواست به #جبهه برود،
به شهرداری رفت و گفت:
من در بچگی دو تا از لامپهای بیت المال را شکسته ام.
خسارت آن چند میشود؟
غلامرضا خسارت لامپ ها را #پرداخت و با خیال راحت به جبهه رفت....
شادی روح مطهرش صلوات
*﷽*
#در_مکتب_سردار_سلیمانی
یاران و همراهان سردار
👈 #سیره اخلاقی شهدا
احترام زیادی برای ما قائل بود. از ماموریت که برمی گشت بااین که فرصت بسیار کمی داشت ولی بلافاصله به منزل ما می آمد.
کنار من مینشست و دائم نوازشم می کرد. دست و پایم را میبوسید و به هر شکل محبت میکرد. تا جایی که یک وقت هایی سعی میکردم مانعش شوم.
این روزها خیلی سخت می گذرد. جای خالی شهروز خیلی دلتنگمان کرده، ولی هر بار که گریه می کنم بر مصیبت های اهل بیت (ع) گریه می کنم.
دلم می سوزد که پسرم را نمیبینم ولی داغ من در برابر مصیبت های بزرگ امام حسین (ع)و حضرت زینب (س) ذره ای در برابر دریاست.
به راه پسرم و شهادتش افتخار می کنم چون به خواسته ی قلبی اش رسید و به آرمانهایش پیوست.
🎤راوی: مادر شهید
📚: مجله فکه
#شهید_شهروزمظفری_نیا
#یاد_عزیزش_با_صلوات