*﷽*
#سیره_عملی_شهدا
از همان کوچکی مادرم به باور عقاید مذهبی ما خیلی مُصر بود.با اینکه فقط سواد مکتبی و قرآنی داشت ، دعاها را یادمان می داد و هر روز می گفت که چه دعایی بخوانیم.
پدرم در بحث نمازمان بسیار تاکید داشت. جو خانواده باعث شده بود ، وقتی که در زابل درس می خواندیم همه به میرقاسم بگویند : "شیخک "یعنی شیخ کوچک.
در همان سن و سال عبا به دوش می انداخت و نماز می خواند.
🎤 : میرعباس میرحسینی
📚: نگین هامون
#شهید_میرقاسم_میرحسینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
*﷽*
#سیره_عملی_شهدا
چند صباحی مراسم زیارت عاشورا در اردوگاه تعطیل شده بود. مداحان نبودند ، مشکل مهدیه داشتیم و چند مشکل جزئی دیگر.
میرحسینی تا دید مراسم تعطیل شده با عصبانیت صدایم زد. رفتم.
محکم و سریع پرسید : چرا زیارت عاشورا تعطیل شده؟!
مشکل اول را که گفتم ، پرید وسط حرفم و گفت : لازم نیست حتماً یک نفر خوش صدا دعا بخوانه. مهم با صدای خوب دعا خواندن نیست، مهم اینه که در جبهه ی اسلام خواندن زیارت عاشورا فراموش نشه.
📚 : نگین هامون
#شهید_میرقاسم_میرحسینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
*﷽*
#در_محضر_شهدا
به هور رفتیم. در بازگشت ، همه اش به فکر این بودم حالا که با میرحسینی هستم ، ناهار بهتری برایمان کنار میگذارند😋😍
همین فکرها بیشتر گرسنه ام می کرد. رسیدیم اردوگاه. رفتیم سر وقت غذا که گفتند : ناهار تمام شده است. با ناباوری قابلمه های خالی را نگاه کردم حسابی عصبانی شده بودم😤
که چرا سهمیه ما را کنار نگذاشته اند؟!
در این هنگام میرحسینی یک بشقاب برداشت و ته مانده غذای بچه ها را از ته ظرفها جمع کرد و سپس با حالت شوخی و لبخند زنان آمد طرفم و گفت : نگاه کن چقدر غذا زیاد اومده همه اش را گذاشتند برای ما!!
سپس کنار سفره نشست و با اشتها شروع به خوردن کرد.کمی تعلل کردم ولی کم کم خودم را به سفره کشیدم و شروع کردم به خوردن.
📚 : نگین هامون
#شهید_میرقاسم_میرحسینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
👈 لعنت خدا بر کسانی که با اختلاس، دزدی و رانت خواری ، به خون و راه شهیدان خیانت کردند و می کنند.