در محضر شهدا
🔸 #زندگی_به_سبک_شهدا
.
🔹همسر داری...
.
🔰 دست به غذا نزد!
#ناهار خانه پدرش بودیم؛
همه دور تا دور سفره نشستند و مشغول #غذا خوردن شدند، من رفتم تا از آشپزخانه چیزی برای #سفره بیاورم، چند دقیقه طول کشید!
وقتی برگشتم نگاه کردم دیدم #آقا_مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم!
این قدر کارش برایم #زیبا بود که تا الان یادم مانده...
#شهید_مهدی_زین_الدین
در مکتب سردار سلیمانی
در محضر یاران و دوستان شهیدش
دفترچه خاطرات📝
روایتی از مهربان ترین سردار♥️
🔸من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش👹 در عراق، همرزم شهید هادی #طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر⁉️ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است."
🔹آن روز توانستم به #دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس📸 بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرفهاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش #غذا بخوری."
🔸هادی مرا پیش #سردار برد و به عنوان یک مدافع حرم هم محلهای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد😍 آن روز بیش از هر چیزی، به این افتخار کردم که یکی از بچههای شادآباد، #محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از #دست_خودش لقمه گرفتم.
🔹هادی میگفت: من هر روز از دست حاج قاسم، لقمه #متبرک میگیرم. این بهجای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش👥 بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش میگذاشت👌
✍به روایت همرزم شهید
📎محافظ رشید حاج #قاسم_سلیمانی
#شهید_هادی_طارمی🌷
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
کانال مکتب سردار سلیمانی
مکتب ولایت، جهاد و شهادت
@maktabesardarsoleimani
🌷🌷🌷♥️🌷🌷🌷
🔸پــای درس شهیـــد....
✍در روزهای سخت عملیات، راهِ زمینی بسته شده بود، سه روز بود ڪه #غــذا به رزمندهها نرسیده بود و همه گرسنه بودند،
بالاخره هلیڪوپتری برایشان مهمات و غذا آورد، دوستش مثل بقیه گفت: ناصر! برویم غذا بگیریم. ناصر او را دعوت به صبر ڪرد و گفت: هیچ وقت برای غذا بیتابی نڪن، بالاخره خودش پیش ما میآید!
مدتی ڪه گذشت دوستش باز گفت: ناصر غذا دارد تمام می شود! ناصر گفت: تو اگر می خواهی برو، من فعلا می مانم! دوستش هم نرفت و با ناصر ماند، غذا برای آن همه رزمنده ڪم بود و زود تمام شد!
ناصر با لبخندی ملیح گفت: غذا تمام شد ولی بیا به تو نشان دهم ڪه چهطور غذا منتظر ما می ماند! رفتند و در ڪناری از باقی ماندۀ سفرۀ بچه ها خرده نان ها را جمع ڪردند، ناصر با لذت #نان_خشک را میخورد و میگفت: غذا برای ماست نه ما برای غذا! حیفه برای غذا بیتابی کنیم! ببین غذا چه راحت پیش ما آمد.
#شهید_ناصر_توفیقی_خلجان🌷