💔
#روایت_عشق
سیدحسننصرالله :🎤
هنگامی که حاج قاسم در آخرین دیدار خود به نزد من آمد ، او خواستار اجازه استفاده از تلفن برای تماس با حاج ابومهدی شد و پس از چند دقیقه صحبت ، حاج سلیمانی شروع به التماس به ابومهدی المهندس کرد که به فرودگاه بغداد برای استقبال ، نیاید.
اما حاج ابومهدی المهندس مصمم بود که هنگام ورود به فرودگاه بغداد از وی پذیرایی و اورا همراهی کند. 😢
به یاد سردار♥️ دلها سلیمانی عزیز
يزيديان،ميپنداشتندكه نداي«هل من ناصر» سيدالشهدادرصحراي كربلامدفون خواهد شدوديگر هيچ اثري ازحق درجهان باقي نخواهدماند،غافل كه خداوندخميرهي وجودمؤمن راباخاك كربلاوخون شهدايش سرشته است وتاشب و روزباقي است،اين پيوند تاريخي كه مؤمنين رابه عاشوراپيوندميدهددر عمق فطرتهابيدارخواهدماندوهرآن كس را كه شنواي نداي باطن خويش است،به صحراي كربلا خواهد كشاند
سید شهیدان اهل قلم
شهیدسید مرتضی آوینی
:
#شهیدانه
نمازهایت را عاشقانه بخوان !
حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و
با چه کسی قرار ملاقات داری.
آن وقت کم کم لذت میبری
از کلماتی که در تمام عمر داری
تکرارشان می کنی.
تکرار هیچ چیز
جز نماز در این دنیا قشنگ نیست…
#شہید_مصطفی_چمران
یاد عزیزش با صلوات
#برگی_از_خاطرات
راوی؛ همسرشهید:🎤
وقت رفتن به او گفتم اگر دلیل رفتنت را مردم از من پرسیدم چه بگویم؟ گفت: بگو خودش رفت، با عشق هم رفت، بگو خودش را فدای اهل بیت(ع) و دینش کرد. من هم این روزها خودم را با همین موضوع دلداری میدهم.
هر زمان غم به قلبم فشار میآورد به این فکر میکنم که محمد نعمت و امانتی از طرف خدا بود و من امانتی را به صاحبش پس دادم و خدا را شکر میکنم که در این امتحان سربلند بودم و این قلبم را آرام میکند.
🌷 #شهیدمحمد_صاحب_کرم
یاد عزیزش با صلوات
*﷽*
در مکتب ولایت
در محضر امام زین العابدین (ع)
🌻 امام سجاد علیه السلام قبل از اینکه صدقه را به فقیر بدهد آن را می بوسید،
از امام سؤال شد، حکمت این کار شما چیست؟! فرمودند:
🌱من دست پروردگارم را می بوسم نه دست فقیر را، زیرا صدقه قبل از اینکه به دست فقیر برسد در دست پروردگارم قرار می گیرد.
📚: بحار الانوار، ج 46، ص 74
هدیه به امام سجاد (ع) صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#روایت_حبیب
حاج قاسم پس از گذراندن دورههایی در یک عملیات به عنوان کرخه نور در اطراف حمیدیه اهواز به عنوان معاون یک گردان از کرمان اعزام شد و من هم که آن موقع دوم دبیرستان بودم به همراه حاج قاسم در این عملیات حاضر شدم، البته در آن عملیات ابتدا آقای مهاجری مدیرکل سابق زندان استانهای کرمان فرمانده گردان بود، کسی که باعث شد من به سمت سازمان زندانها و قوه قضاییه سوق پیدا کنم اما وقتی ایشان زخمی شد فرماندهی نیروها را حاج قاسم برعهده گرفت.
فاصله سنی من با حاج قاسم تقریبا 7 سال است، حاج قاسم خیلی دوست داشت من منضبط باشم. چون برادر فرمانده بودم و دیگران از من الگو میگرفتند.
اما چون سنم طوری بود که دوست نداشتم در چارچوب ضابطهها قرار بگیرم و در نهایت به خاطر بینظمیهایی که داشتم ایشان مرا دعوا کرد و من هم که آدم لجبازی بودم از سپاه بیرون آمدم!
بعد آن پاسدار وظیفه شدم اما در اکثر عملیاتها همراه حاج قاسم بودم و در انتهای جنگ هم"پیک فرماندهی" خودش بودم، چون پدرم گفته بود اگر شهید میشوید با هم شهید شوید.
🎤: حاج سهراب سلیمانی
#یادعزیزشان_باصلوات
#روایت_حبیب
🌷 اولین تیر آذربایجانیها را بهسوی عراقیها شلیک کرده است؛♥️
🔹از قبول مقام فرماندهی تیپ عاشورا خودداری کرد و در جواب همرزمانش گفت:
هر کجا بگویید کار میکنم، ولی با من از قبول مسئولیت حرفی نزنید.
🔹شهید یاغچیان در طول عملیاتهای گوناگون درایت و قدرت فرماندهی خود را بهخوبی به اثبات رساند بهگونهای که اکثر فرماندهان سپاه بر این قضیه معترف بودند.
🔹شهید یاغچیان در مناجاتهایش با خداوند میگفت:
بهتر از جانم چیزی ندارم که تقدیم کنم چراکه آنهم به تو تعلق دارد؟
شهید مرتضی یاغچیان🌷
شهادت: ۱۳۶۲/۱۱/۷ ،عملیات خیبر
پیكر شهید یاغچیان پس از عملیات در منطقه جا ماند و تا سال ۱۳۷۵ مفقودالاثر بود تا اینكه در پی جستجوی گروه های تفحص ، بقایای پیکرش كشف شد و در وادی رحمت تبریز آرام گرفت.
#ڪــلامشهـــید
مردم از گناه دوری کنید چرا که هیچ نفعی از ارتکاب آن برای شما بوجود نمیآید.
همیشه راستگو باشید که رهایی در راستگویی است و از دروغ بپرهیزید که مرگ در دروغگویی است.
کار خیر کنید.
کمتر حرف بزنید
بیشتر عمل کنید.
هر شب قبل از خواب مقداری از اعمالتان را که در روز انجام دادید مرور کنید و سعی کنید فردایتان از دیروزتان بهتر باشد.
#شهـــیدعلی_پورحیدری
#یادعزیزش_باصلوات
#روایت_عشق
آن وقت ها مدرسه پسرانه و دخترانه با هم مشترک بود...
روز گار سختی بود. آن سال ها زمستان های سرد و پر برفی بود. پدرم یک جفت چکمه مخصوص زمستان گرفته بود؛ اما برف از کمر من هم بالاتر بود و چکمه هیچ علاجی نمی کرد. ضمن این که چون لاستیک بود بر شدت سرما می افزود!!
یک روز بهرام فرجی که از گنجون می آمد، دچار یخ زدگی شد و او را بیهوش به مدرسه آوردند.
بخاری مدرسه، مثل اجاق مادرم، همه را دور خود جمع می کرد. انگار می خواستیم این کوره ی آتش را در بغل بگیریم....
آقا معلم همه کاره بودند. آن وقت سپاه دانش بود. سپاه دانشی ها خیلی قدرت داشتند.بعضی وقت ها حکم پاسگاه را انجام می دادند.
📚از چیزی نمی ترسیدم
#یادعزیزشان_باصلوات
*﷽*
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
این ایام سال نو بسیاری از مستمندان هستندکه برای سال نوی شان مثلا نتوانسته اند آن چیزهایی را که می خواسته اند، بچه هایشان می خواستند، تهیه کنند.
آنها که دارند به این ها کمک بکنند و این جمعیت هایی که هستند از ایتام، از فقرا، از مستمندان، از مستضعفین، از اینها، به اینها رسیدگی بکنید.
📚: صحیفه امام، ج 12،ص201
✨قبل از اعزام به شوخی میگفت: «اگر بلایی سر من آمد و به شما بدهی داشتم، از حسین آقا بگیرید، بدهیهای من پای ایشان است.»
✨ما هم به حسین میگفتیم: «برو دعا کن محمد شهید نشود وگرنه کارت درآمده! باید کلی پول به این و آن بدهی».
✨بعد از شهادت محمد، حسین پیش من آمد و گریه کنان گفت: «محمد نه تنها به کسی بدهکار نبود بلکه چند نفری هم میگویند که به او بدهی دارند و تا الان چند میلیون طلب شهید از دیگران مشخص شده است».
✨روی حق الناس حساسیت زیادی داشت و این مطلب بعد از شهادت ایشان بیشتر برای ما آشکار شد.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_محمد_تاج_بخش
#ما_ملت_شهادتیم