سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
به زحمت جارو را از دستش گرفتم. داشت محوطه را آب و جارو ميكرد. كار هر روز صبحش بود.
ناراحت شد و گفت «بذار خودم جارو كنم، اين جوري بديهاي درونم هم جارو ميشن.»
#شهیدمحمدابراهیم_همت
یاد شهید با صلوات🌺
🌷شهید محمد اصغری خواه
🌹رفتیم خرید ، ولی یک کلام باهم حرف نزدیم.
هم من خجالت می کشیدم، هم محمد.
هر کاری بود ، با خواهرم هماهنگ می کرد.
فردای همان روز ، عقد کردیم .
محمد با لباس سپاه آمد ، من هم با یک چادر سفید نشستم سر سفره عقد...
یک سفره ی ساده ؛ نان ، پنیر ، سبزی ، میوه و شیرینی، عقد کردیم.
اذان ظهر شد ، وضو گرفتیم ، رفتیم مسجد...
#عاشقانه_شهدا💞
♥️محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم #هیئت میرفتند☺️ خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن خیلےتمایل داشتند وصلتے💞 صورت بگیره. اما چون فاصله سنےمن و #محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم😕
♥️من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆 محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس (ع) #متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت (ع) را میخواد👌
♥️️همزمان با این موضوع #بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر💬 کنم نمیدونم چیشد که #موافقت کردم که بیاد☺️
♥️از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و #صلاحه پیش روم بذاره😇 وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از #کربلا برگشته بود💐
♥️اول صحبتهامون یه روایت برام گفت: « نجات و رستگاری در راستگویی است.» تا این حرف رو شنیدم یه کم #دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد😇
♥️گفت من #خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍 و همسری خوب و مهربان دارم، ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم✅ خوابهای محمد آقا همیشه #رؤیای_صادقه بود....
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
شادی روح مطهرش صلوات
#بخشی_از_وصیت_نامه_شهید_علی_شفیعی
#خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم پس مرا به سوی خودت فرا خوان و بدان که از تمامی مظاهر جاری بردیم تا به تو بپیوندم، خدایا من خواهان #شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم خدایا عمریست پیشانی را بر در گاهت بر روی خاک گذارده ام پس در حقم لطفی بفرما خدایا این دستها عمری در خانه تو را زده است . خدایا این چشمها بهانه تو را میگیرد و بی اختیار #اشک می ریزد ، خدایا این خون که در رگهای من می چرخد همه اش به شوق توست، خدایا این زبان همچون لایه های ترک خورده زلالی باران تو را له له می زند پس خدایا با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست ای مهربانترین مهربان ،
#سردار باقرزاده:
اجازه ندهید شهرداریها هر غلطی میخواهند انجام دهند...
#شهدا . . .
اعتبار این مرز و بومند
اعتبارمان را از پلاکها پاک نکنیم!
قراره بعضی بچّه های #حزب الله
با لبیک گفتن به فرمانِ #آتش به اختیارِ حضرت آقا، دوباره نام زیبای #شهید رو در کنار اسم #شهدا نصب کنند.
👋 الهی #شهید بشی
ما شهیدان دادیم
که شهادت زیباست
عده ای سرب و گلوله
عده ای میلیاردها
هر دو تا خوردند اما این کجا و آن کجا؟
این یکی از سوز ترکش
آن یکی هم در سونا
هر دو می سوزند اما این کجا و آن کجا؟
عده ای بر روی مین و
عده ای بر بال قو
هر دو خوابیدند اما این کجا و آن کجا؟
این یکی بر تخت ماساژ
آن یکی بر ویلچرش
هر دو آرامند اما این کجا و آن کجا؟
این یکی بر عمق دجله
آن یکی آنتالیا
هر دو در آبند اما این کجا و آن کجا؟
این یکی با گاز خردل
آن یکی با گاز پارس
هر دو می سازند اما این کجا و آن کجا؟
عده ای کردند کارو
عده ای بستند بار
هر دو فعالند اما این کجا و آن کجا؟
باکری ها سمت غرب و خاوری ها سمت غرب
هر دو تا رفتند اما این کجا و آن کجا؟
آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک
هر دو مسئولند اما این کجا و آن کجا؟
💠من یک روز شهید میشوم
🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو #جلسات_قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن #روحیات حسین گذاشت.
🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دورههای #تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی #اهواز بود.
🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.»
🌷هیچوقت اهل ریا نبود، اما یکجا #ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.» همیشه میگفت: «من یک روز #شهید میشوم.»
🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید #شهید_آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
🌷چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به #شهادت رسید.
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #سالروز_شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که محمد آمد خواستگاری گفت: «من خواب دیدم خدا به من 2 دختر دوقلو میدهد و همسری مهربان🌸؛ اما همه را میگذارم و شهادت را انتخاب میکنم». ☝️
محمد در سوریه مجروح شد و انتقالش دادند بیمارستان بقیهالله(عج). حالش هر روز وخیمتر میشد😞. دلم قرار نمیگرفت. هر روز میرفتم بیمارستان. محمد را روی تخت دیدن سخت بود و خودم و اشکم را کنترل کردن سختتر😔.
آن روز محمد زنگ زد و گفت: «امروز حالم بد است» و خواست کسی به دیدنش نرود.
طاقت نیاوردم💔. تنهایی رفتم بیمارستان. اصلا حال خودم را نمیفهمیدم. وقتی رسیدم دکترها و پرستارها دور تختش جمع شده بودند و مشغول احیایش بودند😭دیدم دستهایش از کنار تخت رها شده و چشمهایش بسته است. دیدم روی صورتش را پوشاندند..😭😭💔
📹 فیلم لحظات اخر شهید در بیمارستان😔
شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
#سالروز_شهادت🕊
یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: #بپر بغل بابا
و فاطمه به #آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من #اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان #حل بود.
#توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا #مواظب ما هست.
✍به نقل از همسر شهید
شهید مدافع حرم
مصطفی صدر زاده
یڪبار دیدم دسٺ محمدهادے
بهطور خاصے سوخته
دهروز بعد دوباره محمدهادے را دیدم
بعد از گذشت دهروز
هنوز دسٺش التیام نیافتهبود...
به او گفټم:
این زخم پشٺ دستت برای چیه؟
نمےخواست جواب بده
و هے موضوع را عوض میڪرد
اما بالاخره قضیه را فهمیدم...✨
گفت:
مدٺها قبل در یڪشب
بسیار اذیت شدم
شیطاݧ به سراغ من آمدهبود
من هم تنها چارهاے ڪه
به ذهنم رسید سوزاندݧ دستم بود...🔥
#شهید_محمدهادےذوالفقارے🌸
شادی روح مطهرش صلوات