#مکتب_سردار_سلیمانی
در عملیات والفجر ۸ ، حاج قاسم و همرزمانشان با عبور از دو نهر، پهنه اروند را تصرف میکنند و تا دریاچه نمک پیش میروند؛ مأموریتی برای بنده پیش آمد و به دریاچه نمک و از حاشیه دژ جلو رفتم.
از سنگر کمین پرسیدم که آیا کسی جلوتر هست یا خیر؟ که جواب دادند نه.
اسلحه در دستانم بود و با بیسیم چی جلوتر رفتیم، دیدم که سه نفر به طرف ما میآیند فرمان ایست دادم که یکی آنها صدا زد: نزن نزن اسدی هستم! بعد از یک دقیقه جلو آمدند و سردار سلیمانی هم به همراه سردار اسدی بود و اگر یک دقیقه دیرتر اعلام میکردند هر سه آنها را به شهادت رسانده بودم... حاج قاسم همیشه در خط مقدم بود....
معامله با خدا دلیل اصلی محبوبیت حاج قاسم در دل مردم ایران و جهان اسلام است. همه ی رفتار، اعمال و سخنش برای رضای خدا بود و دلی محکم و استوار داشت و فردی مردمدار و مردم یار بود و در جبهههای حق علیه باطل چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت.
🎤راوی: سردار فلاح زاده
#حاج_قاسم🌷
در مکتب سردارسلیمانی
در محضر مردانی از جنس نور
شهیدمصطفی(کمیل) صفری تبار🌷
پیش از ازدواج #حجاب کاملی نداشتم. به واسطه دوستانم از اعتقاداتم فاصله گرفته و از چادر دور شده بودم. به کلاس موسیقی میرفتم و گیتار میزدم. شاید ظاهرم همسو با اعتقاداتم نبود، اما نماز میخواندم، روزه میگرفتم و به اهلبیت (ع) ارادت ویژهای داشتم. هرچند که چادر را کنار گذاشته بودم؛ اما دلم میخواست به دورانی برگردم که چادری بودم.
انگار در جستوجوی جرقهای برای انتخاب مجدد حجاب بودم. به دنبال کسی که من را برای این انتخاب تشویق کند. تا اینکه شهید از طریق یکی از اقوام به من معرفی شد.
کمیل علاقه داشت با دختری ازدواج کند که علاوه بر تمایل دختر، به واسطه او حجابش تغییر کند و کامل شود. روزهای آشنایی من با کمیل به محرم سال ۱۳۸۹ برمیگردد. روزهایی که فقط از او یک سری مشخصات کلی میدانستم و قرار بود به زودی برای خواستگاری به منزل ما بیایند.
یک شب با مادرم برای هم زدن دیگ نذری #امام_حسین (ع) به هیات رفتیم. مادرم پیش از رسیدن گفت: مریم هر حاجتی داری، امشب از امام حسین (ع) بخواه. نمیدانم چرا فقط گفتم: اگر انتخاب کمیل بعنوان شریک زندگی باعث عاقبت بخیری میشود، مهر او را به دل من بیندازید و اگر انتخابم اشتباه هست، کمکم کنید تا این وصلت سر نگیرد.
انتخاب کمیل و کنار آمدن با شرایط سخت زندگی او تنها میتواند به خواست امام حسین (ع) باشد.
🎤به روای: همسر شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌹دو، سه ساعتی از آمدن محمد می گذشت .
پوتین ها را در نمی آورد. این پا و آن پا می کرد. خستگی از سر و رویش می بارید. اما نشست توی حیاط.
همین طور که لباس می شستم، گفتم: حالا چرا پوتین هایت را در نمی آوری؟
حرف توی حرف آورد؛ بعد هم بلند شد و به من کمک کرد.
بعد از ظهر وقتی خوابیده بود، چشمم به پاهایش افتاد؛ پر از تاول بود.
پیش خود گفتم: شاید می خواسته من تاول پاهایش را ببینم.
🌹بعد از شهادتش یکی از همرزمانش می گفت: در زمان عملیات، موقع پیشروی سفارش می کرد منتظر او نباشیم؛ عقب تر از بقیه حرکت می کرد.
اصرار داشت بچه ها سریع تر حرکت کنند. مشکوک شده بودیم. بعدها از قضیه سردرآوردیم. فهمیدم که تاول پاهایش مانع از حرکت سریع او میشده است
"شهید محمد پیرپیران"🌷
🎤راوی : مادر شهید
#ڪــلامشهـــید🕊
شھید سیدمرتضی آوینۍ🌷
واۍ بـر آن ڪس ڪہ در صحراۍ محشر سر از خـاک بردارد و نشانہاۍ از جھـاد در بــدن نداشتہ باشہ!
فلذا جھـاد واجباست!
🖇جھـادتیروتفنگنمیخواهد...
شمــا تــو ڪار خونہ بہ مادرت،همسرت ڪمڪ ڪن خودش جھـاد...
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#مکتب_سردار_سلیمانی
حاج قاسم اعتقاد داشت افرادی که برای بزرگداشت شعائر مذهبی تلاش کنند خداوند عنایت و نوری به قلبشان می تاباند و به آنان ایمان قوی می دهد، این جزو باورهای قلبی حاج قاسم بود لذا برای عزاداران سید الشهدا حرمت خاصی قائل بود.
هیچ نکته ریز و درشتی در میزبانی و مجلس داری برای عزاداران؛ از دید حاج قاسم فراموش نمی شد.
به طور مثال حاج قاسم در مورد فرشی که در مراسم عزای ائمه اطهار (ع) برای مردم و عزاداران پهن می شد تاکید می کرد تمیز و مناسب باشد.
در مورد چای که به عزاداران تعارف می شد نیز وسواس زیادی داشت. ایشان بعد از حضور در حسینیه ثارالله یا بیت الزهرا مستقیم به آبدارخانه می رفت و شرایط آماده شدن مقدمات عزاداری و کیفیت چای را امتحان می کرد.
گاهی حاج قاسم با خودش دارچین، هل، آلاله و انواع گیاهان دارویی معطر می آورد و در اختیار مسئول آبدارخانه می گذاشت تا چای خوش طعم به عزاداران تعارف بشود.
🎤راوی: حاج مهدی صدفی
#حاج_قاسم🌷
🌷 لینک مکتب سردار سلیمانی در پیام رسان ایتا👇
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
پیک و رسانه شهدا باشید و مبلغ آنها
لطفا جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز و ترویج فرهنگ شهید و شهادت لینک کانال سردار سلیمانی عزیز را به همه معرفی کنید و در گروه هایی که هستید نشر بدهید
اجرکم عندالله و عندالشهدا
در مکتب سردار سلیمانی
در محضر مردانی از جنس نور
شهید علی نوری 🌷
حاج آقا ردانی پور! علی نوری بود صدا می کرد. گوشه خاکریز افتاده بود، زخمی. آب می خواست.
گفتیم: آب برایت خوب نیست؛ اما باز اصرار می کرد.
مصطفی گفت: آب می دهم به شرطی که کم بخوری. به خاطر خون ریزی برایت خوب نیست.
وقتی آب دادیم، ظرف آب را از نزدیکی لب های خشکیده اش برگرداند و گفت: این لحظات آخر بگذار مثل اربابم تشنه شهید شوم.
رو به کربلا، با صدایی لرزان گفت: السلام علیک یا …
سرش روی دامن مصطفی بود. صدای هق هق مصطفی از دور هم شنیده می شد....🌷🕊
📚: کتاب مصطفی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
راه شهید، کلام شهید🕊
شهید علی رضائیان🌷
شما خواهرانم و مادرانم!
حجاب شما جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می کشاند.
#حجاب_خونبهای_شهیدان
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
در مکتب سردار سلیمانی
در محضر مردانی از جنس نور
شهید محمود مسافرزاده🌷
پدرم در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود و به همین دلیل به مسایل دینی معتقد و پایبند بود. همیشه فرزندانش را به حجاب، خواندن نماز اول وقت و مردم داری دعوت می کرد. ایشان علاقه شدیدی به مهمان داشت. انسان مردم داری بود و اخلاق نیکویی داشت. در بنیاد مهاجرین مشغول به کار بود و از این طریق چندین بار به جبهه رفت.
پدرم با آنکه درآمد کمی داشت ولی به مردم کمک می کرد. و به یاد فقرا بود.
🎤راوی: فرزند شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
درمکتب سردار سلیمانی
در محضر مردانی از جنس نور
شهید حاج حسین همدانی🌷
بعد از گذشت ٣ سال فرماندهي ميداني نبردهاى ضد تكفيرى در سوريه، به كشور برگشت. چند روز بعد، با او در خانه حسين بهزاد ديدار تازه كرديم. عجيب سرخوش بود. پرسيدم: حاج آقا؛ قضيه چيه؟ خيلي سر كيف هستيد!
گفت: امروز همراه #حاج_قاسم براى تقديم گزارش آخرين وضعيت سوريه، به بيت رهبرى رفتيم. بعد از تشريف فرمايى آقا، حاج قاسم شروع به صحبت كرد و اسمي هم از بنده برد.
ناگهان حضرت آقا روكردبه من و فرمود: آقاى همداني!
عرض كردم: بفرماييد!!
آقا فرمود: طي اين ٣ سالي كه از جنگ سوريه گذشته، من در غالب قنوت نمازهايم، شما را به اسم، دعا كرده ام!
حاجي با چشماني اشكبار از شوق گفت:
به خداقسم، با شنيدن همين فرمايش آقا، كل خستگي آن ٣ سال سرتاسر مصيبت و رنج، يكجا از تن و جانم بيرون رفت!
🎤راوی: گل علي بابايي
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷