✳️✳️✳️🌷✳️✳️✳️
در محضر سرداران سردار سلیمانی
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
💠خاطره حاج #قاسم_سلیمانی، از شهید #احمد_کاظمی
🌸 هیچ جلسهای، هیچ خلوتی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت كه او یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا را نكند.
☘ هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند و پیوسته این ذكر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی» وِرد زبان احمد بود و بعد گریه میكرد.
🌼 از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چیزی كه بچههای جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
✳️✳️✳️🌷✳️✳️✳️
در محضر سرداران
سردار بی سر خیبر
محمد ابراهیم همت
دفترچه خاطرات مادر
همه رفته بوديم مشهد و فقط ابراهيم و وليالله مانده بودند خانه. ابراهيم تابستانها كار ميكرد. وقتي برگشتيم، انگار نه انگار فقط دو تا پسر خانه داري كرده بودند. سن و سالي هم نداشتند. تازه پول تو جيبيهاشان و حقوقي كه ابراهيم از كار تابستان جمع كرده بود، روي هم گذاشته بودند و يك اجاق گاز بزرگ براي خانه خريده بودند.
کجایند مردان بی ادعا
14.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب، شب کربلای 4 است. شب عشق بازی غواصان ارونداست شب جانبازی و سردادن گردانهای لشکر 14 امام حسین .امشب در نهرعرایض و خین خبرهاییست .
امشب درهای بهشت از سمت جزیره ام الرصاص و بلجانیه باز می شود . امشب قایق ها مسافران بهشت را به اروند می برند . امشب تا لحظاتی دیگر آسمان خرمشهر و شلمچه نورانی می شود.
امشب آخرین لحظات سوم دی ماه سال 65 است.
کاروان عاشقان کربلامی رود و ما می مانیم و یک دنیا آه و حسرت ...
.
شادی روح امام و شهدا صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#بسمه_تعالی
#شرح عملیات کربلای4
عملیات می بایست در ساعت 22:30 مورخ 3/10/1365 آغاز شود. به همین خاطر غواص های خودی ساعاتی قبل به درون آب رفته و به سمت خط دشمن حرکت کردند. در این میان، نیروهای دشمن که کاملا آماده و هوشیار بودند ضمن پرتاب منور، با تیربار و خمپاره به طرف نیروهای خودی شلیک می کردند. در مجموع، عملیات خارج از کنترل و هدایت فرماندهی قرار گرفته بود و قبل از هر دستوری یگان ها با توجه به نوع وضعیت و هوشیاری و عکس العمل دشمن به محض رسیدن به ساحل، درگیری را آغاز می کردند. در این حال، رمز عملیات (یا محمد) حدود ساعت 22:45 اعلام شد و نیروهای عمل کننده فقط توانستند در جزایر سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه نفوذ کنند و در بعضی مناطق نیز به صورت موضعی رخنه نمایند.
در مقابل، نیروهای دشمن با پرتاب پی در پی منور و اجرای چند مورد بمباران کنار نهر عرایض (عقبه برخی از یگان ها) و هم چنین اجرای آتش موثر روی رودخانه اروند، عملا سازمان غواص ها و نیز نیروهای موج دوم و سوم را به هم زد. به طوری که نیروهای یگان های مجاور بعضا پراکنده شده و اغلب نمی توانستند روی هدف عمل نمایند.
یکی از مناطق حساس عملیات، جزیره ام الرصاص و نوک بوارین بود که به رغم تلاش بسیاری که برای تصرف آن انجام شد، به خاطر هوشیاری دشمن امکان ادامه درگیری از میان رفت. دشمن با شلیک پرحجم تیربار روی آب، از عبور نیروها از تنگه ام الرصاص – بوارین جلوگیری کرد. مضافا به این که به خاطر حساسیتی که دشمن نسبت به ام الرصاص داشت، در پدافند آن از 9 رده مانع طبیعی و مصنوعی بهره می برد، به طوری که هرگاه از هر خط عقب رانده می شد، در خط بعدی که نسبت به خط قبلی اشراف و تسلط داشت، مقاومت می کرد.
در این حال، با توجه به هوشیاری دشمن، امکان ادامه عملیات میسر نبود، لذا به منظور حفظ قوا و طراحی مجدد عملیات آتی، از ادامه نبرد اجتناب شد.
برای شادی روح شهدای اسلام وبخصوص شهدای کربلای چهار #صلوات 🌴🌹🌴
یاد یاران سفر کرده بخیر
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
همچو مولایش علی علیه السلام
#سردارشهیدعلی_شفیعی
🔷باید ازکار او سر در می آوردم.
آن شب ،تا نماز تمام شد، سریع بلند
شدم تا به دنبالش بروم ، ولی از او
خبری نبود. غیبش زده بود، فردای
آن شب دوباره او را زیرنظر گرفتم.
نماز که تمام می شود ، دنبالش راه
می افتم. رها در تاریکی کوچه ای
ومن هم به دنبالش. تا بخود میآیم
روی دوشش یک گونی می بینم. از
کجا آورده بود ، ذهنم به جایی قد
نمیدهد.کوچه ها را طی می کند.
هنوز حضور مرا حس نکرده، درب
اولین منزل می ایستد .گره گونی
را بازمی کند، پلاستیک را کنار در
می گذارد.درمی زندو سریع ازآنجا
دورمیگردد.در باز میشود،
زنی پلاستیک کنار دررا برمیداردو
سرکی میکشد و داخل میرود.
دومین منزل، سومین، و...
باخالی شدن گونی من بسرعت به
طرف مسجد می روم. زودتر از او
میرسم .منتظرش می مانم، او هم
می رسد،من سلام میکنم واوجواب
میدهد.میپرسم: جایی رفته بودی؟
جوابم می دهد: نه...
ادامه میدهم:
مثل این که جایی رفته بودی...
بانگاهی که مرابه سکوت وا میدارد
میگوید:
من جایی نبودم، اطراف بودم...
و هر چه تلاش میکنم نمیتوانم از
زیر زبانش حرف بکشم
این نگاه نافذ یعنی ما شهدا نگاهمان به شما مسئولین است که آنچه را به سختی به دست آورده ایم به راحتی به دشمن ندهید و سخت مواظب آن باشید که در مقابل خون شهدا مسئول هستید و فردای قیامت جوابگو خواهید بود
مواظب باشید به خون شهدا خیانت نکنید
سرداران شهید #همت ، #زین_الدین
💠 #عشق به فرزند یا #شهادت؟
خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآید؟ »
خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی #عشقش به حضرت زینب(س)بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول #صبر میکرد بچه اش به دنیا می آمد و بعد میرفت. اما دیگرهیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد و برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت سوریه...
حلما 17 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه #زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره #بارداری_ام بود و روزهای سختی را میگذراندم.
به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه » گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س)و از خانم خواسته ام به شما سر بزند...
«میثم نجفی» مدافع حرم حضرت زینب(س)که در شهر حلب سوریه مجروح شده بود، پس از چند روز #کما در 13 آذر 93 به آرزویش که #شهادت بود رسید.
#شهید_میثم_نجفی
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
😊😊😊😊😊
یاد باد آن روزگاران یاد باد
☺️ لبخند بزن رزمنده ☺️
#خر_روشن_شد
سال ۱۳۵۹ دسته ای از سپاه زرین شهر اصفهان به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می کردیم.
روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.
شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!
بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐 کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!
بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو..... خر روشن شد...... 😂😂😂
#یادشان_گرامی
#شهید_محمد_علی_شاهمرادی
#خاطرات_طنز_جبهه
🌸🌸🌸🌷🌸🌸🌸
اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.
همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
اگر از کسی بدی می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد.
بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
شادی روحش صلوات
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
وقتی فرمانده را #مکبر مےبینم
بیشتر #دلتنگ مردان بےادعا مےشوم
این همان فرمانده ای است که مےگفت:
"کار اگر برای #خداست، گفتن برای چه؟"
#شهدا گمنام و بی نشان
و ما همچنان
در پیِ ادعا و نام و نشان...
#سردارشهید_حسین_خرازی🌷
🍃🌹🍃