eitaa logo
[درمکتب‌عشق💕]
320 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
10 فایل
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🌱 . . 【درمکتب قرآن و اهلبیت علیه‌السلام🌸】 مباحثات و سخنان استادصاحبی🌸. . 🧡 فهرست‌مطالب‌کانال: https://eitaa.com/maktabeshgh313/4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸اصلاحات عالَم، از اطراف این کوه شروع می‌شود!🔸 🏔 عده‌ای از آمده بودند ایران. چهل، پنجاه نفر خانم و آقا بودند. مدتی دربارۀ اسلام تحقیق کرده بودند و بالاخره اسلام را انتخاب کردند. به شیراز هم آمدند و زیارتشان کردیم. گفتند: در کتاب‌های دینی و بودایی خودمان، به ما خبر داده بودند که از کنار کوه دماوند آغاز می‌شود. در آخر الزمان، از کنار کوه است. ما آمده‌ایم این کوه را زیارت کنیم. من اولین بار بود می‌شنیدم یک عده بیایند برای زیارت کوه دماوند! می‌دانید کوه دماوند، کنار تهران است. خمین و قم و اینها، حواشی آن هستند. شما الآن مراجع تقلیدتان اطراف همین‌اند. ، ، ، ، ، ، اینها همه اطراف این کوه هستند. اینها از روی این علامت، (ره) را شناسایی کرده بودند که کارش بالا می‌گیرد و بالاخره موفق می‌شود. 🏔 استاد برجسته‌شان و کسی که اول مسلمان شده و اینها هم دنبال او بودند، یک پیرمرد هشتاد، نود ساله اما سرحال و قبراق بود. نفر سوم آنها هم یک خانمی بود که حجاب کاملی داشت و از مقنعه‌اش، یک مو پیدا نبود. دربارۀ این خانم گفتند که بیست، سی هزار بیمار با نفس الهی او خوب شده‌اند. تعجبی نیست. انسانی خودساخته و و ریاضت بود؛ اما متواضع. زن بسیار متینی بود. برای اینها به زبان انگلیسی صحبتی کردم که این خانم بعدش گفت که این صحبت روی من اثر داشت. 🏔 کمترین حد تحصیل اینها، فوق‌لیسانس بود. عموماً دکترا داشتند و استاد دانشگاه بودند. همان موقع من گفتم ژاپنی‌ها زودتر از همه‌جا مسلمان می‌شوند. چرا؟ چون اسلام از بالاترین رتبۀ دانشگاهی‌اش آغاز شده. اینها مثل در بالای قلۀ کوه هستند که آب آن، همۀ قسمت‌های پایین را سیراب می‌کند. 🏔 چرا اینجوری مسلمان و شیعه شد؟ به خاطر ! سلمان، [در حکمِ یک] استاد دانشگاه بود! بسیار استاد برجسته‌ای بود. سلمان و ما ادراک ما سلمان؟! سلمان، برای کشف حقیقت از شهر و دیارش بیرون آمده و عالَم را گشته تا حق را پیدا کند. خیلی کار بزرگی است! یک دفعه دین می‌آید سراغ انسان، یک دفعه انسان می‌رود سراغ دین! این ژاپنی‌ها هم کسی نرفته بود برایشان تبلیغ کند؛ خودشان رفته بودند دنبال حقیقت. 🔹آیت الله حائری شیرازی @DasTanaK_ir | داناب 👈
◘◘◘■ ابوالفضل ملک محمدی ■◘◘◘: 🔳بسمه تعالی ✍ویژه امروز، (ع) 📗: ابوالادیان و امام زمان«عج» ✅با ما همراه باشید🔰🔰🔰 👳‍♂ابوالادیان می‌گوید: ✍من خدمتگزار علیه السلام بودم و نامه هایش را به شهرهای مختلف می‌رساندم. 🖊🗞🗞 🔸در آن مسمومیت که به واسطه آن از شهید شد، خدمتشان رسیدم. 📜 نامه‌هایی نوشتند و فرمودند: ↩️ «این‌ها را به ببر! تو پانزده روز از دور خواهی بود و روز پانزدهم که وارد سامرا شدی، صدای شیون از خانه من می‌شنوی و مرا در غسال خانه خواهی دید». 😔😔😔 👳‍♂ابوالادیان گفت: آقای من! پس از این اتفاق امام کیست؟⁉️ 🔷امام  فرمود: 👈«آ ن کس که پاسخ  را از تو بخواهد، او بعد از من است». 👳‍♂ ابوالادیان گفت: علامت دیگری هم اضافه کنید. ✨✨✨ 🔹 فرمود: 👈 «آن کس که بر من بگذارد، هم او پس از من است». 👳‍♂ابواادیان گفت: علامت دیگری نیز بفرمایید.⁉️ 💫💫💫💫 🔹فرمود: 👈«آن کس که از درون به تو خبر دهد، او بعد از من است». 🚨هیبت حضرت اجازه نداد که از آنچه در است سؤال نمایم. 👳‍♂ابوالادیان میگوید: 🗞🗞نامه‌ها را برداشته و به سمت رفتم. پاسخ نامه‌ها را گرفتم و روز وارد شدم که صدای شیون از خانه امام علیه السلام به گوشم رسید***🔳 🔘 و حضرت علیه السلام را بر روی سنگ غسال خانه دیدم. ✨✨✨✨✨ 🚨 در همین اثنا بود که دیدم ، برادر حضرت امام عسکری«ع» دم در ایستاده است. شیعیان بر گرد او حلقه زده،... ↩️شهادت برادرش را و امامتش را می‌گفتند. 💫💫💫 🤔با خودم گفتم: اگر این امام باشد پس شده است! ↩️چرا که من او را می‌شناختم؛ می‌نوشید، در کاخ جوسق می‌کرد و اهل و سه تار هم بود.... 💫💫💫 👳‍♂پیش رفتم، به او و گفتم، ولی از چیزی سؤال نکرد. ✍لحظاتی بعد،  خادم امام السلام  آمد و گفت: آقای من! برادرت کفن شده است؛ برخیز و بر او نماز بگزار! 🔰🔰🔰🔰 🔻 به همراه شیعیان که پیشاپیش آنان، سمّان - عثمان ابن سعید - و حسن ابن علی - بودند، برای نماز وارد خانه شدند..... ✨✨✨✨✨ 🔳 وارد خانه که شدیم، با جنازه کفن شده امام السلام بر روی مواجه شدیم. 🟥 پیش آمد تا بر برادرش بگذارد. ↩️ اما همین که خواست تکبیر بگوید، با صورت گندم گون، مویی مجعد و دندان‌هایی باز وارد شد و عبای را گرفت و فرمود: 👈  ای عمو عقب برو! چرا که من برای نماز خواندن بر پدرم سزاوارترم. ✨✨✨✨💫💫💫💫 🔺 با صورتی رنگ پریده و زرد عقب رفت. ✨✨✨ ✅آن کودک پیش آمد و بر علیه السلام نماز گزارد و سپس حضرت را در کنار قبر پدرشان به خاک سپردند. 🟩پس از آن، آن کودک به من فرمود: ای ابوالادیان ! جواب نامه‌هایی که نزد تو است را به من بده!🗞 👳‍♂ آن‌ها را تقدیم کردم و با خودم گفتم: ؛ 🤔فقط اطلاع از باقی مانده است. 🔰🔰🔰 🔶بعد از آن به سمت که در حال ناله بود رفتم. 🧔‍♀شخصی به نام به او گفت:  آقای من! آن کودک چه کسی بود تا ما علیه او  به نفع امامت تو  دلیل بیاوریم؟⁉️ 🌀🌀🌀 🔶جعفر گفت:  به خدا قسم هرگز او را ندیده بودم و نمیشناسمش. 💎نشسته بودیم که چند نفر از وارد شدند و از علیه السلام سراغ گرفتند و فهمیدند که حضرت علیه السلام شده است ✨✨✨ 🔷گفتند: به چه کسی باید بگوییم؟⁉️ 👈مردم به اشاره کردند. آنان بر او سلام نموده، و عرض کرده 👈 و گفتند: نامه‌هایی همراه ماست؛ بگو نامه‌ها از کیست و چقدر پول همراه آنهاست؟⁉️⁉️ 🌀🌀🌀 🔻 از جا پرید و در حالی که لباس هایش را می‌تکاند، گفت:  از ما علم غیب می‌خواهید؟!!! 👳‍♂ابوالادیان می‌گوید: خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‌هایی که به همراه دارید از فلانی و فلانی و فلانی است.🗞 🔰🔰🔰🔰 ✍ در کیسه و همیان شما هم است که ده تای آن و فقط روکش طلا دارد.... ✨✨✨✨✨✨ 🗞 آنان نامه‌ها و پول‌ها را به او سپردند و گفتند: ↩️  کسی که تو را برای گرفتن این‌ها فرستاده است. 🟥 نزد «خلیفه» رفت و ماجرا را گزارش داد.. . ✨✨✨✨ 🔻 افراد خود را فرستاد و   کنیز حضرت امام عسکری را دستگیر کردند و کودک را از او مطالبه نمودند🧕. 💫💫💫💫 🧕 وجود کودک را انکار کرد و مدعی شد که است تا به این وسیله. کودک را از چشم آنان مخفی سازد. 🧕 را به دست  قاضی سپردند...