🔥بخشی از نامه عمر لعنت الله علیه به معاویه ی ملعون لعنت الله علیه 🔥
☄وقتی درب خانه را #آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و #مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با #تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند #دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای #ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او #رقت کنم و دلم #نرم شود؛ ولی به یاد #کشته های بدر واُحد که به دست #علی کشته شده بودند... افتادم، آتش #غضبم افروخته تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) #سقط شد.
📚بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267
#فاطمیه
#دشمن_شناسی
🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊
🎙مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣
👇👇👇👇
https://eitaa.com/maktabmortezaali
مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)
🌟اسم اعظم 🌟
🔷عماربن یاسر نقل میکند:
روزی خدمت #مولایم امیرالمؤمنین شرفیاب شدم، آن حضرت در چهره من افسردگی و دلتنگی مشاهده کرد،از علت آن سؤال فرمود.
🔹عرض کردم: بدهی دارم و طلبکار آن را مطالبه می کند.
🌴امیرالمؤمنین به سنگی که افتاده بود اشاره نمود و فرمود:
🪨آن را بردار و بدهی خود را بپرداز.
🔹عمار عرض کرد: این سنگ که ارزشی ندارد.
🌴امیرالمؤمنین به او فرمود: اُدع الله بی یحوّله لک ذهباً.
✨خدارا به واسطه من بخوان تا او را برایت به طلا تبدیل کند.✨
🔹عمار گوید: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و سنگ برایم طلا گردید،
🌴آنگاه به من فرمود:
به مقداری که احتیاج داری از آن بگیر.
🔹 عرض کردم:
اینکه انعطاف پذیر و #نرم نیست چگونه نرم میشود؟
🌴فرمود: ای کم باور؛خدا را دوباره به واسطه من بخوان تا نرم گردد،همانا به برکت مت آهن برای داوود نرم گردید.
🔹عمار گوید:خدارا به اسم آن حضرت خواندم و آن نرم شد و به مقدار #نیاز از آن برداشتم.
🌴سپس فرمود:
خدا را به #اسم من بخوان تا باقی مانده طلا به شکل اول خود یعنی #سنگ درآید.
📚القطره،ج۱،ص۲۵۲
📚مشارق الأنوار ۱۷۳
📚مدينة المعاجز ۴۳۱/۱،حدیث ۲۹۱
#معجزات_امیرالمؤمنین
🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊
🎙مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣
👇👇👇👇
@maktabmortezaali
مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)