نفس انسان مثل آینه است ،حتی لطیف تر از آینه است و کوچکترین گناه سیاهی روی قلب می اندازد .
وقتی گناه روی گناه بیاید قلب دچار قساوتی میشود که نه تنها از گناه ناراحت نمی شود ، بلکه خوشحال هم میشود ، بهگناه افتخار هم می کند .
در مقابل قساوت قلب ، نفس مطمئنه را داریم ، که دیگر برای انجام گناهان با خود در جنگ نیست ، به آرامش رسیده است.
در نفس اماره و لوامه هنوز بین نفس با خودش جنگ هست .
پیامبر فرمود ، هر انسانی شیطانی دارد.
یک نفر از پیامبر پرسید ، شما هم شیطان دارید ؟
پیامبر فرمود بله ، ولی شیطان من دیگر در برابر من تسلیم شده است.
👈چون پیامبر به نفس مطمئنه رسیده بود.
دوستاتون رو برای خواندن این رمان جذاب دعوت کنید .
این بنر رو برای همه بفرستید.👇👆
شبهای گرم تابستان با 👇
رمان
#تمام_زندگی_من
سید طاها ایمانی
ملکه باش✨
#قسمت_نهم داستان دنباله دار #تمام_زندگی_من: هرگز اجازه نمی دهم من حس خاصی
#قسمت_دهم داستان دنباله دار
#تمام_زندگی_من:
غیرقابل اعتماد
پدرم خیلی مصمم بود … علی رغم اینکه می گفت به خاطر مسلمان بودن متین نیست اما حس من چیز دیگه ای می گفت …
به هر حال، من به اذن و رضایت پدرم نیاز داشتم … هم مسلمان شده بودم و هم اینکه، رابطه ما تازه داشت بهتر می شد …
با هزار زحمت و کمک مادرم، بالاخره، رضایت پدرم رو گرفتیم… اما روز آخر، من رو کنار کشید …
– ببین آنیتا … من شاید تاجر بزرگی نیستم اما تاجر موفقی هستم … و یه تاجر موفق باید قدرت شناخت آدم ها رو داشته باشه … چشم های این پسر داره فریاد میزنه … به من اعتماد نکنید … من قابل اعتماد نیستم …
من، اون روز، فقط حرف های پدرم رو گوش کردم اما هیچ کدوم رو نشنیدم … فکر می کردم به خاطر دین متین باشه… فکر می کردم به خاطر حرف رسانه ها در مورد ایرانه … اما حقیقت چیز دیگه ای بود …
عشق چشمان من رو کور کرده بود … عشقی که من نسبت به اسلام و ایران مسلمان داشتم رو … با زبان بازی ها و نقش بازی کردن های متین اشتباه گرفته بودم … و اشتباه من، هر دوی اینها رو کنار هم قرار داد …
ما با هم ازدواج کردیم … و من با اشتیاق غیر قابل وصفی چشمم رو روی همه چیز بستم و به ایران اومدم ...
سید طاها ایمانی
#ملکه_باش
عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••