eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
999 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
117 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۲۹ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresaneh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از به یاد مادر
ماجرای اشنایی امام علی(ع) وقمبرغلام امام علی(ع) 💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده‌ام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من می‌پذیرم شاه گفت: در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها شد. به بالای تپه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت: مگر علی را می‌شناسی؟ گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازه‌ی قد من، هیکلی هم‌هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشم‌هایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می‌شوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من می‌خواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب 📚بحارالانوار ج3 ص 211 امالی شیخ صدوق @basijmalvajerd
هدایت شده از به یاد مادر
💐خوشا امشب 🎊که فردایش غدیر است 💐زمان عید شاه 🎊بی نظیر است 💐الا آزادگان شادی بر آرید 🎊که جشن شاه و سلطان 💐و فقیر است عید غدیر مبارک💐🎊 @basijmalvajerd
‏فیلم از طرف اکبری
هدایت شده از خاکریز
🌼هم ساقی کوثر تويی🌼 🌸هم هادی و رهبر تویی🌸 🌼هم شاه بحر آور تویی🌼 🌸هم شافع محشر تویی🌸 🌼هم نور پیغمبر تویی🌼 🌸هم عاشق داور تویی🌸 🌼هم حیدر صفدر تویی🌼 🌸شاهانه گویم یاعلی🌸 💐علی در عرش بالا بی نظير است💐 💐علی بر عالم و آدم امير است💐 💐به عشق نام مولايم نوشتم💐 💐چه عيدی بهتر از عيد غدير است؟💐
30.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت امام موسی کاظم علیه السلام مبارک
‏فیلم از طرف اکبری
‏فیلم از طرف اکبری
‏عکس از اکبری
‏عکس از اکبری
‏فیلم از طرف اکبری
کتاب کاری از گروه فرهنگی شهید روایتی است از خاطرات یکی از مدافعین حرم که زیر عمل جراحی برای لحظه‌هایی از دنیای خاکی می‌رود و تجربه‌ای نزدیک به دارد. او در این زمان کوتاه چیزهایی می‌بیند که درک آنها برای مردم عادی سخت است. در این کتاب که بسیار مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته و نقدها و تفسیرهایی هم بر آن شده است، حقایقی درباره مرگ، برزخ، حال انسان در و بسیاری مطالب دیگر درباره حیات پس از مرگ خواهید خواند. 📚دانلود رایگان ویرایش جدید کتاب «سه دقیقه در قیامت» در لینک زیر: 👇 ❗️ 👇 ❗️ 👇 https://eitaa.com/Khakreez/2569 https://eitaa.com/Khakreez/2569
هدایت شده از خاکریز
روز خواستگارے دختره گفت🙂 بلد نیستم غذا درست کنم🍱 کاراے خونه هم طول میکشه یاد بگیرم🌿 بچه داریم زیاد بلد نیستم🥀 از ظرف شستنم بدم میاد..!😖 پسر گفت:🙂 روزه بلدی بگیرے؟🌱 نماز بلدی بخونے؟📿 قرآن خوندنو دوست دارے؟📖 دختره گفت:آره🙃 پسره گفت؛ همین بسه،😊 من میخوام نصف دین و زندگیم بشی نه ڪنیزم🍃 پسره گفت:🙂 پس اندازم کمه💰 حقوقمم آب باریڪه ست⏳ خونه و ماشینم زیادےمدل بالا نیست🖇 دختره گفت:🙂 خدارو میشناسی؟♥️ غیـــــــــرت دارے؟✨ چشمات پاکه؟👀🌿 اخلاقت خوبه؟🌸 ایمانت قوےهست؟💫 پسره گفت:آره🙃 دخترگفت:🙂 همین بسه،🌹 بقیه رو خودمون میسازیــــم✌🏻 باهمدیگه میریممم جلــو،مهم اینه… پـــــــــرِ پروازِ همدیگــــــه بشیم سمت خدا…🦋🕊 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @KhakReez •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•