eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
1.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4هزار ویدیو
119 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۲۹ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresaneh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻ادارات و مراکز آموزشی اصفهان فردا تعطیل است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
4_327849576851570992.mp3
2.26M
آیه25🌹ازسوره آل عمران 🌹 فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‌ پس (كسانى كه گمان مى‌كنند از قهر خداوند دورند،) چگونه خواهد بود حالشان، آنگاه كه آنان را در روزى كه شكّى در آن نيست، گرد آوريم و به هر كس در برابر آنچه تحصيل كرده، پاداش يا كيفر داده شود و به آنان ستم نخواهد شد آیه25🌹ازسوره آل عمران 🌹 فَكَيْفَ=پس چگونه خواهد بود حال آنان إِذا=آنگاه که جَمَعْنا هُمْ=گرد آوريم آنان را لِيَوْمٍ=درروزی که لا رَيْبَ=نيست تردیدی فِيهِ =در آن وَ وُفِّيَتْ=وداده شود به تمامی كُلُّ=به هر نَفْسٍ=کس ما=( پاداش )آنچه كَسَبَتْ =کرده است وَ هُمْ =درحالی که آنان لا يُظْلَمُونَ‌=ستم نبینند 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
همه ی زندگی‌ام بیمه ی حرز حسن است من دعا گیرِ حسن، زنده‌‌ ی ناد حسنم با تمام کرَمش،در حرمش،خاک،پُر است هرکجایی که حرم هست، بیاد حسنم 🔆🌤 💚 ♨️ @Maddahionlin 👈
🗓 تقویم امروز... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🚨 🔦 / احتمالی 🔸 امروز ، دوشنبه، ۶ اسفند ۱۴۰۳ ❌داخل مالواجرد،یخچال،-حسن آباد،دستجرد،خارا،کمال‌آباد👇👇 ساعت ۳ تا ۵ عصر 🌹.🌹 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم ها قدر چیزهای مفت رو نمیدونن.... 👌👌 ‌‌🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
😍 🎖کسب مدال قهرمانی کاراته کشوری (سبک شیتوریو گوشین ریو) 🔹درتاریخ ۲ اسفند ۱۴۰۳ 💠توسط خانم فاطمه حیدری رامشه 💠 فرزند آقای ابوالفضل حیدری ⚜ ( نوه ی آقایان:حاج حسین شرکتی و حاج حسین بیابونی ) ایشان در این مدت دوسال فعالیت خود صاحب: 🥇🥇🥇 3 مدال طلا 🥈🥈 2 مدال نقره 🥉 1 مدال برنز شدند. 🌹🌹ضمن عرض تبریک به خانم حیدری و خانواده ایشان،موفقیت های روز افزون را در سطح کشوری و بین المللی از خداوند منان برایشان مسئلت میداریم. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
20.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 نماهنگ قابل تامل 🌹تقدیم به همه دوست‌داران و دغدغه‌مندان مالواجرد ✅ کاری از:آقای محمدصادقی (حاج محمدعلی کاکاحسین) 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🔹میز غذا خوری ۴نفره 🔹قیمت توافقی 🔹بازدید شهرک شاهد مالواجرد 📱۰۹۹۲۷۶۲۸۹۶۴ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
منزل مسکونی فروشی محله بالا کل متراژ : 430 متر 230=ساخت 200=حیاط ساخت شمالی جنوبی روبه قبله🕋 دارای امکانات آب برق گاز وخط تلفن حیاط ماشین رو🚙 منزل کربلایی حسن میرشکار جهت بازدید و هماهنگی با شماره زیر تماس حاصل فرمایید 🙏 📱09134135452 📱09133889311 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚 #دمشق_شهر_عشق 📖 #قسمت_چهل‌وچهارم 4⃣4⃣ اعجاز کسی آنها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به م
📚 📖 5⃣4⃣ رو به من و به هوای حضرت سکینه(س) عاشقانه زمزمه کرد _یک ساله با بچه ها از میکنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم... از شدت تپش قلب، قفسه سینه اش میلرزید و صدایش از سدّ بغض رد میشد _وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمی رسید، نمیدونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم 😭"سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان میخوام. این دختر دست من ، این دختر رو کردم! رو جلو شیعه هاتون بخر!😞😢 و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد،.. 😭 خجالت میکشید اشکهایش را ببینم که کامل به سمت حرم چرخید و همچنان با اشک هایش با حضرت درددل میکرد... شاید حالا از مصیبت سیدحسن میگفت که دوباره ناله اش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش میبارید...😭😞 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه میفهمیدم که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، (س)💚😢 بوده است،.. اما نام ابوجعده🔥😥 را از زبانشان شنیده و دیگر میدانستم عکس مرا😧 هم دارند که آهسته شروع کردم _اونا از رو یه عکس منو شناختن!😥😨 و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند.. که به سمتم چرخید و سراسیمه پرسید _چه عکسی؟ وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد.. و نمیدانستم این عکس همان بین مصطفی و ابوالفضل است... 😑 که به سرعت از جا بلند شد،.. موبایلش📱 را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود😥 که بلافاصله به من زنگ زد... به گلویم التماس میکردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمی ام در گوشش نپیچد😭🤐 و او برایم جان به لب شده بود.. که اکثر محله های شهر به دست تکفیری ها افتاده بود، راه ورود و خروج داریا بسته شده..😑😧و خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود... مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود.. و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل میشنیدم در چشمان نگران او میدیدم.😥 هنوز نمیدانستم... چه عکسی در موبایل آن تکفیری📱 بوده و آنها به خوبی میدانستند که ابوالفضل التماسم میکرد _زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید 💚زینبیه💚پیش خودم! من نذاشتم بری تهران، مجبور شدم 6 ماه تو داریا قایمت کنم،😥ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد!امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت داریا. و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را میگرفت.. که ابوالفضل مرتب تماس میگرفت و مصطفی تا صبح نخوابید.. و فقط دورم میچرخید. مادرش همین گوشه صحن، روی زمین دراز کشیده.. و از درد و ترس خوابش نمیبرد.😥😣 رگبار گلوله همچنان شنیده میشد... و فقط دعا میکردیم این صدا از این نزدیکتر نشود😥😑 که اگر میشد.. صحن این حرم قتلگاه خانواده هایی میشد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و حضرت سکینه (س) شده بودند...😶😥 آب و غذای زیادی در کار نبود.. و از نیمه های شب، زمزمه در حرم بلند شد...😥😢 نزدیک سحر🌃 صدای تیراندازی کمتر شده بود،.. تکیه به دیوار حرم،... تمام بدنم درد میکرد و دلم میخواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود.😣😥 چشمم به پرچم سبز حرم😍💚😢 در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی میخواند... که خواب سبکی چشمان خسته ام را در آغوش کشید..😴تا لحظه ای که از ✨آوای اذان حرم✨ پلکم گشوده شد... هنوز میترسیدم... که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم نماز میخواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند.. که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود.😞 خواست به سمتم بچرخد... و نمیخواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم.. صدایش را بلندتر کرد _خواهرم! نمیتوانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش میزد و او دوباره با مهربانی صدایم زد _خواهرم، نمازه! مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند... از همان ، بارش عشقش را میدیدم و این خلوت حالش را به هم ریخته بود.. که آشفته از کنارم بلند شد.. و مادرش را برای نماز صدا زد. تا وضوخانه دنبالمان آمد،.. با چشمانش دورم میگشت.. مبادا غریبه ای تعقیبم کند👤 و تحمل این چشمها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف میکشیدم مبادا.. ... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جنگ میخواید یا اقتصاد؟؟؟ !!! 🔴 تاریخ تکرار می‌شود، اگر ندانید چه در تاریخ گذشته است. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠