4_327849576851570833.mp3
1.93M
#پویشنور
آیه145🌹ازسوره بقره 🌹
وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ
و (اى پيامبر!) اگر هرگونه آيه، (نشانه و دليلى) براى (اين گروه از) اهل كتاب بياورى، از قبلهى تو پيروى نخواهند كرد، و تو نيز پيرو قبله آنان نيستى، (همانگونه كه) بعضى از آنها نيز پيرو قبله ديگرى نيست. وهمانا اگر از هوسهاى آنان پيروى كنى، پس از آنكه علم (وحى) به تو رسيده است، بىشكّ در اين صورت از ستمگران خواهى بود
آیه145🌹ازسوره بقره 🌹
وَ لَئِنْ: واگر
أَتَيْتَ :بیاوری
الَّذِينَ : برای کسانی که
أُوتُوا :داده شده است به آنها
الْكِتابَ :کتاب
بِكُلِّ :هر
آيَةٍ :نشانه ای را
ما تَبِعُوا:پیروی نمی کنند
قِبْلَتَكَ:قبله ی تورا
وَ ما أَنْتَ:ونه تو
بِتابِعٍ:پیرو
قِبْلَتَهُمْ:قبله ی آنهایی
وَ ما بَعْضُهُمْ: ونیستند برخی اشان
بِتابِعٍ: پیرو
قِبْلَةَ:قبله ی
بَعْضٍ: برخی دیگر
وَ لَئِنِ:واگر
اتَّبَعْتَ:پیروی کنی
أَهْواءَهُمْ:ازهواسهایشان
مِنْ بَعْدِ :پس ازما
ما :آنچه
جاءَكَ :آمد به سوی تو
مِنَ: از
الْعِلْمِ:دانش
إِنَّكَ :همانا تو
إِذاً :آنگاه
لَمِنَ :حتما
الظَّالِمِينَ:ازستمکاران خواهی بود
🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
بزرگترین کانال اطلاع رسانی جرقویه علیا
تازه ترین خبر های کشور و منطقه و شهر و روستاهای اطراف.
انجام تبلیغات کسب و کار شما👌👌
تازه ترین اطلاعیه های ارگان های دولتی و غیر دولتی
ادمین:
@alihaji717🆔 @Aliasgar67🆔
به ما بپیوندید و از آخرین اخبار و تبلیغات کسب و کار شهر حسن آباد و منطقه جرقویه با خبر شوید.
خبرگزاری حسن آباد جرقویه علیا
👇👇
https://eitaa.com/hasnevanews
https://eitaa.com/joinchat/861929499C5812ae6014
🔅بر تار و پود فرش حرم دل گره زدیم
تا این که جای پای تو افتد به روی ما
#سلام_آقا❤️
#صبحتونحسینی☀️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتون گرم از آفتاب امید
ذهنتون پر از افکار ناب وپاک
قلبتون مملو از عشق ومحبت
لحظاتتون شیرین وناب❤️🌱
🌟 روزتون زیبا وشاد🌟
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
📌به حول و قوه الهی
🔰جلسه درس استاد نیک بخت حفظه الله
روز پنج شنبه ۲۹ شهریور
ساعت ۹:۳۰ صبح(خواهران)
و
🛑 از ساعت ۱۹:۳۰
( برادران و خواهران)
در حسینیه مالواجردیهای تهران🕌
🌺لطفا دوستان خود را مطلع کنید
#مجموعهفرهنگیحسینیه
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز😅
📽 فرق بين اول مهر دهه شصتيا و دهه جديدا 😂
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
. 📚#تنها_میان_داعش 📖#قسمت_نوزدهم9⃣1⃣ :《بچه ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟》 و هنوز جمله اش به آخ
📚#تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_بیستم0⃣2⃣
《از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط دعا کن!》
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرش گلوله های تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه مقاومت بر بام همه خانه ها پرچم های سبز و سرخ یاحسین نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام امام حسن (ع) پرچم سرخ »یا قمر بنی هاشم« افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. حاج
قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوری اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوری اش هر لحظه میسوختم. چشمان محجوب و خنده های خجالتی اش خوب به یادم مانده و حالا چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را
»حسن« بگذاریم. ساعتی به افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید. از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :
»نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!« بدن لمسم را به سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما وحشت زده می دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می آید. عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمنده ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نم یداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک ارباً ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله های خمپاره را جا زد و با فریاد »لبیک یا حسین« شلیک کرد. در انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد : »تو اینجا چیکار میکنی؟« تکیه ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی ام شکسته است. با انگشتش خط خون را از کنار پیشانی تا زیر گونه ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سد صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد. فهمید چقدر ترسیده ام، به رزمنده ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونی ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید: »داعشی ها پیغام دادن اگه اسلحه ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.« خون غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد : »واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟« عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد : »خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن 700 نفر رو قتل عام کرد!« روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد : »میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار موصل حراجشون کردن!« دیگر رمقی به قدم هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. اگر دست داعش به آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ امان نامه داعش را با داد و بیداد میداد : »این بی شرف ها فقط میخوان مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!« شاید میترسید عمو خیال تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#آگهی
#فروشاملاک
🔸فروش خانه در بهارستان اصفهان
🔸۹۲ متری
🔸دو خوابه فول
🔸انباری پارکینگ و آسانسور دارد
🔸نگهبانی ۲۴ ساعته
🔸کف سرامیک .ام دی اف کامل .
09120849206📱
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
74.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 نماهنگ: بهار زیر آبهای مالواجرد
🐠🐟#آکواریوم_طبیعی_مالواجرد
📹 تصویر بردار و انتخاب موسیقی:
آقای محمدصادقی(حاج محمدعلی کاکاحسین)
🌹🌹 تقدیم به عاشقان مالواجرد،طبیعت دوستان و حامیان و دلسوزان محیط زیست
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#هشدار❌
اهالی محترم؛
🔴 خواهشاً از گرفتن ماهی های چشمه (مالواجرد)خودداری کنید.
👈خانواده ها نیز فرزندان خود را مراقبت کنند که ماهی های چشمه را اذیت نکرده و صید نکنند.
✅دیدن زیباییهای چشمه حق همه ی مردم، و زندگی کردن، حق همه ی این ماهی هاست.
❌❌درصورت مشاهده، با افراد خاطی برخورد خواهد شد .
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
Hamed Zamani - Mohammad (128).mp3
18.25M
🎶 #نواهنگ
🔸(محمد رسول الله)
🎙باصدای #حامدزمانی
🌹🌹تقدیم به شما همراهان کانال
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
محمد مقتدای اهل عالم…
محمد مصطفای آل آدم
محمد رحمه للعالمین است!
رسول آسمانی بر زمین است…
#هفتهوحدت
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
4_327849576851570834.mp3
1.37M
#پویشنور
آیه146🌹ازسوره بقره🌹
الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ
(يهود، نصارى و) كسانى كه به آنان كتاب (آسمانى) دادهايم او (پيامبر اسلام) را همچون پسران خود مىشناسند، و همانا گروهى از آنان با آنكه حقّ را مىدانند، كتمان مىكنند.
آیه146🌹ازسوره بقره🌹
الَّذِينَ :کسانی که
آتَيْناهُمُ :داده ایم به آنان
الْكِتابَ:کتاب آسمانی را
يَعْرِفُونَهُ:می شناسند اورا
كَما :چنان که
يَعْرِفُونَ :می شناسند
أَبْناءَهُمْ :پسرانشان را
وَ إِنَّ :وهمانا
فَرِيقاً :گروهی
مِنْهُمْ :از آنان
لَيَكْتُمُونَ: قطعا پنهان می دارند
الْحَقَّ : حق را
وَ هُمْ :درحالی که خودشان
يَعْلَمُونَ:می دانند
🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️آقاجان...شرمندهامکه بینِدعاهایشخصی ام "عَجِّللوَليِّكَالْفَرَجِ"توآخریشده
#السلامعلیکیاحجتابنالحسن❤️
#صبحجمعهتونمهدوی☀️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهریور چه عاشقانه روزهایش را ورق میزند تا برسد به پاییز
مجالی نیست...
باید رنگ ها را مهمان برگ ها کرد...
🍁🍁پیشاپیش پاییز تون زیبا🍁🍁
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اطلاعرسانی
#جشنمیلاد
🔹جشن میلاد باسعادت
☀️حضرت خاتم المرسلین،محمدمصطفی(صلیالله علیهوآلهوسلم)
☀️و نیز ششمین اختر آسمان امامت،امام جعفرصادق علیهالسلام
🔹امشب،از نماز مغرب و عشا
🔹بصورت جشن خیابانی درب مسجدجامع
برگزار میگردد.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز😅
✍️ موضوع انشا 🤣
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اعلامیه
💠💠 #مراسم_عید
▪️ مرحوم مغفور شادروان
🕯حاج عباس نیکبخت(حاج عباس پتویی)
🔹امروز،جمعه، ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۳
🔹ساعت ۱۶ الی ۱۷
⚜بر سر مزارش در آرامستان مالواجرد
#شادی_روحش و ارواح همسر و والدین مرحومش
🌹#فاتحه وصلواتی هدیه کنیم.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بیشتربدانیم
سبحان الله 👆
اصلا خبر نداریم چی به چیه...
ببینید چقدرظریف و ماهرانه استخوانهای ستون فقرات و نیز نخاع انسان با ماهیچه ها پوشیده شده👌
➖ وقتی تو بحث ماساژ میگیم که عضلاتت گرفته باید آزاد سازی بشه منظور همینها هست ...
#فتبارکاللهاحسنالخالقین👏
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#تنها_میان_داعش 📖 #قسمت_بیستم0⃣2⃣ 《از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط دعا کن!》 احساس
📚#تنها_میان_داعش
📖#قسمت_بیستویکم1⃣2⃣
:《ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! حاج قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دلخوش کنیم؟》
اصلا فرصت نمی داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :
《همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!》
و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :
《ما فقط باید چند روز دیگه مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!》
عمو تکیه اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد : 《فکر کردی من تسلیم میشم؟« و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت وعده داد :
《اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!》
ولی حتی شنیدن نام امان نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته خدا را گواه گرفت :
《والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.》
و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در را که پشت سرش بست صدای اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت. سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت. خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید. چند روز از شروع عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم صحبتی مان کاملا از دست رفته بود. عباس دلداری ام می داد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :
《بله؟》 اما نه تنها آنچه دلم می خواست نشد که دلم از جا کنده شد :
《پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟》
صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی خبرم! انگار صدایم هم از ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت : 《البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!》
لحظه ای سکوت، صدای ضربه ای و ناله ای که از درد فریاد کشید. ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه تهدید به جان دلم افتاد:
《شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!》
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#تبلیغات
♡نعم العید، الحجامت..
☆چه خوب عادتی ست، عادت به حجامت..
(رسول مهر و رحمت حضرت محمد ص)
حجامت پاییزه در روز ولادت نبی مکرم با تخفیف ویژه ۲۵٪
شنبه ۳۱ شهریور از ساعت ۹ صبح تا ۶ عصر
برای سلامتی خود وقت بگذارید ...
حسن آباد خ امام حسین (ع) ک سجاد
هماهنگی : ۰۹۰۲۵۶۸۱۹۵۵ منصوری
https://rubika.ir/hejamat_mansuri
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیباییهایخلقت
🏞 نماهنگ: تصاویر زیبایی از طبیعت مالواجرد😍
(مزرعه آفتابگردان)🌻🌻
(گروه رسانه ای مردمی مالواجرد)
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
بر غمزدگان بابِ نجات است صلوات
بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات
پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود
سر چشمه خیر و برکات است صلوات!
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)🌺
و#میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)💫
#بر_همگان_مبارکباد🌺
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠