3.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهریور چه عاشقانه روزهایش را ورق میزند تا برسد به پاییز
مجالی نیست...
باید رنگ ها را مهمان برگ ها کرد...
🍁🍁پیشاپیش پاییز تون زیبا🍁🍁
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اطلاعرسانی
#جشنمیلاد
🔹جشن میلاد باسعادت
☀️حضرت خاتم المرسلین،محمدمصطفی(صلیالله علیهوآلهوسلم)
☀️و نیز ششمین اختر آسمان امامت،امام جعفرصادق علیهالسلام
🔹امشب،از نماز مغرب و عشا
🔹بصورت جشن خیابانی درب مسجدجامع
برگزار میگردد.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طنز😅
✍️ موضوع انشا 🤣
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اعلامیه
💠💠 #مراسم_عید
▪️ مرحوم مغفور شادروان
🕯حاج عباس نیکبخت(حاج عباس پتویی)
🔹امروز،جمعه، ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۳
🔹ساعت ۱۶ الی ۱۷
⚜بر سر مزارش در آرامستان مالواجرد
#شادی_روحش و ارواح همسر و والدین مرحومش
🌹#فاتحه وصلواتی هدیه کنیم.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
1.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بیشتربدانیم
سبحان الله 👆
اصلا خبر نداریم چی به چیه...
ببینید چقدرظریف و ماهرانه استخوانهای ستون فقرات و نیز نخاع انسان با ماهیچه ها پوشیده شده👌
➖ وقتی تو بحث ماساژ میگیم که عضلاتت گرفته باید آزاد سازی بشه منظور همینها هست ...
#فتبارکاللهاحسنالخالقین👏
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#تنها_میان_داعش 📖 #قسمت_بیستم0⃣2⃣ 《از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط دعا کن!》 احساس
📚#تنها_میان_داعش
📖#قسمت_بیستویکم1⃣2⃣
:《ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! حاج قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دلخوش کنیم؟》
اصلا فرصت نمی داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :
《همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!》
و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :
《ما فقط باید چند روز دیگه مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!》
عمو تکیه اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد : 《فکر کردی من تسلیم میشم؟« و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت وعده داد :
《اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!》
ولی حتی شنیدن نام امان نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته خدا را گواه گرفت :
《والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.》
و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در را که پشت سرش بست صدای اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت. سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت. خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید. چند روز از شروع عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم صحبتی مان کاملا از دست رفته بود. عباس دلداری ام می داد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :
《بله؟》 اما نه تنها آنچه دلم می خواست نشد که دلم از جا کنده شد :
《پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟》
صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی خبرم! انگار صدایم هم از ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت : 《البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!》
لحظه ای سکوت، صدای ضربه ای و ناله ای که از درد فریاد کشید. ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه تهدید به جان دلم افتاد:
《شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!》
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#تبلیغات
♡نعم العید، الحجامت..
☆چه خوب عادتی ست، عادت به حجامت..
(رسول مهر و رحمت حضرت محمد ص)
حجامت پاییزه در روز ولادت نبی مکرم با تخفیف ویژه ۲۵٪
شنبه ۳۱ شهریور از ساعت ۹ صبح تا ۶ عصر
برای سلامتی خود وقت بگذارید ...
حسن آباد خ امام حسین (ع) ک سجاد
هماهنگی : ۰۹۰۲۵۶۸۱۹۵۵ منصوری
https://rubika.ir/hejamat_mansuri
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیباییهایخلقت
🏞 نماهنگ: تصاویر زیبایی از طبیعت مالواجرد😍
(مزرعه آفتابگردان)🌻🌻
(گروه رسانه ای مردمی مالواجرد)
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
بر غمزدگان بابِ نجات است صلوات
بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات
پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود
سر چشمه خیر و برکات است صلوات!
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)🌺
و#میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)💫
#بر_همگان_مبارکباد🌺
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اطلاعیه
#منگنهکتبدرسی
📣به اطلاع دانش آموزان عزیز سال تحصیلی جدید میرسانیم:
🖇 منگنه کتب درسی
🔸هرشب،بعد از نماز مغرب و عشا،به مدت یک ساعت
🔸در مسجد جامع مالواجرد
🔴نکته: ترجیحاً کتابها ابتدا جلد شوند و سپس منگنه.
هماهنگی📱:
۰۹۱۳۴۱۳۵۷۱۸(احمدی) 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠