eitaa logo
🤱🏻مجله زنان، کودک و بارداری🔞
37.8هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
38 فایل
💗کانالی برای سلامتی و بهترین شدن 💗 ادمین تبلیغات @Rahmanian713 ارتباط باما👈 @M_Zeraatkar 🌟تبلیغات مجموعه سِوِن استار🌟 👇 https://eitaa.com/joinchat/2878996876Cd3408e81d4 ⛔️ کپی از مطالب در همه پیام رسان ها حرام است
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه امشب 🎶😴❤️ "داستان پری کوچولو" ✅هدف از قصه امشب مهربانی و دوستی در کودکان هست. پری کوچولو دختر خوب و مهربون و با سلیقه بود که اتاق مرتب و منظمی داشت ، اتاقش صندلی خیلی خوشگلی داشت و گل های قشنگی روی میزش گذاشته بود. پری کتابهاشو منظم میچید و لباس و کیف و کفش مدرسه اش و حتی اسباب بازی هاش رو تمیز و مرتب نگه میداشت. پری کوچولو عروسک زیبا و قشنگی داشت که خیلی اون رو دوست داشت و هميشه با عروسکش بازی میکرد و اگه کسی عروسکش رو دست میزد بهش میگفت که مواظب باش عروسکمو خراب نکنی. یه روز که دوستاش به خونشون اومده بودن ، اونا به اتاق پری کوچولو رفتن و شروع کردن به بازی کردن. مادر پری کوچولو برای دوستاش کیک پخته بود و به پری کوچولو گفت: بیا به من کمک کن میوه ها و کیک رو به اتاقت ببریم تا از دوستات پذیرایی کنیم. پری کوچولو به مادرش کمک کرد کیک و میوه ها رو به اتاق آورد و از دوستاش پذیرایی کرد. یکی از دوستای پری کوچولو گفت: پری عروسکت چقد قشنگه اون رو میاری بازی کنیم؟ پری گفت: مواظب باشین عروسکم خراب نشه چون من این عروسکمو خیلی دوست دارم ، اون هميشه با من صحبت میکنه و خیلی مهربونه. پری عروسک رو از کمد برداشت و به دوستش داد ولی یه دفعه عروسک از دست دوستش افتاد و شکست. پری خیلی ناراحت و عصبانی شد و گفت: چرا این کارو کردی؟ من عروسکمو خیلی دوست داشتم و شروع کرد به گریه کردن ، دوستش خیلی خجالت کشید و ازش معذرت خواهی کرد. مادر پری به اتاق اومد و گفت: دخترم ، چرا گریه میکنی؟ پری مادرش رو بغل کرد و گفت: مامان عروسک شیشه ای من شکست الان من چی کار کنم؟ مادر پری گفت: دخترم اشکالی نداره. دوستت که قصد بدی نداشت و نباید این قدر ناراحت باشی ، من برات یه عروسک دیگه میخرم حالا برو از دوستات عذر خواهی کن چون اونا مهمون ما هستن و باید با اونا مهربون باشی. پری از دوستاش عذرخواهی کرد و گفت: منو ببخشین آخه من خیلی به این عروسکم وابسته بودم و بعد شروع کردن به خوردن میوه و کیک. دوستای پری بعد از مهمونی خداحافظی کردن و به خونه هاشون رفتن. مریم دوست پری که عروسک رو شکسته بود خیلی ناراحت شد و نگران بود. وقتی به خونشون رفت مادرش پرسید: دخترم مهمونی به شما خوش گذشت یا نه؟ چرا ناراحتی؟ مریم شروع کرد به گریه کردن و گفت: مامان امروز مهمونی برای من خیلی بد بود من یکی از بهترین عروسک های پری رو شکستم. مادر مریم گفت: دخترم نگران نباش ، بلند شو با هم بریم بازار. اونا همه مغازه های عروسک فروشی رو نگاه کردن تا عروسکی مثل عروسک پری پیدا کنن یه دفعه مریم یه عروسک شبیه عروسک پری دید و مادرش فوراً اون عروسکو خرید و اون عروسک رو کادو کردن و به سمت خونه پری رفتن. وقتی به خونه پری رسیدن مادر پری از دیدن اونا خیلی خوشحال شد و گفت: خوش اومدین. پری کادو رو از دست مریم گرفت و باز کرد و از دیدن اون عروسک خیلی خوشحال شد و گفت: این عروسک مثل عروسک خودمه ، خیلی قشنگه دستتون درد نکنه. پری از مادر مریم تشکر کرد و از مریم برای اتفاق بد امروز معذرخواهی کرد. مادر پری هم به پری و مریم گفت: یادتون باشه از اين به بعد نباید به خاطر یک اتفاق کوچیک دوستی خودتون رو به هم بزنین. پری و مریم هم بعد از اجازه گرفتن از مادراشون به اتاق پری رفتن با عروسک کلی بازی کردن و خیلی بهشون خوش گذشت @mama_bardari👼
هوتَخش 🌟 اسم با #ه :سازنده خو. پیشه ور🌸 @mama_bardari👼
قصه امشب 🎶😴💚 "دانی و داستان غذاها" {با هدف: ارتقا تخیل‌پردازی، ترویج روش‌هایی برای علاقمند کردن کودک به خوردن سبزیجات و سیفی‌جات} یکی بود، یکی نبود. غیر از خدای مهربان هیچ‌کس نبود. در شهری کوچک، پسری به نام سامی در کنار خانواده خود زندگی می‌کرد. سامی دوست داشت وقتی غذا می‌خورد، حرف بزند و درباره‌ی غذاها سوال بپرسد. البته او هر غذایی را دوست نداشت و نمی‌خورد. سامی فکر می‌کرد بعضی غذاها قیافه خوبی ندارند. او آنها را دوست نداشت و اصلاً امتحان‌شان نمی‌کرد. سامی خیلی از سبزیجات مثل کلم و اسفناج و کدو حلوایی را دوست نداشت. او فکر می‌کرد این غذاها خوشمزه نیستند و هیچ‌وقت آنها را نمی‌خورد. تا اینکه یک روز وقتی پدر و مادرش تکه‌ای کدو حلوایی پخته شده در بشقابش گذاشتند، سامی با جیغ و فریاد از خوردن بقیه غذایش دست برداشت. بعد شروع کرد به گریه کردن. همان‌طور که گریه می‌کرد، یک قطره اشک سامی روی کدو حلوایی افتاد. کدو حلوایی بیدار شد. ناگهان با چشم‌های کوچکش به سامی نگاه کرد و به او سلام کرد. آن تکه کدو حلوایی کوچک به سامی گفت: تو چرا گریه می‌کنی؟ چرا ناراحت هستی؟ سامی گفت: من کدو حلوایی دوست ندارم. کدو حلوایی گفت: سامی دوست داری با من به یک سفر کوتاه بیایی؟ قول می‌دهم به تو خوش بگذرد. سامی گفت: همین حالا؟ خیل خوب، بریم اما یادت باشه من کدو حلوایی نمی‌خورم. کدو حلوایی گفت: پس چشم‌هایت را ببند و با من بیا. کدو حلوایی دست سامی را گرفت و آنها دوتایی به درون بدن انسان سفر کردند. در مرحله اول سفر به روده‌ها رسیدند. روده‌ها با دیدن کدو حلوایی خیلی خوشحال شدند و مقداری از مواد مفید کدو حلوایی را که به هضم غذاها کمک می‌کرد، از او گرفتند. آنها در سفر خود از کنار ریه‌ها نیز عبور کردند. ریه‌ها با دیدن کدو حلوایی چشمانشان برق زد و خوشحال شدند. آنها نیز مقداری از ویتامین‌ها و مواد مقوی کدو حلوایی را برداشته بودند. موادی که باعث می‌شد ریه‌ها بهتر کار کنند و سرفه نکنند. کدو حلوایی حالا کمی کوچک‌تر شده بود چون مواد زیادی را به قسمت‌های مختلف بدن داده بود. سامی خیلی تعجب کرده بود، باورش نمی‌شد اعضای بدن، همگی انقدر کدو حلوایی را دوست دارند. سامی با خودش فکر می‌کرد، یعنی کدو حلوایی انقدر باارزش و به دردبخور است؟! آه من‌که تا به حال کدو حلوایی نخوردم! یعنی ریه‌ها و روده‌های من دلشان کدو حلوایی می‌خواهد؟ سامی نگاهی به کدو حلوایی کرد اما متوجه شد که او باز هم کوچک تر شده چون قسمت‌های مختلف بدن، او را برای خود برداشته بودند. سامی و کدو حلوایی، در ادامه سفر خود از کنار چشم‌ها نیز عبور کردند. چشم‌ها هم مقدار زیادی ویتامین آ از کدو حلوایی گرفتند. حالا دیگر کدو حلوایی به اندازه نوک یک مداد کوچک شده بود. آنقدر ریز که سامی دیگر حتی صدای او را نمی‌شنید. سامی متوجه شد، بدن انسان چقدر به کدو حلوایی نیاز دارد. وقتی سامی چشم‌هایش را باز کرد و از سفر برگشت دیگر کدو حلوایی کنارش نبود. کدو حلوایی در بدن انسان تمام شده بود. سامی وقت شام به مادرش گفت: مادر من می‌دانم بدنم چقدر به کدو حلوایی نیاز دارد. برایم کدو حلوایی درست می‌کنی؟ مادر سامی چشمانش از تعجب گِرد شد و گفت: حتما پسرم. اما اینبار آنها را طوری درست می‌کنم که تو قیافه آنها را دوست داشته باشی. مادر کدو حلوایی‌ها را به شکل قلب و گل‌های زیبا درست کرد و دور یک بشقاب چیدمان کرد. بعد با مقداری رب انار و نمک، آنها را خوشمزه‌تر کرد. سامی با اشتها و شوق زیادی، همه کدو حلوایی‌ها را خورد. وقتی غذایش تمام شد، با خودش فکر کرد که کدام سبزی‌ها و میوه‌ها را دوست ندارد. با خودش گفت: من باید با اسفناج و کلم هم به یک سفر هیجان‌‌انگیز بروم. شب بخیر 😉🌸 @mama_bardari👼
زردیس 🌟 اسم با #ز : به شكل زر🌸 @mama_bardari👼
اعلا 🌟 اسم با #ا :برتر، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چیز🌸 @mama_bardari👼
زوفا 🌟 اسم با #ز :گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع🌸 @mama_bardari👼
امینه🌟 اسم با #ا : مؤنث امین🌸 @mama_bardari👼
✅کاشت ناخن در طول بارداری 🍥 مضر است 🍥 به علت گازی که حین کاشت استنشاق میشود و پودری که مصرف میشود حتی لاک زدن ساده برای جنین ضرر دارد 🍥 به خصوص در سه ماه اول و دوم @mama_bardari👼