eitaa logo
🤱🏻مجله زنان، کودک و بارداری🔞
38.6هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
38 فایل
💗کانالی برای سلامتی و بهترین شدن 💗 ادمین تبلیغات @Rahmanian713 ارتباط باما👈 @M_Zeraatkar 🌟تبلیغات مجموعه سِوِن استار🌟 👇 https://eitaa.com/joinchat/2878996876Cd3408e81d4 ⛔️ کپی از مطالب در همه پیام رسان ها حرام است
مشاهده در ایتا
دانلود
روکش مبل میخوای بخری بدترینش کمتر از یک میلیون نیس 😩 بیا اینجا با پارچه و دومتر کش خودت درست کن 😍 نه خیاطی میخواد نه چرخ خیاطی 😁😁با کمتر از ده دقیقه به رومبلیه خوش فرم و خوشگل داری 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/3187277831C5a6fba1991 eitaa.com/joinchat/3187277831C5a6fba1991
هدایت شده از ❤اسرار روانشناسی❤
دیشب خونه مادرشوهرم دعوت بودیم گفت زود بیا کمکم کن😑 موقع درست کردن غذا گفت گوشت چرخکده بیار رفتم کشو فریزشو باز کنم دهنم ۳ متر باز شد 😳 دوروزه گوشی لمسی نگرفته کلی ایده رو یخچالش پیاده کرده😅😜 یواشکی رفتم تو ایتاش فقط این کانال بود👇🏽 eitaa.com/joinchat/3187277831C5a6fba1991
استشمام بوی بنزین رشد کودک را کاهش میدهد ✍ استشمام بوی بنزین باعث اختلال وکاهش رشد کودک شده، می‌تواند سبب اضافه وزن وبدتر از آن مرگ ناگهانی ناشی از کمبود اکسیژن شود. @mama_bardari👼
بدون فریاد ⁉️ بعضی والدین كم‌حوصله‌تر، آگاهانه یا ناآگاهانه برای دست برداشتن كودك از رفتاری خاص یا وادار‌كردن او به انجام كاری عصبانی شده، به فریاد و دادن زدن روی می‌آورند. این اشتباه شاید در همان لحظه خواسته آنها را عملی كند، اما كودكشان نیز یاد می‌گیرد همین رفتار را در برابر دیگران یا حتی خود آنها انجام دهد و برای رسیدن به خواسته‌هایش صدا را بلند كرده، به كنش‌ها و واكنش‌های عصبی و لجبازانه روی آورد . @mama_bardari👼
کودکانی که دارند مواد رنگی مثل👇 شیر کاکائو، شکلات، آب میوه های صنعتی و همچنین سوسیس و کالباس که مثانه را تحریک می کند، مصرف کنند. @mama_bardari👼
سرگیجه های دوران ، چه علتی دارد؟ 🔸حدود هفته 12 بارداری یا در سه ماهه دوم بارداری، رحم در حال رشد میتواند به عروق خونی بدن مادر فشار وارد کند و علت سرگیجه در بارداری باشد به خصوص هنگامی که مادر به پشت بخوابد. 🔹سطح بالای پروژسترون نیز میتواند سبب شل و باز شدن عروق خونی شود، که در نتیجه گردش خون به سمت جنین افزایش یافته اما در بدن مادر باردار کاهش می یابد و سبب کاهش فشار خون میگردد. این مساله باعث میشود خون کمتری به مغز برسد و در نتیجه احساس سرگیجه ایجاد شود 🔸از دیگر علت سرگیجه در بارداری، افت قند خون یا از دست دادن آب بدن است 🔹یکی دیگر از احتمالات احساس ضعف در دوران بارداری این است که بدن در این دوران به علت نیاز جنین، گرم و پر حرارت و در حال صرف انرژی بیشتری است. بنابراین اگر زمان طولانی در اتاق بیش از اندازه گرم و گرفته سپری کنید، و علاوه بر آن لباس های تنگ و خیلی گرم نیز پوشیده باشید، ممکن است احساس سبکی در سر و سرگیجه ایجاد گردد. @mama_bardari👼
تصور نکنید كودک شما فقط بايستی با اسباب‌بازيهايش بازی كند و با شما كاری نداشته باشد! كودک نياز دارد دنيا را كشف كند، همراهی شما به بازی‌های او مفهوم بیشتری می‌دهد، از شما یاد می‌گیرد و بر غنای آموخته‌های خود می‌افزاید. با کودک بازی‌های مشترک انجام دهید، در بازی‌ها چه در خانه و چه در محیط بیرون مشارکت داشته باشید به خصوص زمانی که کودک خود شما را به بازی دعوت می‌کند. @mama_bardari👼
‍ ‍ 💕💕 قصه ی آب نبات و تندباد خانم🍬🍭 خانم گربه 4 تا بچه ی کوچولوی ناز به دنیا آورده بود. به آنها شیر می داد و مواظبشان بود تا سالم بمانند وبزرگ شوند. خانم گربه مادر خیلی مهربانی بود. چهل روز ماه تمام به بچه ها شیر داد تا کم کم بزرگ  شدند و توانستند همراه او حرکت کنند و بیرون  بروند و ببینند توی شهر چه خبر است. خانم گربه اسم خوراکی ها ها را روی بچه هایش گذاشته بود. اولی را تربچه ، دومی را آلوچه، سومی را گردو و چهارمی را آب نبات صدا می زد. وقتی بچه گربه ها کمی از او دور می شدند، صدا می زد:«آهای بچه ها کجایید؟ تربچه،آلوچه،گردو،آب نبات بیایید.» بچه گربه ها هم تا صدای مادرشان را می شنیدند،تندتند می دویدند و خودشان را به او می رساندند تا گم نشوند. یک  روز مامان گربه ها،آنها را به  یک مزرعه برد تا موش بگیرند.خودش یک موش را با دقت شکار کرد تا بچه ها ببینند و یاد بگیرند. بعد به آنها گفت:« بچه ها،حالا نوبت  شماست. بروید برای خودتان موش شکار کنید.اما همین که صدایتان زدم بیایید همین جا پیش من.» بچه ها گفتند چشم مامان و رفتند تا موش بگیرند.هرکدام به گوشه ای از مزرعه  رفتند. آب نبات از بقیه  جدا شد و دیگر نتوانست پیدایشان کند. موش هم گیرش نیامد. خسته و گرسنه توی مزرعه می گشت که چشمش به  سگی افتاد که در گوشه ای توی آفتاب دراز کشیده بود و داشت به بچه هایش شیر می داد. آب نبات به طرفش رفت و روبروی او ایستاد و نگاهش کرد. خانم سگه گفت:« آهای بچه  گربه،اسمت چیه؟مامانت کجاست؟چطوری آمدی این جا؟» آب نبات گفت:« اسمم آب نبات است.من با مامان و خواهر و برادرهایم به این جا آمدم تا موش بگیرم اما موش گیرنیاوردم،مامانم را هم گم کردم.» خانم سگه گفت:«آخی! گربه ی بیچاره!حتماً خیلی گرسنه ای.  بیا این جا تا به تو هم شیر بدهم.راستی چه اسم بامزه ای داری!آب نبات!» وخندید. آب نبات گفت:«اسم شما چیه؟» سگ جواب داد:« اسمم سگه.من خانم سگ هستم.صاحب مزرعه اسمم را گذاشته تندباد.چون مثل باد می دوم.» آب نبات گفت:« مادرم  به ما گفته که سگ ها دشمن گربه ها هستند و نباید به آنها نزدیک شویم.» خانم سگه خندید و گفت:« من یک مادرم.خودم بچه دارم. همه ی بچه های حیوانات را مثل بچه های خودم دوست دارم.حالا هم دوست تو هستم.بیا شیر بخور، نترس عزیزم.» آب نبات  با خوشحالی به طرف سگ رفت و کنار توله ها خوابید و شروع  کرد به نوشیدن  شیر. او خیلی گرسنه بود و تندتند شیر می خورد. ناگهان صدای میو میوی مادرش را شنید که او را صدا می زد:« میو میو آب نبات کجایی؟» آب نبات  سرش را به  طرف صدای مادرش چرخاند و جواب داد:« من اینجا هستم.دارم  شیر می خورم.»  خانم گربه به طرف خانم سگ آمد و وقتی دید آب نبات دارد شیر می خورد، تعجب کرد. کمی هم ترسید. اما خانم سگ گفت:« خانم گربه نگران نباش، کاری به بچه ات ندارم.او گرسنه بود، من هم شیرش دادم.» خانم گربه گفت:«باورم نمی شود! سگ ها با گربه ها  بد هستند اما شما با همه ی سگ ها فرق دارید. من از شما متشکرم.» خانم سگ گفت:« بله من یک مادرم و بچه دارم،مثل شما.برای همین به بچه گربه ی کوچولو محبت کردم و شیرش دادم تا اگر مادرش را پیدا نکرد، گرسنه  نماند.» آب نبات  شیرش را خورد، سیر شد و میومیو کرد و دست هایش را لیسید و از خانم سگ تشکر کرد و همراه مادرش راه افتاد و رفت. او با خودش می گفت:« من تنها گربه ای هستم که شیر سگ هم خورده ام.حالا برای خواهر و برادرهایم هم ماجرای امروز را تعریف می کنم تا بدانند خانم سگ یعنی تندباد خانم، چقدر مهربان  بود.»
هدایت شده از گسترده امید
🔴درمان را از همین امشب شروع کنید چند سال ازدواج کردیم ولی همسرم نمی‌ تونست من رو کاملا راضی کنه . رابطمون سرد شده بود و لذتی نمی بردم. کلی دارو امتحان کردیم ولی فایده نداشت تا اینکه اتفاقی عضو کانالی شدم و اونجا آموزش ساخت یه دارو داد با دستورالعمل خاص و راحتش منم درست کردم دادم شوهرم بذاره زیر زبون قوت بگیره. باورمون نمی شد واقعا جواب داد اونم در این حد که تا وقتی دارو در نمیورد قدرت داشت. اکثر مردها به دلایل مختلف دچار این مشکل هستن و باعث لطمه دیدن همسر میشه درحالی که اسلام 1400 سال پیش براش راه حل داده و ما خجالت میکشیم از پرسیدن و پیدا کردن راه چاره حالا کافیه اینجا کلیک کنید و درمان همه بیماری ها رو ببینید👇 http://eitaa.com/joinchat/3837788161C2cf3796ffe
‍ 💕💕 جشن تولد جوجه ها🐣 وقتی امتحانات مینا تمام شد، از پدر و مادرش خواست  تا او را چند روزی به  روستا پیش پدربزرگ و مادربزرگ بفرستند. پدر و مادر هم قبول کردند و یک  روز همه با هم به  روستای باصفای پدرو مادربزرگ رفتند. مادربزرگ با خوشحالی برای آنها غذا درست کرد. او مرغ و خروس های زیادی داشت و هرروز تخم مرغ ها را جمع می کرد.مقداری از آنها را می فروخت و مقداری را هم برای خودشان نگه می داشت.غذایی که مادربزرگ درست کرد یک نوع کوکو با تخم مرغ بود.مینا و پدر و مادرش این غذا را خیلی دوست داشتند.فردای آن روز پدر و مادر به شهر برگشتند اما مینا پیش پدرو مادربزرگ ماند. مادربزرگ هفت تا تخم زیر پای مرغی گذاشت و به مینا گفت:« دخترم این مرغ کرچ است.او 21 روز روی این تخم ها می خوابد تا تخم ها تبدیل  به جوجه شوند.اگر 21 روز پیش من بمانی می توانی تولد جوجه ها را ببینی.» مینا با خوشحالی گفت:« حتماً می مانم.من روستا و مزرعه ها و گاو و گوسفندها و مرغ و خروس ها را دوست دارم.از شیر و پنیری که شما درست می کنید و کوکوهایی که با تخم مرغ های خودتان می پزید هم خیلی خوشم می آید.خودتان را هم خیلی خیلی دوست دارم.می خواهم تمام فصل تابستان پیش شما بمانم.» مادربزرگ خندید و مینا را بوسید و گفت:« من هم نوه ی گلم را خیلی دوست دارم.خوشحال می شوم که پیش ما بمانی.» مینا هرروز با پدر بزرگ به مزرعه می رفت و در کارها به او کمک می کرد.وقتی در خانه بود با مادربزرگ  به مرغ و خروس ها سر می زد و برای آنها دانه می پاشید و به مرغی که روی تخم ها خوابیده بود آب  و دانه می داد. گاهی وقت ها برای مرغ که تنها و دور از مرغ های دیگر توی لانه خوابیده بود شعر می خواند تا حوصله اش سرنرود.21 روز گذشت.پدربزرگ و مادربزرگ و مینا به  سراغ مرغ رفتند.تخم های زیر پای مرغ یکی یکی می شکستند و از آنها جوجه های کوچولوی قشنگی جیک جیک کنان بیرون می آمد.مرغ قدقدکنان جوجه ها را زیر بال و پرش می گرفت و مواظب آنها بود.جوجه ها آنقدر قشنگ و بامزه  بودند که مینا بیشتر وقتش را در کنار آنها می گذراند و تماشایشان می کرد. مینا با خودش فکرمی کرد که این جوجه ها چطور توی تخمی که هیچ سوراخی نداشت زنده مانده اند؟آنها توی تخم چطور نفس می کشیدند؟ او خیلی فکر کرد ولی نتوانست جواب سؤالش را پیدا کند. شب که همه دورهم نشسته بودند، مینا از پدربزرگ پرسید:« پدرجان،من می خواهم بدانم جوجه ها وقتی توی تخم بودند چطوری  نفس می کشیدند؟» پدربزرگ نگاهی به مادربزرگ که مشغول ریختن چای بود کرد و گفت:« من  جواب سؤالت را نمی دانم ، شاید مادربزرگ بتواند به سؤالت پاسخ بدهد.» مادربزرگ سینی چای را جلوی پدربزرگ گذاشت و گفت:«  توی تخم مرغ اول زرده و بعد سفیده تشکیل می شود. در اطراف زرده و سفیده ، یک پوسته ی نازک وجود دارد و روی این  پوسته، پوسته ی سفت و سفید تخم مرغ درست می شود.روی این  پوسته ی سفت، سوراخ های ریزی وجود دارد که هوا از آن وارد تخم مرغ می شود و جوجه می تواند نفس بکشد.» مینا جواب سؤالش را گرفت.فردای آن روز او با دقت  بیشتری به جوجه ها که کمی بزرگتر شده بودند و جیک جیک کنان در کنار مادرشان دانه برمی چیدند نگاه می کرد و از تماشای آنها لذت می برد. @mama_bardari👼
هدایت شده از گسترده زمرد
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول اسم عشقت چیه؟😉♥️ بیابهش‌کلیپ‌اسمی‌بده‌سوپرایزش‌کن🙈💞👇🏻 🎈مهدی🎊 @aStoriekadeh♥️ 🎈حسین🎊 @aStoriekadeh ♥️ 🎈فاطمه🎊 @aStoriekadeh ♥️ 🎈دریا 🎊 @aStoriekadeh♥️ 🎈فائزه🎊 @aStoriekadeh ♥️ 🎈امین🎊 @aStoriekadeh ♥️ 🎈مهدیه🎊 @aStoriekadeh ♥️ 🎈زهرا🎊@aStoriekadeh ♥️ 🎈سعید🎊 @aStoriekadeh ♥️ 🎈رضا🎊 @aStoriekadeh♥️ 🎈علی🎊 @aStoriekadeh ♥️ 🎈دنیا🎊@aStoriekadeh ♥️ کلیپ های اسمی مخصوص استوری😻🎊🎈