نیت کرده بودم شبی که قرار است فردایش کیف و کوله بردارد و برای کلاس دوم به مدرسه برود ، بروم کنارش دراز بکشم و این کتاب را بخوانم و بعد از دوستت دارم و هرجا باشی قلبم برایت می تپد از ذوق چشمانش لبریز شوم، اما مریضی و ضعف طولانی بعدش اجازه نداد تا امروزی که به بهانه ی تکلیفی که معلم برایشان گفته بود ، آورد و با صدای نازدار کودکانه اش کلمه به کلمه، جمله به جمله خودش برایم خواند...
چقدر دلنشین بود این کتاب با مکث های کوتاه تو، چقدر عشق می بارید از لحن نازک تو مادرجان!
پ.ن:اگر یه کتاب در مورد عشق بی قید و شرط به بچه ها خواستید «طناب نامرئی» میتونه کتاب خوبی باشه و عدم تطابق فرهنگی_دینی اش بخاطر ترجمه بودنش و تعهد مترجم به متن اصلی قابل اغماضه...
به علاوه ی اینکه تصویرگری خوبی داره
#طنابنامرئی
#معرفینوشت
#کتابکودک
https://eitaa.com/mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
نیت کرده بودم شبی که قرار است فردایش کیف و کوله بردارد و برای کلاس دوم به مدرسه برود ، بروم کنارش در
#یهقاچکتاب
جرمی گفت:«من که طنابی نمی بینم!»
«لازم نیست طناب نامرئی را ببینی . نامرئی یعنی چیزی که دیده نمی شود. آدم هایی که همدیگر را دوست دارند ، همیشه با یک طناب مخصوص که از عشق درست شده به هم وصل اند.»
لیزا پرسید:«خب اگر نمی شود آن را دید ، از کجا باید بفهمیم که هست؟»
«حتی اگر آن ها جلوی چشم هایتان نیستید ، می توانید با قلبتان احساسش کنید و بدانید همیشه به کسی که دوستش دارید وصل هستید.»
#طنابنامرئی
#انتشارتمهرسا
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از محمدامین نخعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔🔔🔔 در این تراکم خبرها و تحلیل ها و حوادث ارض مقدس و آنتن تمدن،
حواستان از کودکان پرت نشود.
مخصوصا مامان ها و معلم های عزیز.
خط انتقال معارف یعنی بتوانی یک روایت جذاب و کودکانه برای بچه ها تعریف کنی، روایتی که برایش رویا بسازد. رویای جهان بدون اسرائیل، رویای طهارت ارض مقدس و پیش به سوی مقدمه سازی برای حضرت مهدی.
این فطرت های پاک انبارهای باروتی است که فقط یک جرقه می خواهد... از من میشنوید علیکم به دهه ی نودیها
از فرم های قصه گویی، نقاشی، نمایش های خانگی، سرود و... استفاده کنید.
دنبال کپی کردن از این و آن هم نباشید. به خلاقیت خودتان اعتماد کنید.
اگر کار میدانی خوبی هم انجام دادید، عکسهایش را برایم بفرستید. خوشحالم می کنید
https://eitaa.com/joinchat/995557609Cbefd88e171
بین تصاویر پشت سرهم تلویزیون از فلسطین و غزه با چشم های تیز بینش یک چیز را نشانه میگیرد دخترک هفت سال و نیمه ام و میگوید:«شلوار خونگی پاش بود مرده!!!!»
همین را می گیرم و می گویم:« خب تو خونه هاشون نشسته بودن که اسرائیل اومد و بیرونشون کرد»
با خودم فکر میکنم برای آدمی که بخواهد ببیند و بداند همین قدر ساده است:«شلوار خانگی پای مردی ست که در غزه و فلسطین راه می رود....»
#قصهیقدس
#نازدونه
#یکمامانمعمولی
https://eitaa.com/mamanemamooli
دست هایش کوچک است اما دل و روحش به وسعتِ ارزش های اسلامی جا دارد...
پ.ن:با پرچمی که آبجی بزرگه کشیده که تو دستش بگیره...😍🇸🇩
#برایفلسطینِمظلوم
#یهمامانِمعمولی
https://eitaa.com/mamanemamooli
👧 مامان خونه های ضد بمب وجود دارن؟!
دخترک هفت سال و نیمه ی مهربان من
#برایفلسطین
#نسلیبافکرروشن
https://eitaa.com/mamanemamooli
کاکائو خیلی دوست دارد،دخترک کلاس دومی من
حتی کیک دوقلوهایی که وسطش کاکائو دارد را طوری می خورد که مزه ی دهانش با طعم کاکائو بماند...
ظرف غذا را گذاشت روی کابینت و رفت
خورده کیک ها را که دیدم ، فهمیدم کاکائو های وسط کیک است که جدا کرده برای آخر کار
تعجب کردم که مانده
گفتم نازدونه چرا کیک ها را نخوردی؟
با لحن بی تفاوتی توضیح داد کاکائو ی وسط کیک ام بود گذاشته بودم آخر بخورم یادم رفت...
گفت و رفت...
من ماندم و فکر اینکه چقدر از کاکائو های وسط کیک زندگی ام را گذاشته ام برای آخر کار اما یادم رفته و مانده ...
یادم رفته و من در بی تفاوت ترین حالت ممکن از کنارش گذشته ام...
پ.ن:قدر کاکائو های زندگی مان را بدانیم ، به وقت و به اندازه ی واقعی...
#اندرافکارِمن
#منونازدونه
https://eitaa.com/mamanemamooli
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرد طول و عرض اتاق را آرام آرام میپیماید و با صدای یکنواختی سعی در آرام نمودن نوزادی دارد که کل وجودش اندازه ی دست اوست
مرد تلاش دارد از نوزاد صدایی در نیاید تا همسرش که تازه طعم مادری به جانش نشسته و خستگی همراه جدایی ناپذیر این روز هایش شده کمی استراحت کند
مرد رویا می بافد
صورت مثل ماه همسرش را نگاه می کند و تلائلو نگاهش را در میان چشمان ِ به بار نشسته ی نوزادش جستجو میکند
مرد رویا میسازد
برای روز های راه رفتن و دویدن نوزادش و خنده های همسرش که تپش های قلبش را به راه می اندازد
مرد می خندد و عمرش را میبیند که دوست دارد بریزد به پای همسر و نوزادش
یکبار دیگر از اول بخوانید و بجای همه ی فعل های دارد و است ، ندارد و نیست ، بگذارید جز آرام خوابیدن تسنیم ...
همه ی نیست ها و ندارد ها به جرم فلسطینی بودن و حب وطن هست که ریخته به جانش!باورتان می شود؟
یک جایی از عاشقانه های آرام نادر ابراهیمی نوشته بود که:
عشق به دیگری ضرورت نیست، حادثه است.
عشق به وطن ، ضرورت است ، نه حادثه.
عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه.
ومن همه اش را در این مرد مسلمان فلسطینی دیدم....
پ.ن:پس فردا روزی اگر کسی دم از ولنتاین و عشق زد این فیلم را برایش بگذارید...
#دردِمشترک
#برایفلسطین
#دلنوشت
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از روضه فکر
یه روزی دغدغهات این بود کی شناسنامهت عکسدار میشه.. شد.. کی کارت ملی میگیری؟ گرفتی.. ینی کی میشه کارت دانشجوییت بیاد؟ اومد.. ینی کی میشه کارت پایان خدمتت بیاد؟ رسید.. کی میشه کارت کارمندیت بیاد؟ شد.. ولی دغدغهت نبود که آخرش، وقتی کاغذ گواهی فوت اومد، یه جور رشد کردی که ملائک به حالت غبطه بخورن یا مث بقیه بگن: خب اینم مث بقیه حیف و میل شد رفت.. بریم سراغ بعدی.. 🤷♂
[ @ruzefekr ±∞ ] روضهفکر 🌱
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
🔸برای سری دوم رویداد "جنگ روایتها" سراغ یکی از حیاتیترین و مهمترین موضوعات رفتیم یعنی "روایت مادری".
▫️اگه یه ذره فکر کنیم، میبینیم مادر اولین روایت کننده دنیا و اتفاقاتش برای ما بوده و بیشتر تفکرات توی ذهن ما ساخته روایتهایی هست که مادر برامون انجام داده.
🔹سعی کردیم توی این رویداد مباحث متنوع باشن و سراغ افرادی بریم که توی این حیطه استخون ترکونده و با تجربه هستن.
⏰پس از همین حالا ساعتهاتون رو از روز ۲۳ تا ۲۸ دی ماه روی ساعت ۸ شب تنظیم کنید که قراره اتفاق های جدیدی رو تجربه کنید.
🔻راستی اگه براتون مقدوره توی انتشار این پوستر کمکحال ما باشید...
| @mabnaschoole |
هدایت شده از دیمزن
آنجای زندگی ام که پرچم ایران است ....
عنوان چالشی است که بدجنسانه به هنرجوهای ناداستان داده ام تا برایش یک روایت بنویسند. بی آنکه خودم بدانم چه می شود با این عنوان مبهم نوشت! اما هرچقدر هم که بدجنس باشم، نامرد نیستم! بالاخره خودم هم باید بیفتم توی چالشی که برایشان تدارک دیده ام و آن قدر دست و پا بزنم که تهش چیزی دربیاورم. اما اولش همان سرها را می گردم. همان جایی که پرچم ها را نصب می کنند. روی بلندی های مرزی. بالای میله های کنار اتوبان ها و سردر خانه ها و ادارات. چیزی ندارد. چندتا رنگ و آرم است روی پارچه. این رنگ ها می توانستند روی چادر نماز من باشند یا سایبان برزنتی سر مغازه ای یا پرده ای که دیگر استفاده نمی شود. اما اگر با چینشی قراردادی کنار هم قرار بگیرند، می شوند علامت یک کشور. این سبز و سفید و قرمزِ از بالا به پایین و آرم الله توی دلش، همه جای دنیا نشان دهنده جایی است به نام جمهوری اسلامی ایران! و فقط جمهوری اسلامی ایران. نه هیچ کشور و جای دیگری در جهان. یک نماد اختصاصی و یک نشان منحصر به فرد. کمی بروم زیرتر دست و پا بزنم. مثلا توی زندگی خودم. کجای زندگی من نشاندهنده ی جایی است به نام جمهوری اسلامی ایران؟ نمادی است از این مختصات جغرافیایی و مذهبی و اجتماعی؟ این همان چیزی است که باید توی این نوشته بهش فکر کنم. برای کسی که سلولهای مغزی اش توی سر انگشتانش تعبیه شده، اتصالات بین نورون هایش در سایش دکمه های کیبورد، زودتر برقرار می شود و فکرش به کار می افتد! در باقی موارد اندازه جلبک دریایی هم بازدهی فکری ندارد! باید همه جای زندگی ام را بگردم. انگشت هایم را تند تند روی کیبود بکوبم و همین طور که دارم وراجی می کنم، فکر کنم. کجای من جمهوری اسلامی ایران است؟ یادم می افتد به مراسمی که آن روز به مناسبت دهه فجر تشکیل شده بود. هر کس که میکروفون را می گرفت بخشی از دستاوردهای ایران بعد از انقلاب اسلامی را با آمار و ارقام نام می برد. تا اینکه میکروفون رسید به یکی که گفت: «همه اینها که گفتید هست. اما من می خواهم بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی را نام ببرم و آن مشخصا «انسانِ جمهوری اسلامی» است. یعنی انسانی مقاوم و پرتلاش و عاشق که یک چشم به آینده دارد و برای راحتی زندگی، تن به هر ذلتی نمی دهد و برای رسیدن به آرمان های اسلامی در یک بستر اجتماعی و برادرانه می کوشد. انسانی که به گفته حاج قاسم سلیمانی شهیدانه زندگی می کند و از پایان با شهادت گریز و خوفی ندارد.» چقدر حرفش به دلم نشست. یعنی اگر کسی اینطوری شد، می شود یک پرچم متحرک که هرجای دنیا که برود همه را یاد جمهوری اسلامی ایران می اندازد؟ دوباره دست و پا می زنم. به نظر می رسد دارم دکمه های کیبورد را مورد ضرب و شتم قرار می دهم. من چقدر پرچم ایرانم؟ اصلا کجای زندگی ام را می توانم پرچم بدانم؟ اگر از یک روز زندگی ام مستندی ساخته شود و در دنیا پخش شود چند نفر بدون دیدن تیتراژ حدس می زنند اهل کجایم؟ ممکن است ویژگی هایی هم داشته باشم اما چقدر چینش رفتارهایم و اندازه و ترتیب اعمالم درست است؟ چقدر شبیهم به یک سبز و سفید و قرمز از بالا به پایینی که الله را در قلب خودش نگه داشته؟...
نمی دانم چرا سرانگشتانم یک هو به ذق ذق افتاده اند. دیگر برای امروز تایپ بس است. اصلا به من چه! مشکل هنرجوهاست که بالاخره خودشان یک جوری مشکلشان را حل می کنند
. من بروم به بدجنسی و نامردی ام برسم!
#فرزندم
#بکوش_تا_زندگی_ات_پرچم_باشد
#رنگ_هایش_را_با_ترتیب_و_چینش_درست_مرتب_کن
#هر_چیزی_باید_سرجایش_باشد
#پرچم_باید_بالا_برود
#سربلند_کند
#افتخار_بیافریند
#موضوع_چالش_باید_هلو_باشد
#نه_به_موضوعات_سخت
#یه_چیزی_می_دادی_حداقل_خودت_بلد_بودیش
#مربی_بدجنس
#مربی_نامرد
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
لقد کنا أمواتا فأحیانا الإمام الخمینی
https://eitaa.com/mamanemamooli