در خانه
وقتی تنهاییم،
خودمان هستیم و خودمان
به علایق و کارهای روزمره میپردازیم!
جالب است
همین حس و حال و هوا را
آدمهای منکر خدا دارند
پس در مقام عمل،چه فرقی است
میان ما،موحدان و آن منکران!؟
دقیقاً، «هیچ»!!
عملاً
یک «کمونیست» تمام عیار شدهایم!!
با «خدا» بودن را
باور و تمرین و تلقین نکردهایم!!
وقتی فقط
خودمان در خانه هستیم
گرچه احساس تنهایی میکنیم اما
تنها نیستیم!
«خدا» هم هست
دارد همه حرکات و سکنات و
حتی ذهنیات ما را میبیند!!
چقدر خوب!
چرا تا الان دقت نکرده بودم!؟
چقدر انرژی مثبت که
مهربانی دارد الان
من را، میبیند و به حرفهایم
گوش میدهد!!
با این نگاه
تنهایی دیگر اصلاً
خسته کننده و ملال آور نیست
یک فرصت ناب و عالی است
برای این که
نازی کرده و خودی نشان بدهم
و با «خدا»
سر صحبت را باز کنم
و کلی حرف های ناگفته، بگویم:
خدایا
سلام
چقدر خوب
همه رفتند و اینجا خلوت شد
باز هم، با هم تنها شدیم
تا بتوانم یک دلِ سیر با «تو»
راحت حرف بزنم
مگر این بچه ها و شلوغی ها
میگذارند یک لحظه آرام و تنها باشم!
همین طور که دارم کارهایم را
انجام میدهم، حرفم را هم میزنم
چقدر خوب که هستی
واقعاً
آنها که تو را باور ندارند،
با این همه، تنهایی و بی معنایی
چه میکنند!؟
حالا
بنشین این جا، کنارم
تا دلم برایت بگوید.......
از امروز
کمی بیشتر از همه دیروزها
حضور «خدا» را
در لحظات زندگی
باور و حس کرده و
تکرار و «تلقین» و «تمرین»کنیم
و تا میتوانیم در محضر مهربانش
شیرین کاری کرده و طلب کنیم
و صد البته تلاش کنیم
«ناخشنود»نشود و «قهر» نفرماید
همین
✋
#تلنگر
#متن_ادبی
#ایمان_به_غیب
#متوسطه_به_بالا
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110
نمیدانم
عزیزترین و محبوبترین فرد
در زندگی شما کیست اما
فرض کنیم تماس گرفته که
امروز ظهر، میهمان خانه شماست
غیر از ذوق و خوشحالی
چه کار میکنید!؟
اولین جمله که به ذهن خطور میکند:
چقدر دیر خبر داد،
ای کاش زودتر گفته بود که
وقت بیشتری داشتم!
بعد، بی درنگ
همه داشتهها و امکانات
در یک لحظه،از جلوی چشممان میگذرد
برنامه یک میزبانی و پذیرایی نمونه را
طراحی کرده و در مرحله آخر
بسیج نیروها و تقسیم کار بین اعضاء و اجراء!
راه پله و داخل منزل را
مرتب و تمیز میکنیم و بهترین اتاق را
برای میهمان در نظر میگیریم،
همان غذا که دوست دارد، آماده میکنیم
شانهای به سر زده، عطری میزنیم و
بهترین و زیباترین لباسهای مان را
میپوشیم و........
هر روز
با قرار و اعلام قبلی، در پنج نوبت
«خدای مهربان»
در خانه ما را زد!
عزیزتر از «او»
مگر در عالَم سراغ داریم!!؟
چندبار
برای قدوم پر مهر او
به ذوق و شوق آمده و از قبل
برنامه ریزی کرده و خود و منزل را
آذین کرده و خانه دل را
آماده کردیم!؟
بی مهری تا کی و کجا!؟
چند بار، چندسال، چند مرتبه!؟
هر روز آمد، پنج بار
صبح و ظهر و عصر و غروب و عشاء
با اعلام قبلی
تا پشت در خانه دل ما
زنگ زد،
بر منارههای بلند شهر
از آمدنش خبر داد
با دستهایی پُر از مهر و مهربانی و برکت!
اما ما
گاه حتی در را باز نکردیم یا
ساعت ها پشت در،معطلش کردیم تا
به کارهای دیگرمان برسیم!!!
«او» اما
در طول این سالها
هیچگاه، خسته نشد
باز هم آمد
زنگ زد، پشت در خانه ما
ساعت ها نشست و رفت!
آه،
از این همه سنگ دلی مدام و مکرر!
خدای مهربان و صبورم
ای کاش
میشد از فرط شرم
آب شد و به زمین فرو رفت
نه دفاعی دارم و
نه هیچ حرفی برای گفتن!
ای کاش
میشد گذشته ها را
خرید و بازگرداند و جبران کرد!
دستم را بگیر،
مهلتم بفرما و یاریم بده
تا شاید ذرهای
از این کوه جانکاه و بار گران شرم را
بر زمین نِهَم!
از امروز
از ساعت ها قبل
برنامه میریزم،آماده میشوم
همه کوچه های شهر دلم را
آذین میکنم
مرتب و پاک و پاکیزه میشوم
بهترین لباسهایم را میپوشم
به پیشوازت آمده،
بر خاک میافتم و قدومت را
با اشک پشیمانی و توبه میشُویَم
و به اندازه همه این سالهای نامهربانی
بر آن بوسه میزنم.
فدایت
همین
✋
#تلنگر
#متن_ادبی
#ایمان_به_غیب
#متوسطه_اول_به_بالا
🌸به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110