۲۲ دی سالروز دستگیری تفنگداران آمریکا در خلیج فارس به دست سپاه
@man_enghelabiam57
👌 22 دی ماه سالروز دستگیری تفنگداران آمریکایی متجاوز به خاک میهن در خلیج فارس مبارکباد
⭕️چی بودیم:
مرد با همسر و فرزندش در حال عبور از پل معلق اهواز بودند.
از روبرو دو سرباز آمریکایی و انگلیسی مست ! به طرف آنها می آمدند.سرباز آمریکایی با چشمان دریده به زن خیره شده و تلوتلوخوران به سمتش می آمد.گویا قصد بدی داشت؛ مرد جلو رفت تا از ناموسش دفاع کند؛ دعوا شد.مردم جمع شدند؛ پاسبان های ایرانی هم بودند!! سربازهای مست، مرد را از بالای پل به رودخانه انداختند. مردم با عصبانیت از پاسبان ها خواستند تا آنها را دستگیر کنند؛ گفتند: ماحق دستگیری و محاکمه آنهارا نداریم!! (بخاطر قانون کاپیتولاسیون)پدر جلوی چشم زن وبچه اش غرق شد.
دو سرباز آمریکایی و انگلیسی بلندبلند میخندیدند و دور می شدند.
مادر و فرزند نرده های پل را گرفته بودند و هق هق کنان می گریستند.
🇮🇷 37 سال بعد
نعمت انقلاب:
"شما وارد محدوده آبهای جمهوری اسلامی ایران شده اید. بدون مقاومت تسلیم شوید."این صدای بلندگوی قایق سپاه ایران بود که به طرف تفنگداران امریکایی در نزدیکی یک جزیره ایرانی می آمد...
وقتی شناورهای ایرانی به قایق امریکایی رسیدند،آنها با ترس و خفت، دستها را بالا بردند. و برای همیشه تصویر درازکشیدن سربازان امریکا در مقابل ایران را بر صفحه رسانه ها حک کردند. و سرانجام، باعذرخواهی از ایران، آزاد شدند.
خدایا ما را قدردان انقلاب اسلامی قرار ده و نگذار با دیدن کاستی ها چشم مان را از خدمات انقلاب خوب مان ببندیم.
@man_enghelabiam57
🔺🔻 علیرضا اکبری که اطلاعات مهمی در حوزههای نظامی، هستهای، دیپلماتیک و سیاستهای منطقهای ایران را در اختیار سرویس جاسوسی انگلیس قرار داده بود، امروز صبح به دار مجازات آویخته شد.
🔺در این دو تصویر، خلاصهای از سوابق و مسئولیتها و خیانتهای وی، ذکر شده است.
@man_enghelabiam57
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکبری چگونه شهید فخری زاده را لو داد؟
ماموریت های MI6 برای ابرجاسوس
مستند کامل #علیرضا_اکبری
اعترافات او و توضیحاتش در خصوص نوع رفتار سرویس اطلاعاتی انگلیس
نشرحداکثری
@man_enghelabiam57
⭕️ گویا علیرضا اکبری که اطلاعات مهمی در حوزههای نظامی، هستهای، دیپلماتیک و سیاستهای منطقهای ایران را در اختیار سرویس جاسوسی انگلیس قرار داده بود، امروز صبح به دار مجازات آویخته شد.
💢 در این دو تصویر، خلاصهای از سوابق و مسئولیتها و خیانتهای وی، ذکر شده است.
@man_enghelabiam57
ولادت حضرت زهرای اطهر س
............
تمام عالم امکان بوگون منوّردی
اولوبدی یر یوزی گلشن جهان معطّردی
ویرور منادی غیبی بو نوعی خلقه ندا
بوگون ولادت خاتون روز محشردی
بودور عفیفه ،بودور فاطمه ،بودور زهرا
بونون وجودینه فخر ایلیین پیمبردی
آتاسی ختم رُسُل کلّ عالمه سرور
علی امیر ولایت بو نوره همسردی
وفا و عشقیده ایثاریده یوخ امثالی
حیا و حُجب و عفاف و وقاره مظهردی
علی ولیّ خدایه وفالی بیر یاور
پیمبره هم آنا هم نجیبه دختردی
مقامه سیر اِله گور دهریده نجه بو خانم
تمام خلق اولونان بانوانه سروردی
صفا تاپوبدی بو نوریله عالم امکان
بو نور پاکی یارالدان خدای داوردی
رسولینه بو گوزل نوری حق ایدوبدی عطا
گَلَن خدا طَرَفیندن رسوله کوثردی
خدا بو نعمتی ایلوبدی خلق ایچون احسان
اولان بو نعمته مُنکر همیشه اَبتردی
مقامینی قلم عاجزدی ایلسون انشاد
خدادی مادحی بس کی مقامی برتردی
ولایت اهلی گرکدور بوگونده فخر ایده لر
ولادت بو خانم چونکی روز مادردی
گلوبدی درگهینه صدق اوزیله رزّاقی
بیلور امید دو عالم بتول اطهردی
التماس دعا ستار رزّاقی..
@man_enghelabiam57
هدایت شده از عکسوخاطره💎
𓄂𓆃
💎 یه سال تابستون، علیرضا که نوهی عمهام بود شب خونهی ما موند، فکر کنم حدود سال ۶۲ یا ۶۳ بود، منم یه پسر ۱۲ یا ۱۳ ساله،
یه دفعه علیرضا بهم گفت: مسعود آتاری نداری ؟
گفتم: نه
👈 گفت خب بریم کرایه کنیم!!!!
من که تا حالا چیزی کرایه نکرده بودم و همیشه یا چیزی رو داشتم ، یا نداشتم، این پیشنهاد خیلی منو هیجانزده کرد،
👈 رفتیم یه مغازه که اون موقعها در اصل نوار کاست میفروخت، اما بصورت قاچاق، ویدئو و دو حلقه فیلم VHS فیلم هندی هم کرایه میداد ( من تا حالا از این کارها نکرده بودم، یه پسر پاستوریزه و چشم و گوش بسته، که حتی آوردن اسم ویدئو هم برام یه تابو بود،) خلاصه علیرضا که خودش هم آتاری نداشت و خونهی فامیلهاشون آتاری بازی کرده بود، منو ترغیب کرد تا وارد کار خلاف بشم و با ترس و لرز از فروشنده سئوال کردم:
آتاری هم کرایه میدی؟
فروشنده گفت: بله، شبی ۱۵ تومن (۱۵۰ ریال ) با یه جلد شناسنامه و یه دفترچه بسیج اقتصادی...
قلبم داشت تند تند میزد💓
به علیرضا نگاهی کردم و گفتم حالا چجوری به مامانم بگم؟!
گفت برو بگو، نترس اجازه میده
👈 خلاصه با بسمالله گفتن و بیم و امید رفتم پیش مادرم و گفتم اجازه میدی امشب آتاری کرایه کنیم؟
مادرم که یه دفعه انگار فحش بدی از دهان من خارج شده، آه بلندی کشید و نگاه تندی به من کرد و جوری که منو جلوی علیرضا ضایع هم نکرده باشه گفت: چشمم روشن،
چشمم روشن، حتما چند روز دیگه هم میای و میگی میخوام برم سینما!!! دو روز دیگه هم ... لبش رو گاز گرفت و گفت برید توپ بازی کنید ⚽️
من که تازه ترسم ریخته بود و جریتر شده بودم، شروع کردم به التماس کردن و قول دادن و اینکه دیگه دفعهی آخرمه...
👈 علیرضا هم تا اون موقع پشت من سنگر گرفته بود، نطقش باز شد و گفت: زن دائی آتاری خیلی خوبه، توی آتاری فوتبال هم هست،
ما اصلا بخاطر فوتبال میخوایم آتاری کرایه کنیم،
مادرم بیشتر اخم کرد و همراه با لبخند تند و از روی عصبانیت و خشمی که سعی میکرد به لبخند تبدیلش کنه،
مادرم که تازه متوجه واژه کرایه شده بود گفت: چرا کرایه؟
چرا نمیخرید؟
گفتم گرونه! حدود ۵۰۰ تومنه،
گفت: پولش مهم نیست ( بنده خدا خیلی مستأصل شده بود، الان که دیدم مادری با خالکوبی پسرش غافلگیر شده بود و گریه میکرد، متوجه میشم که مادرم اون زمان که نمیدونست آتاری اصلا چی هست، چه حالی داشته، مادرم همیشه به روز بود، اما خب تازه آتاری آمده بود و خیلی از مردم نمیدونستن آتاری چیه...)
__به من گفت: باشه خودم برای تولدت میخرم،
گفتم ما امشب میخوایم بازی کنیم،
علیرضا امشب اینجاست، هرشب که نیست!!!
گفت: خب کی کرایه میده؟!
گفتم فلانی،
حالا دیگه یه دفعه صداش رو بالا برد و گفت:
همون که میگن فیلمهای بد کرایه میده؟
منم خودم رو زدم به بیخبری وگفتم، نه بابا اون بنده خدا فقط نوار مجاز میفروشه، حالا بعضی وقتها نوار ترانه هم میفروشه که دیگه فکر کنم توبه کرده باشه😊
[ راستش خود منم نمیدونستم آتاری چیه، فقط از زبان بچههایی شنیده بودم که اونها هم از بچههای دیگه شنیده بودن که باهاش توی تلویزیون بازی میکنن،]
👈 گفت: اصلا من باید اول از دائیجان سئوال کنم، اگه گفت اشکالی ندارد اجازه میدم،
من که انگار جام جهانی رو فتح کرده باشم نگاهی به علیرضا انداختم و علیرضا هم از اینکه چیزی که توی خونهی خودشون بهش دسترسی نداشته رو میتونه توی خونهی ما بدست بیاره، خیلی خوشحال بود،
مادرم هم خوشحال بود که تونسته بود با بهانهای اصرارهای منو مشروط کنه به اجازهی نظارت استصوابی از سوی دائیجانم!!!!!
👈 خلاصه،
مادرم زنگ میزنم به داداشش،
دائیم زنگ میزنه به یکی از دوستاش و سئوال میکنه که آتاری مشکلی نداره؟!
که بالاخره از سوی سلسله مراتب اجازه صادر شد و منو علیرضا با دویدن با یه شناسنامه و یه دفترچه بسیج اقتصادی و ۱۵ تومن پول رفتیم اون مغازه و طرف که انگار قرار بود فرمول غنیسازی اورانیوم رو در اختیار ما بذاره با غروری خاص، وسائل رو تحویل ما داد و در همون حال گفت، از الان تا ۲۴ ساعت، هر یک ساعت که تاخیر کنی ۲ تومن جریمه میشی!!!!
یادش بخیر،
اون شب تا صبح هیچ کدوم ما نخوابیدم، مادرم و دائی و مادربزرگ و پسر عموم که خبردار شد با خواهرش آمد و تخمه هم خریده بودن،
ظهر روز بعد بود که دائیم ۱۵ تومن دیگه بهم داد و برو ۲۴ ساعت دیگه تمدیدش کن....
✍️ کمتر از دو ماه بعد تولدم بود، #مادرم❤️ برام یه آتاری خریده بود،
ووووووو حالا من روبروی تلویزیون نشستم، پسرانم دارن PS5 بازی میکنن، و منم بهشون غر میزنم که،
بسه دیگه،
این که نشد نون و آب،
خاموشش کنید و برید درستون رو بخونید و آماده بشید که امشب میخوایم بریم خونهی مامانجون به مناسبت #روز_مادر❤️
اینم بگم که دیروز سر مزار علیرضا بودم،
خدا رحمتش کنه، چند سال پیش توی خانطومان شهید شد.
✍️ خاطرهی واقعی از
مسعود𓄂𓆃فدک
هدایت شده از عکسوخاطره💎
﷽
𓄂𓆃
💎 زن مسلمان، زن شرقی نیست، ( به معنای محصور در خانه و مصداق این شعر فردوسی که سروده؛
زنان را بُود در جهان یک هنر،
نشینند و زایند شیرانِ نر! )
👈 زن غربی هم نیست ( به معنای رها و بیقید و بیرون از خانواده )
✍️ ملاک ما از #زن_مسلمان
زنیست، ریحانه و کنشگر و آگاه و مسئول در جامعه با حفظ حیا و #مادر بعنوان ستون اصلی خانواده و اساس زندگی
( زن زندگی آزادی،
جمهوری اسلامی🇮🇷 )
#روز_مادر_مبارک❤️
#روز_زن_مبارک🌹
🇮🇷
به قلم مسعود𓄂𓆃فدک
هدایت شده از عکسوخاطره💎
𓄂𓆃
بابام زمان شاه یواشکی که مادرم متوجه نشه با پسر خواهرش که همسن خودش بود گاه گداری میرفت سینما،
و همیشه خیلی دوست داشت که تلویزیون داشته باشه،
اما از ترس مادرم که خیلی مومنه حتی جرئت گفتنش رو هم نداشت
👈 تا اینکه انقلاب شد و روز ۱۲ بهمن هم امام به ایران میاد و من و بابام هم پیاده از شهرری تا بهشتزهرا میریم استقبال، مثل همه مردم
(یادمه نصف راه رو که بابام فکر میکرد خسته شدم منو قلندوش میکرد، بنده خدا حتما خسته میشد که یه پسر ۷ ساله رو قلندوش کنه، اما انرژی انقلاب و نشاط حاصل از خبر اومدن امام حتما بالاتر از این حرفها بوده)
خلاصه، امام شروع به صحبت کرد و مردم هم گوش دادن و اونجایی که امام فرمودند: من دولت تعیین میکنم جمعیت منفجر شد.
👈 اما اون روز برای بابام متفاوت بود و فکر میکنم تنها چیزی که از اون سخنرانی شنید این بود که، ما با تلویزیون مخالف نیستیم با مرکز فحشا مخالفیم...
👈 یادمه برگشتنی منو گذاشت پشت یه وانت پر از جمعیت که از جاده قدیم قم به سمت تهران میرفت و به یه نفر گفت این بچه رو توی میدون شابدولظیم پیاده کن،
خودشم مثل بیشتر مردم بصورت دو از بهشت زهرا خارج شد،
⭐️ وقتی رسیدم خونهی مادربزرگم، مادرم با تعجب پرسید: بابات کو؟
که منم ماجرا رو تعریف کردم
👈 یک ساعت بعدش بابام هم رسید و مادرم با عصبانیت بهش گفت: احمد تو چطور جرئت کردی بچه رو تنها بفرستی خونه؟
که بابام اصلا نشنید و فقط چیزی که توی مسیر توی ذهنش مرور میکردو بازگو کرد و گفت:
انسی میدونی آقا چی گفت؟
و خودش ادامه داد که،
آقا گفت: میتونید تلویزیون بخرید😊
🇮🇷
مسعود𓄂𓆃فدک
بقیه در پست بعدی👇
هدایت شده از عکسوخاطره💎
𓄂𓆃
بابام خودش ادامه داد که
آقا گفت: میتونید تلویزیون بخرید😊
مادرم با تعجب گفت: فقط همینو گفت؟!!!
👈 من گفتم چیزای دیگهای هم گفت،
آقا گفت من دولت تعیین میکنم
من تو دهن این دولت میزنم ،
که بابام سری تکون داد و گفت:
آره، انگار اینم گفت!!!
👈 تنها چیزی که از فردای اون روز یادمه اینه که ساعت ۹ صبح منو بابام پشت در یه مغازه لوازم منزل فروشی بنام فروشگاه لسانی بودیم که با اینکه مغازهها اعتصاب کرده بودن، اما دیشبش مردم رفته بودن در خونهاش که بیا یه دقیقه باز کن تا ما تلویزیون بخریم آخه آقا گفته ما با تلویزیون و سینما و رادیو مخالف نیستیم،
تازه فرداشبم قراره تلویزیون مراسم اومدن آقا رو نشون بده
💎 کرکره نیمه باز بود که ما رفتیم داخل و یه تلویزیون ۱۴ اینچ توشیبا خریدیم به قیمت ۱۱۰۰ تومن😊
👈 تا سال ۶۶ که بابام توسط کومله توی کردستان به خاکستر تبدیل شد و به تنها سهمیهی ما از سفرهی انقلاب مبدل شد، هنوز این تلویزیون رو داشتیم،
تا اینکه بعدأ خودم در سال هفتاد یه تلویزیون صفحه صاف با باندهای گوشوارهای سامسونگ که تازه مد شده بود رو خریدم ۶۰/۰۰۰ تومن،
این بود انشای من😊
و #روز_مادر_مبارک❤️
🇮🇷
چو ایران نباشد تن من مباد
🖊 به قلم مسعود𓄂𓆃فدک