༺ منار ༻
📕خاطره نگاری طلاب مستقر در میدان ۱.همزمان که مشغول گفتوگو با مخاطب بودم، به سراغم آمدند؛ دو براد
📕خاطره نگاری طلاب مستقر در میدان
۱.اولین #روحانی هستی که در عمرم با او صحبت میکنم*
جملهای که از زبان یک زن جوان در میان گفتگوهای گرم سیاسی بیرون آمد.
جمله ای که برایم دردناک و سوزناک بود.
چرا کم هستیم و چرا کم به میدان میآییم؟
مردم ایران در سال#۱۳۵۷ بزرگترین اتفاق بشریت در عصر معاصر را رقم زدند. اتفاقی که نوید یک جهان آباد را میدهد. مردم ایران تصمیم گرفتند دنیایشان را بر اساس #دین آباد کنند و آرمانهای بزرگ بشری و الهی را با هم بیامیزند.
مردم از #آخوندها انتظار امامت و رهبری دارند. می خواهند در صحنه باشیم و اهداف را دنبال کنیم.
ما را چه شده است؟
⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜
۲.چند شبیه که توی میدون #شهرداریرشت به بهانه مشارکت در انتخابات، گفتگو می کنیم.
حدود بیست تا طلبه هستیم. چند باری این کار رو کردیم و اولین بارمون نیست. بعضی هامون اولش فکر می کردیم که شاید مردم خیلی اهل گفتگو نباشند و شاید خوششون نیاد ما باهاشون گفتگو کنیم. اما واقعا برعکسه...
مردم به شدت دوست دارند راجع به مسائل مختلف با #روحانیت گفتگو کنند. از مسائل شرعی و دینی گرفته تا مسائل خانوادگی و مسائل سیاسی و اقتصادی.
خیییلی از مردم، روحانیت رو مامن و #تکیهگاه خودشون در ساختار اجتماعی و مسائل گوناگون می بییند و به همین خاطر خیلی ازشون انتظار دارند.انتظارهای بجا و درست.
مردم با رفتارشون یاد می دن به ما که روحانیت باید در صحنه باشه و به مردم و دردهاشون فکر کنه و #صدایمردم باشه.
از خواسته ها و درخواست های #پرتکرار مردم در این شبها حضور بیشتر روحانیت در بین مردم است. میگویند: چقدر کم میآیید، چقدر دیر به دیر، چرا بیشتر در بین مردم نیستید، چرا بیشتر پای حرفهای مردم نمی نشنید؟ و...
⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜
۳.تو میدان شهرداری رشت که توفیق رسالت بزرگ تبلیغ دین مبین اسلام و تبین وروشنگری در رابطه با انتخوابات ریاست جمهوری تیرماه سال ۱۴۰۳ رو داشتم تو این تبلیغ چهره به چهره با مردمانی بسیار فهیم و باعشق صحبت و گفتگو کردم گاهی اوقات خودشون شروع کننده بحث بودن وگاهی خودمن به حسب مراجعه دلی رجوع به فرد مورد نظر برا بحث وگفتگو میرفتم عمده چالش هامون اول بحث اقتصادی بود ومعیشت مردم و در ادامه نرم نرم گفتگو هامون به سمت ارق ملی و ایرانی بودنمون میرف تعصب به دین جامعه
اما تو این رسالت بزرگ یه جایی خیلی دلم گرف هم من وهم مخاطب عزیزم که میگف خدایااا رئیس جمهوری برای ما بفرس که من الان دختری ۱۴ساله دارم خونه بتونه تو امر عفاف ححاب نزاره کشورمون یه یغما بره و بی بندبار کشیده بشه که خودشم بچه سید بود همین جور اشک از چشاش جاری بود میگ خدایا به حق مادرم حضرت زهراس به داد این ملت برس
جالبه دوباره دوتا خانواده دیگری هم امدن خوش بش صحبت درباره انتخوابات بعد کلی صحبت گفتن حاجی اینا دخترای من هستن میخوام با شما شیخا رو ببین و عقائدشون محکتر بشه.
الحمد الله
⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜🔹⬜
۴.-آقا، شهرداری میری؟
راننده تاکسی: بیا بالا حاج آقا
-سوار شدم، یه خانم هم با دوتا بچش صندلی عقب نشسته بودن و به قول ما آخوندا خیلی وضع حجابش خوب و نبود و فقط در حد ی کلاه رو سرش و..
راننده:حاج آقا اوضاع چه طوره؟
-الحمدلله، شما خوبی؟ بازار خوبه؟ اقتصاد چه جور؟
-خلاصه، طبق معمول وارد گفت و گو شدیم و قریب به 15 دقیقه طول کشید و از همه چی گقتیم علی الخصوص انتخابات.
-نهایتا راننده تاکسی نگه داشت برای پیاده شدن مسافرا که یهو، خانمی که صندلی عقب نشسته بود، گفت: گفت داداش می تونم ی چیزی بگم؟
-گفتم: خواهش می کنم بفرما آبجی.
گفت : والله به خدا تمام این صحبت هایی که آقای راننده با شما کردند رو، منم قائلم و شاید ی چند تا بیشترهم بتونم بگم، اما به خدا ما عاشق دینمونیم ما دوستدار اسلامیم و واقعا دلمون برای کشورمون میسوزه(از لحاظ فرهنگی منظورش بود) و خواهش میکنم ی فکری برای فرهنگ جامعه و جوونمان بکنید و....
-نکته جالب توجه برای من، اعتنا زیاد این خانم به مشکلات ومباحث فرهنگی دینی بود.
.
.
.
.
.
.
| جــامـعـه حــوزوی مــنــار |
📺کانال اطلاع رسانی جامعه حوزوی منار
@manaar_qom