⚡ بهترین تبلیغ، رفتار عملی حاکمان
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «عزیزان من! بدانید این راه احتیاج دارد به #تقوا. بدانید بهترین تبلیغ، تبلیغی است که شخصیّت عملی شما نسبت به آن اهداف و آرمانهای شما انجام خواهد داد و اثری که خواهد گذاشت: مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَلیَبدَأ بِتَعلِیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِه؛ اوّل روی خودمان باید کار کنیم ... اخلاق و معنویّت، البتّه با دستور و فرمان به دست نمیآید، پس حکومتها نمیتوانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، امّا خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند.»
🔺️ پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانیه گام دوم انقلاب، تصویر تابلویی که حکمت ۷۳ نهج البلاغه در آن توسط مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین مرتضی نجومی نوشته شده است و حضرت آیتالله خامنهای آن را در اتاق دیدارهایشان خود نصب کردهاند را منتشر میکند.
🌷 #گام_دوم_انقلاب
💻 @Khamenei_ir
@Manahejj
🌀 ماجرای کافی و صاحب کاباره بزرگ عظیمیه کرج
📝 به مناسبت سالروز درگذشت واعظ شهیر، مرحوم شیخ احمد کافی
🔢 بخش نخست
✅ «تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم، آن زره لازم، درمقابل آسیب گناه، [انسان متقی، لباس تقوا را] بر تن میپوشد و وارد منطقهی گناه میشود، برای دستگیری گناهکاران؛ خلاصه تقوا این است.» (امام خامنهای؛ کتاب طرح کلی؛ ج ۱)
❇️ شرح ماجرای مرحوم کافی
🔹 یک روز در کرج میرفتیم جلوی یک جایی، دیدیم خیلی مردم میروند آنجا. گفتیم اینجا کجاست؟ گفتند حاج آقا اینجا کاباره است. من هم یک جوری هستم در برنامه تبلیغیام که اینقدر یاس و ناامیدی در قاموس لغتم نیست. من گفتم صاحب اینجا کیست؟ گفتند یک جوانی است، سی چهل سالش هم بیشتر نیست. ۷۰۰۰ متر زمین بود، یک استخر بزرگ داشت، قایق توی آن میگذاشتند و زنها، پسرها، دخترها، مردها همه مختلط بودند. غوغایی و یک رسوایی عجیبی بود. عرق، شراب، ویسکی، کنیاک و اینها میخوردند.
🔹 گفتم: میشود ما این صاحبش را ببینیم؟ گفتند: نه حاج آقا، یک طوری هست.
🔹 من هم دلم درد میکند برای این کارها. هر چه فکر کردم که چطور با این صاحب کاباره تماس بگیریم، دیدم یک بچه هیئتی را سراغش بفرستیم با این رفیق نیست. یکی از این داشهای کرج را من دیدم. گفت: حاج آقا سلام علیکم، امری داشتید؟ گفتم: سلام علیکم، آره بیا اینجا ببینم. گفتم: شما با این صاحب کاباره رفیق هستی؟ گفت: آره. گفتم: آنجا هم رفتی؟ گفت: خیلی. گفتم: ما یک کار داشتیم. گفت: چیست؟ گفتم: فقط میخواهم این (صاحب کاباره) را دو ساعت به من برسانی. گفت: کجا بیاد؟ گفتم: من فردا یک خرده زودتر، از تهران میآیم کرج. یک ساعت میآیم خانه تو.
🔹 آمدیم و نشستیم. یک خرده انداختم در وادی شوخی و تفریح و دو تا قصه و یک خرده حالش آوردم تا یک انسی با من پیدا بکند. راه دارد این کارها. بعد گفتم فلانی روزی چقدر اینجا (کاباره) درآمد داری؟ گفت: خدا میرساند. گفتم: کاباره و عرق و شراب، خدا میرساند؟! گفت: روزی هفت هشت (هزار) تومان در میآید. گفتم: هفت هشت هزار تومان فروشه؟ گفت: نه؛ روزی هفت هشت هزار تومان درآمد هست. گفتم: هفت هشت هزار تومان چیزی نیست، هفتاد هشتاد هزار تومان چیزی نیست، هفتصد هشتصد هزار تومان چیزی نیست، هفت هشت میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفتاد هشتاد میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفتصد هشتصد میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفت هشت میلیارد تومان در روز برای تو چیزی نیست. گفت: چطور؟ گفتم: با این چوبی که خدا بناست در قیامت به تو بزند این پولها چیزی نیست. گفت: چه چوبی؟ گفتم: آقای عزیز، قرآن میگوید حرامه، امام میگوید حرامه، دین میگوید حرامه، اطباء دنیا داد میزنند میگویند استعمال مشروبات الکلی، خونریزی مغز میآورد، دیوانگی درست میکند، زخم معده درست میکند. تو چرا همچین کردی؟
🔹 به جان شما، هرچه از قرآن و روایات و نصایح بلد بودم گفتم، دو سه ساعت راجع به شراب و عرق به این (صاحب کاباره) گفتیم، دیدیم نه آقا، این گوشت ناپزه. به این زودیها پخته نمیشود. حوصله میخواهد. این را برایتان میگویم گوش کنید حرفم را بگیرید. به صاحب این مجلس امام صادق علیه السلام قسم، از این توسلات، من چیزها گرفتهام. یکی این است. تا خسته شدم، دیدم هر کاری کردم در این صاحب کاباره اثری نکرد. یک دفعه همینطور که با این حرف میزدم، زبانم با او (صاحب کاباره) حرف میزد این دلم را فرستادم درِ خانه خدا. گفتم خدایا! میدانم میخواهی به من بفهمانی، بگویی حاج کافی حرفهایت را بزن، ببین اگر من اثر در آن نگذارم هیچ عرضهای نداری...
🔹 گفتم خدایا! اثری بگذار این صاحب کاباره منقلب بشود. به حقّ حق قسم، تا این توجه قلبی را به ذات مقدس حق پیدا کردم التماس خدا کردم کمکم کن، دو کلمه به صاحب کاباره گفتم، یک دفعه دیدم مثل بمب منفجر شد، این سرش را دارد به دیوار میزند، داد میزند. گفتم: چی شده؟ گفت: حاج آقا چکار بکنم؟ گفتم داداش، درِ کاباره را ببند. گفت: یک گرفتاری دارم، هفتاد هزار تومان قرض (بدهی) دارم، دست یکی از رباخورهای کرج هست. گفتم: تو که گفتی روزی هفت هشت هزار تومان درآمد داریم. گفت: تا یک چیزی جمع میشود سر میز قمار مینشینم و میبازم. همیشه بدهکارم. گفتم: حالا میگویی چکار کنیم؟ گفت: اگر شما میتوانی هفتاد هزار تومان یک جایی برای من قرض بکن، مجانی نمیخواهم، خانه هم دارم رهن میدهم. گفتم: دو ساله من هفتاد هزار تومان پول قرض میکنم به تو میدهم. گفت چهار ساله. گفتم چهار ساله. گفتیم بسمالله. به امام حسین علیه السلام قسم، یک ریالش را جایی سراغ نداشتم اما با خودم گفتم خدایا ما روی میخ تو میپریم تا روی عرش. یقین دارم اگر برای تو (خدا) هست درست میکنی. اگر هم که توی بازی هستم بگذار در تهیه پول بمانم. این دیگر مربوط به نیت است...
📌 ادامه در پست بعد...
#احمد_کافی
#تقوا
@Manahejj
🌀 ماجرای کافی و صاحب کاباره بزرگ عظیمیه کرج
📝 به مناسبت سالروز درگذشت واعظ شهیر، مرحوم شیخ احمد کافی
🔢 بخش دوم
🔹 برای اینکه این (صاحب کاباره) سرد نشود شب در شهر کرج یک منبری داشتم این را با خودم برداشتم بردم آنجا. رفتیم آنجا و بالای منبر مطرح کردم و یک خرده تشویقش کردم که باز، صبح پشیمان نشود. به مردم گفتم که قرار شده این (صاحب کاباره) همچین جوانمردی بکند و کاباره را ببندد و ما هم قرار هست یک خدمت مختصری به او بکنیم. وقتی از بالای منبر آمدیم پایین، یک بنده خدایی مال کرج هست شهرسازی داره آنجا، ما را کشید کنار، گفت حاج آقا نمیخواهد تهران از کسی پول قرض کنی من یک چک مینویسم هفتاد هزار تومان به تو میدهم.
♨️ اگر کسی برای خدا قدم بردارد خدا به حال خود نمیگذاردش. گفتم: جلال جان (صاحب کاباره) کی درِ کاباره را میبندی؟ گفت: حاج آقا هر وقت هفتاد هزار تومان را دادید. گفتم: اگر همین الان چکش را به تو بدهم؟ گفت: همین الان میبندم.
🔹 سه چهار تا ماشین سواری برداشتیم رفتیم درِ کاباره. آنجا، ده پانزده تا شاگرد داشت. یک وقت اینها با تعجب دیدند که حاج کافی آمده کاباره! گفتیم بریم جلو. پسره (جلال) را انداختیم جلو. جلال یک وقت جلوی شاگردهایش داد زد. جگرم را حال آورد. گفت: به فرمان ولی عصر(عج)، کاباره تعطیل است. اینها (شاگردها) به خیالشان که این مست کرده دارد یک چیزی همینطوری میگوید. یک دفعه اینها دیدن که آقا جلال، واقعاً آقا جلال شده. من گفتم که جلال جان، چهار پنج هزار نفر ناهار تهیه ببین برای روز جمعه. من در مهدیه اعلام میکنم و همه رفیقها با ماشین میآییم اینجا، داخل صف میایستیم هر نفر ده تومان به تو میدهیم ناهار میخوریم که خیال نکنی چهار تا عرقخور که رفت مذهبیها مُردهاند.
✅ فقط انسان خوب درست نکنید این خوب را هم نگه بدارید. فقط توبهکن درست نکنید این توبهکن را جمع و جورش بکنید.
🔹 یک ناهاری درست کرد و از مهدیه رفقا را برداشتیم رفتیم. در باغ ۷۰۰۰ متری که بلندگو میگذاشتند و جمعهها بزن بکوب و رقص بود، ما هم همان بلندگوها را گذاشتیم و اول اذان ظهر اذان گفتیم و یک نماز جماعت سه چهار هزار نفری خواندیم بعد هم ناهار را، خود من هم ده تومان دادم که کسی توقع نکند. همه ناهارها را خوردند، با میل هم پولهایشان را دادند. بعد هم به جلال گفته بودم که دویست سیصد تا لنگ تهیه کند.
🔹 همه هفته جمعهها یک مشت اراذل و اوباش در این استخرها میرفتند این هفته بچه مذهبیها میخواهند شنا کنند جگرهایشان حال بیاد. شنا کردند و دو نفر از وعاظ تهران هم دعوت کرده بودم منبر رفتند. حاج علامه مداح هم گفتیم آمد یک قصیدهای خواند و غوغایی شد. علما خبردار شدند یک مشت آمدند، منبریها آمدند...
♨️ جلال ماه رمضان امسال آمد خانه ما. گفت حاج آقا، گفتم بله، گفت من امسال کارهایم را کردهام میخواهم بروم مکه...
📗 بانک سخنرانیهای شیخ احمد کافی؛ به نقل از ایسنا
#احمد_کافی
#اسوه_روحانیت
#اخلاص
#تقوا
@Manahejj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 صراط مستقیم عدالتخواهی
🎥 پرهیز از افترا و تهمت؛ پرهیز از مفسد جلوه دادن همه مسؤولین
👤 استاد رحیمپور ازغدی
🔸 برخی به اسم انتقاد و نهی از منکر، به افراد تهمت و دروغ و افترا میبندند!!
این کار باعث میشود مفسدین توجیه شوند و به خیانتهای خود ادامه دهند.
♨️ بین #خیانت و #اشتباه فرق بگذاریم
➖ برخی در حکومت، خیانت میکنند؛
➖ اما برخی اشتباه میکنند؛
🔺 اینها را با هم مخلوط نکنیم.
🔹 گناهان کوچک و گناهان بزرگ را یکسان نگیریم.
✅ مدیران صالح بسیاری در سه قوه هستند. نگذاریم همه مورد سوءظن قرار بگیرند و هرجا یک مسؤولی ببینیم یاد اختلاس بیفتیم.
📌 پ.ن:
و چقدر محتاج تقوا هستیم که به اسم عدالتخواهی و انقلابیگری، با آبروی افراد و حتی با آبروی نظام اسلامی بازی نکنیم.
#عدالتخواهی
#تقوا
@Manahejj
🌀 در مرکز خدمات چه اتفاقی افتاده است؟
📝 امتحان شفاهی و تبعیض بین مسؤولین و طلاب؟
💬 کارمند یکی از مراکز:
👓 اکثریت ناراضی از امتحان شفاهی، طلاب ساده و معمولی هستند، وگرنه برخی کارکنانی که نیاز به امتحان شفاهی دارند از مدل امتحان شفاهی خیلی هم راضی هستند!
❗️اخیرا یکی از نهادهای حوزوی که البته #خدمات هم به طلاب میدهد، با دعوت از ممتحنین گرامی در آن نهاد و #اکرام ممتحنین گرامی، برای کارکنان خود امتحان شفاهی برگزار کرده که این کارمندان عزیز از مدل امتحان شفاهی و احترام و سادگی سوالات شگفتزده بودند!
و کسی ناراضی نبود جز برخی که از سادگی و شلبودن امتحان ناراحت شدند و معتقد بودند اگر قرار است امتحان اینطور باشد چرا طلاب بینوا انقدر اذیت میشوند؟!
اگر شرکت در امتحانات شفاهی نیاز به سایت و در نوبت ماندن و اینها دارد چطور برخی نهادها به راحتی برای کارمندانی که بعضا پانزده تا بیست میلیون حقوق دارند انقدر خوب و راحت امتحان برگزار میکنند؟!!
❗️آن کارمند اگر امتحان شفاهی هم ندهد حقوق کارمندیش سر جایش است ولی طلبه بینوا چطور؟! این موارد در حوزه کمش هم زیاد است.
🔹 البته مراکز حوزوی و خدماتی برای رفاه حال کارمندانشان اقداماتی انجام میدهند، اما تعجب از نهاد امتحان گیرنده (معاونت سطوح عالی) است که چطور اینقدر محسوس بین طلبه و کارمند تفاوت میگذارد!
〰〰〰〰〰〰
💬 نام نبرید:
👓 در رابطه با این پیام که گذاشتید:
بنده خودم در این آزمون شرکت کردم!
روز ۱۹ آبان در طبقه ی سوم همون مرکز که فرمودید انجام شد!
❗️من چون خودم قبلا امتحان شفاهی خارج داده بودم و نوبت دومم بود خیلی تعجب کردم از شدت تسامح مسؤولینی که از مرکز آمده بودند نسبت به جزوات و تقریرات:
➖ گواهی استاد نمیخواستند!
➖ پرینت از سایتها را قبول میکردند!
➖ به تعداد جلسات کاری نداشتند و یکی از همکارانمان که جزوهاش شاید پنجاه صفحه هم نبود قبول کردند!!
🔹 کمی طول کشید که امتحان شروع بشود، ابتدا برایمان عادی بود چون باید ساختمان مرکز از طلاب و مراجعین خالی می شد اما وقتی طولانی شد پرسیدیم چرا شروع نمی کنید
گفتند اساتید مشغول صرف نهار هستند و مهمان هستند!
🔺 حقیر چون عجله داشتم نفر اول وارد شدم، همان ابتدا هول شدم چون استاد بزرگوار جناب آقای... بودند (نام محفوظ) و قبلا در دارالشفا با ایشان امتحان داده بودم و میدانستم به شدت سختگیر هستند!
❗️اما کم کم دیدم گویا اینجا تفاوت دارد و خیلی با احترام برخورد کردند و میوه هم تعارف کردند!
🔹 گفتم کجا را آماده کنم گفتند: هر کجا که دوست داری!! من باورم نشد اما دیدم جدی جدی محدوده اختیاری است.
فقه را که خواندم از روی متن فارسی جزوه ی خودم و یکی دو سؤال کلی کردند گفتند بسه
نوبت اصول شد گفتند نیازی نیست همین کافی است
بعدا هم دیدم دوتا نمره بالا برایم رد کردهاند!
📌 مناهج:
معاون جدید سطوح عالی حجت الاسلام همتیان و رییس مرکز خدمات حوزه حجت الاسلام میرمحمدی باید پاسخگوی افکار عمومی حوزه و یک بام و دو هوای اتفاق افتاده در امتحان گرفتن از طلاب و کارمندان باشند.
ابطال این امتحانات و بازگرداندن پاکتها کمترین کاری است که #تقوا به آن حکم میکند.
🗂 #امتحان_شفاهی
#نه_به_تبعیض
@HozeTwit
@Manahejj
🌀 ماجرای کافی و صاحب کاباره بزرگ عظیمیه کرج
📝 به مناسبت ایام ارتحال شهادتگونه واعظ شهیر، مرحوم شیخ احمد کافی
🔢 بخش نخست
✅ «تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم، آن زره لازم، درمقابل آسیب گناه، [انسان متقی، لباس تقوا را] بر تن میپوشد و وارد منطقهی گناه میشود، برای دستگیری گناهکاران؛ خلاصه تقوا این است.» (امام خامنهای؛ کتاب طرح کلی؛ ج ۱)
❇️ شرح ماجرای مرحوم کافی
🔹 یک روز در کرج میرفتیم جلوی یک جایی، دیدیم خیلی مردم میروند آنجا. گفتیم اینجا کجاست؟ گفتند حاج آقا اینجا کاباره است. من هم یک جوری هستم در برنامه تبلیغیام که اینقدر یاس و ناامیدی در قاموس لغتم نیست. من گفتم صاحب اینجا کیست؟ گفتند یک جوانی است، سی چهل سالش هم بیشتر نیست. ۷۰۰۰ متر زمین بود، یک استخر بزرگ داشت، قایق توی آن میگذاشتند و زنها، پسرها، دخترها، مردها همه مختلط بودند. غوغایی و یک رسوایی عجیبی بود. عرق، شراب، ویسکی، کنیاک و اینها میخوردند.
🔹 گفتم: میشود ما این صاحبش را ببینیم؟ گفتند: نه حاج آقا، یک طوری هست.
🔹 من هم دلم درد میکند برای این کارها. هر چه فکر کردم که چطور با این صاحب کاباره تماس بگیریم، دیدم یک بچه هیئتی را سراغش بفرستیم با این رفیق نیست. یکی از این داشهای کرج را من دیدم. گفت: حاج آقا سلام علیکم، امری داشتید؟ گفتم: سلام علیکم، آره بیا اینجا ببینم. گفتم: شما با این صاحب کاباره رفیق هستی؟ گفت: آره. گفتم: آنجا هم رفتی؟ گفت: خیلی. گفتم: ما یک کار داشتیم. گفت: چیست؟ گفتم: فقط میخواهم این (صاحب کاباره) را دو ساعت به من برسانی. گفت: کجا بیاد؟ گفتم: من فردا یک خرده زودتر، از تهران میآیم کرج. یک ساعت میآیم خانه تو.
🔹 آمدیم و نشستیم. یک خرده انداختم در وادی شوخی و تفریح و دو تا قصه و یک خرده حالش آوردم تا یک انسی با من پیدا بکند. راه دارد این کارها. بعد گفتم فلانی روزی چقدر اینجا (کاباره) درآمد داری؟ گفت: خدا میرساند. گفتم: کاباره و عرق و شراب، خدا میرساند؟! گفت: روزی هفت هشت (هزار) تومان در میآید. گفتم: هفت هشت هزار تومان فروشه؟ گفت: نه؛ روزی هفت هشت هزار تومان درآمد هست. گفتم: هفت هشت هزار تومان چیزی نیست، هفتاد هشتاد هزار تومان چیزی نیست، هفتصد هشتصد هزار تومان چیزی نیست، هفت هشت میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفتاد هشتاد میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفتصد هشتصد میلیون تومان در روز چیزی نیست، هفت هشت میلیارد تومان در روز برای تو چیزی نیست. گفت: چطور؟ گفتم: با این چوبی که خدا بناست در قیامت به تو بزند این پولها چیزی نیست. گفت: چه چوبی؟ گفتم: آقای عزیز، قرآن میگوید حرامه، امام میگوید حرامه، دین میگوید حرامه، اطباء دنیا داد میزنند میگویند استعمال مشروبات الکلی، خونریزی مغز میآورد، دیوانگی درست میکند، زخم معده درست میکند. تو چرا همچین کردی؟
🔹 به جان شما، هرچه از قرآن و روایات و نصایح بلد بودم گفتم، دو سه ساعت راجع به شراب و عرق به این (صاحب کاباره) گفتیم، دیدیم نه آقا، این گوشت ناپزه. به این زودیها پخته نمیشود. حوصله میخواهد. این را برایتان میگویم گوش کنید حرفم را بگیرید. به صاحب این مجلس امام صادق علیه السلام قسم، از این توسلات، من چیزها گرفتهام. یکی این است. تا خسته شدم، دیدم هر کاری کردم در این صاحب کاباره اثری نکرد. یک دفعه همینطور که با این حرف میزدم، زبانم با او (صاحب کاباره) حرف میزد این دلم را فرستادم درِ خانه خدا. گفتم خدایا! میدانم میخواهی به من بفهمانی، بگویی حاج کافی حرفهایت را بزن، ببین اگر من اثر در آن نگذارم هیچ عرضهای نداری...
🔹 گفتم خدایا! اثری بگذار این صاحب کاباره منقلب بشود. به حقّ حق قسم، تا این توجه قلبی را به ذات مقدس حق پیدا کردم التماس خدا کردم کمکم کن، دو کلمه به صاحب کاباره گفتم، یک دفعه دیدم مثل بمب منفجر شد، این سرش را دارد به دیوار میزند، داد میزند. گفتم: چی شده؟ گفت: حاج آقا چکار بکنم؟ گفتم داداش، درِ کاباره را ببند. گفت: یک گرفتاری دارم، هفتاد هزار تومان قرض (بدهی) دارم، دست یکی از رباخورهای کرج هست. گفتم: تو که گفتی روزی هفت هشت هزار تومان درآمد داریم. گفت: تا یک چیزی جمع میشود سر میز قمار مینشینم و میبازم. همیشه بدهکارم. گفتم: حالا میگویی چکار کنیم؟ گفت: اگر شما میتوانی هفتاد هزار تومان یک جایی برای من قرض بکن، مجانی نمیخواهم، خانه هم دارم رهن میدهم. گفتم: دو ساله من هفتاد هزار تومان پول قرض میکنم به تو میدهم. گفت چهار ساله. گفتم چهار ساله. گفتیم بسمالله. به امام حسین علیه السلام قسم، یک ریالش را جایی سراغ نداشتم اما با خودم گفتم خدایا ما روی میخ تو میپریم تا روی عرش. یقین دارم اگر برای تو (خدا) هست درست میکنی. اگر هم که توی بازی هستم بگذار در تهیه پول بمانم. این دیگر مربوط به نیت است...
📌 ادامه در پست بعد...
#احمد_کافی
#تقوا
@Manahejj
🌀 ماجرای کافی و صاحب کاباره بزرگ عظیمیه کرج
📝 به مناسبت ایام ارتحال شهادتگونه واعظ شهیر، مرحوم شیخ احمد کافی
🔢 بخش دوم
🔹 برای اینکه این (صاحب کاباره) سرد نشود شب در شهر کرج یک منبری داشتم این را با خودم برداشتم بردم آنجا. رفتیم آنجا و بالای منبر مطرح کردم و یک خرده تشویقش کردم که باز، صبح پشیمان نشود. به مردم گفتم که قرار شده این (صاحب کاباره) همچین جوانمردی بکند و کاباره را ببندد و ما هم قرار هست یک خدمت مختصری به او بکنیم. وقتی از بالای منبر آمدیم پایین، یک بنده خدایی مال کرج هست شهرسازی داره آنجا، ما را کشید کنار، گفت حاج آقا نمیخواهد تهران از کسی پول قرض کنی من یک چک مینویسم هفتاد هزار تومان به تو میدهم.
♨️ اگر کسی برای خدا قدم بردارد خدا به حال خود نمیگذاردش. گفتم: جلال جان (صاحب کاباره) کی درِ کاباره را میبندی؟ گفت: حاج آقا هر وقت هفتاد هزار تومان را دادید. گفتم: اگر همین الان چکش را به تو بدهم؟ گفت: همین الان میبندم.
🔹 سه چهار تا ماشین سواری برداشتیم رفتیم درِ کاباره. آنجا، ده پانزده تا شاگرد داشت. یک وقت اینها با تعجب دیدند که حاج کافی آمده کاباره! گفتیم بریم جلو. پسره (جلال) را انداختیم جلو. جلال یک وقت جلوی شاگردهایش داد زد. جگرم را حال آورد. گفت: به فرمان ولی عصر(عج)، کاباره تعطیل است. اینها (شاگردها) به خیالشان که این مست کرده دارد یک چیزی همینطوری میگوید. یک دفعه اینها دیدن که آقا جلال، واقعاً آقا جلال شده. من گفتم که جلال جان، چهار پنج هزار نفر ناهار تهیه ببین برای روز جمعه. من در مهدیه اعلام میکنم و همه رفیقها با ماشین میآییم اینجا، داخل صف میایستیم هر نفر ده تومان به تو میدهیم ناهار میخوریم که خیال نکنی چهار تا عرقخور که رفت مذهبیها مُردهاند.
✅ فقط انسان خوب درست نکنید این خوب را هم نگه بدارید. فقط توبهکن درست نکنید این توبهکن را جمع و جورش بکنید.
🔹 یک ناهاری درست کرد و از مهدیه رفقا را برداشتیم رفتیم. در باغ ۷۰۰۰ متری که بلندگو میگذاشتند و جمعهها بزن بکوب و رقص بود، ما هم همان بلندگوها را گذاشتیم و اول اذان ظهر اذان گفتیم و یک نماز جماعت سه چهار هزار نفری خواندیم بعد هم ناهار را، خود من هم ده تومان دادم که کسی توقع نکند. همه ناهارها را خوردند، با میل هم پولهایشان را دادند. بعد هم به جلال گفته بودم که دویست سیصد تا لنگ تهیه کند.
🔹 همه هفته جمعهها یک مشت اراذل و اوباش در این استخرها میرفتند این هفته بچه مذهبیها میخواهند شنا کنند جگرهایشان حال بیاد. شنا کردند و دو نفر از وعاظ تهران هم دعوت کرده بودم منبر رفتند. حاج علامه مداح هم گفتیم آمد یک قصیدهای خواند و غوغایی شد. علما خبردار شدند یک مشت آمدند، منبریها آمدند...
♨️ جلال ماه رمضان امسال آمد خانه ما. گفت حاج آقا، گفتم بله، گفت من امسال کارهایم را کردهام میخواهم بروم مکه...
📗 بانک سخنرانیهای شیخ احمد کافی؛ به نقل از ایسنا
#احمد_کافی
#اسوه_روحانیت
#اخلاص
#تقوا
@Manahejj