eitaa logo
منبرهای دلنشین
1.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مقاومت تا ظهور منجی
ملک الموت، نزد حضرت نوح علیه‌السلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه مـرگ فرمودند برای چه آمده‌ای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ‌ام جان شما را بگیرم نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می‌ دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت آری. علیه السلام به سایه رفت و آن‌گاه گفت: ای ملک‌الموت! این عُمر درازی که در دنیا داشتـم ، انگار به انـدازه همیـن رفتنـم از آفتاب به سایه بود. حال مأمـوریت خـود را انجـام بده. آنگاه ، جان نوح علیه‌السلام را گرفت. الأمالی‌صدوق، ۶۰۲ 🍃🌸 . .: . .: http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
ملک الموت، نزد حضرت نوح علیه‌السلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه مـرگ فرمودند برای چه آمده‌ای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ‌ام جان شما را بگیرم نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می‌ دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت آری. علیه السلام به سایه رفت و آن‌گاه گفت: ای ملک‌الموت! این عُمر درازی که در دنیا داشتـم ، انگار به انـدازه همیـن رفتنـم از آفتاب به سایه بود. حال مأمـوریت خـود را انجـام بده. آنگاه ، جان نوح علیه‌السلام را گرفت. الأمالی‌صدوق، ۶۰۲ 🍃🌸 . .: . .: http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
👌 تلنگُر عليه السّلام فرمودند : روزی در كوفه از بازار آهنگران عبور می کرد . چشمش به جوانى افتاد که غش کرده بود و مردم دور او را گرفته‌ بودند . به سلمان گفتند : اى بنده ی خدا ! اين جوان بیماری دارد ؛ چه خوب است دعایی ، ذکری در گوش او بخوانى. سلمان به او نزديك شد ، تا چشم جوان به او افتاد به هوش آمد و گفت : ای بنده ی خدا ! من و کسالتی را که مردم می گویند ندارم ؛ بلکه سبب حال من این بود که از بازار آهنگران عبور می کردم و ديدم این پتك های آهنین را فرود آورده و بر آهن ها می کوبند . با دیدن این صحنه ياد سخن خداى متعال افتادم كه فرموده است : « وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِيدٍ براى ملائکه ی عذاب پتك هایى از آهن وجود دارد . » * از ترس خداى متعال بیهوش افتادم . سلمان - بعد از شنیدن ماجرا - آن جوان را برای انتخاب کرد و شيرينى او در راه خداى متعال در دلش افتاد . لذا هميشه با او بود تا اينكه آن جوان بيمار شد و به حال و جان دادن افتاد . سلمان آمد ، کنار سرش نشست و گفت : « یا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي ... » اى با برادر من به نرمی و مدارا رفتار كن . گفت : اى بنده ی خدا ! من با هر با ملايمت و رفتار مي كنم. سوره حج ، آیه ی 21 📚منبع : رجال کشی ، ج 1 ، ص 18 امالی مفید ، ج 1 ، ص 136 ➰✨➰✨➰✨➰ https://eitaa.com/joinchat/1733689362Cbd5437fa26
👌 تلنگُر عليه السّلام فرمودند : روزی در كوفه از بازار آهنگران عبور می کرد . چشمش به جوانى افتاد که غش کرده بود و مردم دور او را گرفته‌ بودند . به سلمان گفتند : اى بنده ی خدا ! اين جوان بیماری دارد ؛ چه خوب است دعایی ، ذکری در گوش او بخوانى. سلمان به او نزديك شد ، تا چشم جوان به او افتاد به هوش آمد و گفت : ای بنده ی خدا ! من و کسالتی را که مردم می گویند ندارم ؛ بلکه سبب حال من این بود که از بازار آهنگران عبور می کردم و ديدم این پتك های آهنین را فرود آورده و بر آهن ها می کوبند . با دیدن این صحنه ياد سخن خداى متعال افتادم كه فرموده است : « وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِيدٍ براى ملائکه ی عذاب پتك هایى از آهن وجود دارد . » * از ترس خداى متعال بیهوش افتادم . سلمان - بعد از شنیدن ماجرا - آن جوان را برای انتخاب کرد و شيرينى او در راه خداى متعال در دلش افتاد . لذا هميشه با او بود تا اينكه آن جوان بيمار شد و به حال و جان دادن افتاد . سلمان آمد ، کنار سرش نشست و گفت : « یا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي ... » اى با برادر من به نرمی و مدارا رفتار كن . گفت : اى بنده ی خدا ! من با هر با ملايمت و رفتار مي كنم. سوره حج ، آیه ی 21 📚منبع : رجال کشی ، ج 1 ، ص 18 امالی مفید ، ج 1 ، ص 136 ➰✨➰✨➰✨➰ https://eitaa.com/joinchat/1733689362Cbd5437fa26