هدایت شده از مقاومت تا ظهور منجی
#ملک_الموت
ملک الموت، نزد حضرت نوح علیهالسلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه #فرشته مـرگ فرمودند برای چه آمدهای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ام جان شما را بگیرم
نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت آری. #حضرت_نوح علیه السلام به سایه رفت و آنگاه گفت:
ای ملکالموت! این عُمر درازی که در دنیا داشتـم ، انگار به انـدازه همیـن رفتنـم از آفتاب به سایه بود. حال مأمـوریت خـود را انجـام بده. آنگاه #عزرائیل ، جان نوح علیهالسلام را گرفت. الأمالیصدوق، ۶۰۲
🍃🌸 . .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
#ملک_الموت
ملک الموت، نزد حضرت نوح علیهالسلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه #فرشته مـرگ فرمودند برای چه آمدهای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ام جان شما را بگیرم
نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت آری. #حضرت_نوح علیه السلام به سایه رفت و آنگاه گفت:
ای ملکالموت! این عُمر درازی که در دنیا داشتـم ، انگار به انـدازه همیـن رفتنـم از آفتاب به سایه بود. حال مأمـوریت خـود را انجـام بده. آنگاه #عزرائیل ، جان نوح علیهالسلام را گرفت. الأمالیصدوق، ۶۰۲
🍃🌸 . .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
👌 تلنگُر
#امام_صادق عليه السّلام فرمودند :
روزی #سلمان در كوفه از بازار آهنگران عبور می کرد .
چشمش به جوانى افتاد که غش کرده بود و مردم دور او را گرفته بودند .
به سلمان گفتند : اى بنده ی خدا ! اين جوان بیماری #صرع دارد ؛ چه خوب است دعایی ، ذکری در گوش او بخوانى.
سلمان به او نزديك شد ، تا چشم جوان به او افتاد به هوش آمد و گفت :
ای بنده ی خدا ! من #بیماری و کسالتی را که مردم می گویند ندارم ؛ بلکه سبب حال من این بود که از بازار آهنگران عبور می کردم و ديدم این پتك های آهنین را فرود آورده و بر آهن ها می کوبند . با دیدن این صحنه ياد سخن خداى متعال افتادم كه فرموده است :
« وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِيدٍ
براى ملائکه ی عذاب پتك هایى از آهن وجود دارد . » *
از ترس #عقاب خداى متعال بیهوش افتادم .
سلمان - بعد از شنیدن ماجرا - آن جوان را برای #دوستی انتخاب کرد و شيرينى #محبت او در راه خداى متعال در دلش افتاد . لذا هميشه با او بود تا اينكه آن جوان بيمار شد و به حال #احتضار و جان دادن افتاد .
سلمان آمد ، کنار سرش نشست و گفت :
« یا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي ... »
اى #فرشته_ی_مرگ با برادر من به نرمی و مدارا رفتار كن .
#ملك_الموت گفت :
اى بنده ی خدا ! من با هر #مؤمنى با ملايمت و #نرم_خویی رفتار مي كنم.
سوره حج ، آیه ی 21
📚منبع :
رجال کشی ، ج 1 ، ص 18
امالی مفید ، ج 1 ، ص 136
➰✨➰✨➰✨➰
https://eitaa.com/joinchat/1733689362Cbd5437fa26
👌 تلنگُر
#امام_صادق عليه السّلام فرمودند :
روزی #سلمان در كوفه از بازار آهنگران عبور می کرد .
چشمش به جوانى افتاد که غش کرده بود و مردم دور او را گرفته بودند .
به سلمان گفتند : اى بنده ی خدا ! اين جوان بیماری #صرع دارد ؛ چه خوب است دعایی ، ذکری در گوش او بخوانى.
سلمان به او نزديك شد ، تا چشم جوان به او افتاد به هوش آمد و گفت :
ای بنده ی خدا ! من #بیماری و کسالتی را که مردم می گویند ندارم ؛ بلکه سبب حال من این بود که از بازار آهنگران عبور می کردم و ديدم این پتك های آهنین را فرود آورده و بر آهن ها می کوبند . با دیدن این صحنه ياد سخن خداى متعال افتادم كه فرموده است :
« وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِيدٍ
براى ملائکه ی عذاب پتك هایى از آهن وجود دارد . » *
از ترس #عقاب خداى متعال بیهوش افتادم .
سلمان - بعد از شنیدن ماجرا - آن جوان را برای #دوستی انتخاب کرد و شيرينى #محبت او در راه خداى متعال در دلش افتاد . لذا هميشه با او بود تا اينكه آن جوان بيمار شد و به حال #احتضار و جان دادن افتاد .
سلمان آمد ، کنار سرش نشست و گفت :
« یا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي ... »
اى #فرشته_ی_مرگ با برادر من به نرمی و مدارا رفتار كن .
#ملك_الموت گفت :
اى بنده ی خدا ! من با هر #مؤمنى با ملايمت و #نرم_خویی رفتار مي كنم.
سوره حج ، آیه ی 21
📚منبع :
رجال کشی ، ج 1 ، ص 18
امالی مفید ، ج 1 ، ص 136
➰✨➰✨➰✨➰
https://eitaa.com/joinchat/1733689362Cbd5437fa26