#معارف_حسینی
🩸صورت حور اگر شهره به زیبایی شد
لطمه زد از غم تو … تا که تماشایی شد!
در روایت آمده است:
🥀 در شب معراج وقتیکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله داخل در بهشت شد، درختی را بهتر تر تمام درختهای بهشتی، دید.
🥀 لذا از جبرئیل سوال نمود: این درخت برای که خلق شده است؟! جبرئیل عرضه داشت: «برای فرزندتان حسین صلواتاللّهعلیه!» پس آن حضرت میوهای از آن درخت چید.
📋 فَلَمّا فَلَقَها خَرَجَتْ مِنْها حَورِیَّةٌ کانَتْ اَلْبِسَتُها سَوْداءَ.
▪️همین که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با دستان مبارکش آن میوه را شکافت، حوریه ای که لباسهای سیاه بر تن داشت، از آن میوه بیرون آمد!
🥀 حضرت فرمود: چرا لباس سیاه پوشیدهای؟! حوریه عرضه داشت:
📋 لِلْحُسَیْنِ علیهالسلام، فَاِنَّهُ یُقْتَلُ غَریبًا وَحیدًا.
▪️برای مصیبت سیدالشهداء «صلواتاللّهعلیه» سیاه پوشیدهام؛ چرا که او را غریب و تنها میکشند!
📋 فَبَکَتْ وَ لَعَنَتْ قاتِلیهِ
▪️پس در این هنگام، آن حوریه برای سیدالشهداء علیهالسلام قاتلین او را لعنت کرد.(۱)
✍ طبق روایت(۲)، اصل نشأت و خلقت «حور»، از پرتویی از نور پُرفروز سیدالشهداء صلواتاللهعلیه است؛ لذا حورالعین ارتباط خاص معنوی با سیدالشهداء صلواتاللهعلیه و مصیبت آن حضرت دارد و این فراز زیارت ناحیه مقدسه، شاهدی بر این مطلب است:
📃 وَ لَطَمَتْ عَلَیکَ الحُورُ العِینُ...(۳)
▪️(نه فقط گریه، بلکه) حوریههای بهشتی به صورتهایشان لطمه زدند از غم تو ای جد غریبم!
📚(۱)انوار الشهاده،یزدی،ص۶۴
📚(۲)بحارالانوار، ج۴۰ ص۴۴
📚(۳)المزار الکبیر، ص۷۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#کلیپ_تصویری
🔅جهاد تبیین در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله
🔰 #استاد_پناهیان
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
هدایت شده از ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
#قسمت۲۴
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
✴️نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست، یکی مربوط به پیامبران و صدیقین،
یکی برای شهدا و صلحا،
دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد
و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد.
❇️وادی السلام آیین ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است...
✴️آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت: مسیر ما این است،عجله کن برویم.
چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم.
❇️صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی⁉️
✴️ نیک با شادی گفت: این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته
و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم.
❇️ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی⁉️مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم⁉️
✴️نیک لبخندزنان گفت: چرا ترسیدی⁉️ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم.
✅با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست⁉️
✴️نیک گفت: هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است.
❇️از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم: من چه کنم⁉️ صبر کنم تا برگردی⁉️
⬅️ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت:
✴️تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید. نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد.
❇️سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم. ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند.
به احترام آنها ایستادم.
✴️همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد.
❇️من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند .
✴️من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم...
🔹مراسم استقبال
❇️وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم...
✴️نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد. رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد.
❇️ از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم.
✴️نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند.
❇️از نیک جدا شدم و گروهی از مومنین را دیدم با صورتهای خندان کناری ایستاده بودند.وقتی به انها رسیدم همگی سلام کردند و خوش آمد گفتند. من هم تک تکشان را در آغوش کشیدم و تشکر کردم.
✴️بعد از آن ،یکی از مومنین حال برادرش را پرسید، گفتم : هنوز در مزرعه ی دنیا مشغول کشت اعمالش است.
⬅️دیگری از فلان شخص سوال کرد،گفتم :
❇️او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ،دنیارا ترک گفته بود.
شخص سوال کننده سرش را بزیر انداخت و گفت:خدا به فریادش برسد.
گفتم چرا چی شده⁉️گفت: آخر او هنوز به اینجا نیامده است.
✴️فهمیدم که آن شخص یا در راه گرفتار شده یا در وادی العذاب است...
❇️پس از ان مومنی جلو آمد و از احوال یکی از ستمکاران پرسید،گفتم او هنوز زنده است و مشغول ظلم و ستم به مردم...
✴️مومن گفت : نگران نباش. خداوند از روی خیر و مصلحت به کافران و ظالمان طول عمر نمیدهد بلکه با این کار زمینه ی گناه بیشتر را برایشان فراهم میکند تا بعد از مرگ عذاب دردناکش را به انها بچشاند...
❇️در این هنگام مراسم استقبال تمام شد و آنها آماده ی رفتن شدند. من که به آنها انس گرفته بودم دوست نداشتم از ایشان جدا شوم ولی نیک گفت: نگران نباش،باز آنها را و حتی سایر مومنان را ملاقات خواهی کرد.
✴️ چون اینجا مومنین با هم دیدار میکنند اما مدت و زمان این دیدار بستگی به مقام و درجه ی هریک از آنها دارد.
❇️سپس دستم را گرفت و گفت: بیا برویم که خانه ات را برایت آماده کرده ام...
✍ادامه دارد......
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
🔘 امامـ بـاقـر عليه السلامـ
لَيسَت تَشهَدُ الجَوارِحُ عَلى مُؤمِنٍ، إنَّما تَشهَدُ عَلى مَن حَقَّت عَلَيهِ كَلِمَةُ العَذابِ، فأمّا المُؤمِنُ فيُعطى كِتابَهُ بِيَمينِهِ.
اعضا و جوارح، بر ضدّ مؤمن گواهى نمىدهند، بلكه عليه كسى شهادت مىدهند كه مستحقّ عذاب است. مؤمن كار نامهاش به دست راست او داده مىشود.
🥀
📚 الكافي، ج۲، ص۳۲
https://eitaa.com/manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین