#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◾️«فَرقم» شکافت تا که «فراقم» به سر رسید...
⚡️در لحظات احتضار، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به دنبال أمیرالمؤمنین علیهالسلام میآید...
اسماء بنت عُميس گوید:
أنَا لَعِندَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام بَعدَما ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ، إذ شَهَقَ شَهقَةً، ثُمَّ اُغمِيَ عَلَيهِ،
▪️پس از ضربت ابن ملجم بر بالین أمیرالمؤمنین عليهالسلام بودم كه فریادی کشید و از هوش رفت. سپس به هوش آمد و فرمود:
مَرحَبا، مَرحَبا، الحَمدُ للّهِِ الَّذي صَدَقَنا وَعدَهُ، وأورَثَنَا الجَنَّةَ
▪️خوش آمديد، خوش آمديد! حمدْ خدايى را كه به وعده اش وفا كرد و در بهشت جایمان داد.
به او گفتند: چه مىبينید؟
مولا فرمود:
هذا رَسولُ اللّهِ، وأخي جَعفَرٌ، وعَمّي حَمزَةُ، وأبوابُ السَّماءِ مُفَتَّحَةٌ، وَالمَلائِكَةُ يَنزِلونَ يُسَلِّمونَ عَلَيَّ ويُبَشِّرونَ،
▪️اين پيامبر خداست، و برادرم جعفر، و عمويم حمزه. درهاى آسمانْ گشوده است و فرشتگان فرود مى آيند و بر من سلام و بشارت مى دهند.
وهذِهِ فاطِمَةُ قَد طافَ بِها وَصائِفُها مِنَ الحورِ، وهذِهِ مَنازِلي فِيالجَنَّةِ، «لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَمِلُونَ»
▪️و اين، فاطمه است كه حوريان بر گِرد اويند و اينها منزل هاى من در بهشت است. «براى چنين پاداشى عمل كنندگانْ عمل كنند»
📚ربيع الأبرار ج ۴ ص ۲۰۸.
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◾️«فَرقم» شکافت تا که «فراقم» به سر رسید...
⚡️در لحظات احتضار، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به دنبال أمیرالمؤمنین علیهالسلام میآید...
اسماء بنت عُميس گوید:
أنَا لَعِندَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام بَعدَما ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ، إذ شَهَقَ شَهقَةً، ثُمَّ اُغمِيَ عَلَيهِ،
▪️پس از ضربت ابن ملجم بر بالین أمیرالمؤمنین عليهالسلام بودم كه فریادی کشید و از هوش رفت. سپس به هوش آمد و فرمود:
مَرحَبا، مَرحَبا، الحَمدُ للّهِِ الَّذي صَدَقَنا وَعدَهُ، وأورَثَنَا الجَنَّةَ
▪️خوش آمديد، خوش آمديد! حمدْ خدايى را كه به وعده اش وفا كرد و در بهشت جایمان داد.
به او گفتند: چه مىبينید؟
مولا فرمود:
هذا رَسولُ اللّهِ، وأخي جَعفَرٌ، وعَمّي حَمزَةُ، وأبوابُ السَّماءِ مُفَتَّحَةٌ، وَالمَلائِكَةُ يَنزِلونَ يُسَلِّمونَ عَلَيَّ ويُبَشِّرونَ،
▪️اين پيامبر خداست، و برادرم جعفر، و عمويم حمزه. درهاى آسمانْ گشوده است و فرشتگان فرود مى آيند و بر من سلام و بشارت مى دهند.
وهذِهِ فاطِمَةُ قَد طافَ بِها وَصائِفُها مِنَ الحورِ، وهذِهِ مَنازِلي فِيالجَنَّةِ، «لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَمِلُونَ»
▪️و اين، فاطمه است كه حوريان بر گِرد اويند و اينها منزل هاى من در بهشت است. «براى چنين پاداشى عمل كنندگانْ عمل كنند»
📚ربيع الأبرار ج ۴ ص ۲۰۸.
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸به جز از علی، ترحُّم که کُنَد به قاتل خود؟! / که دهد «دِرهَم» و «دَرهم» سرش از هم بشکافد ...
راوی گوید:
🥀 چون خبر آمدن ابن ملجم ملعون به کوفه را به مولا علی علیهالسلام گفتم، رنگ چهره حضرت دگرگون شد، و چون او را به حضور مولا علی علیهالسلام آوردم،
📋 فَلمّا رآهُ علیُّ قالَ: «أُریدُ حِباءَهُ و یُریدُ قَتلِی، عَذیری من خَلیلی مِن مرادی»
▪️همینکه چشم حضرت بر او افتاد این بیت را خواند: من یاری دادن و عطا کردن او را در سر دارم و او کشتن مرا میخواهد، چه کسی پوزشخواه این دوستِ مُرادی من از من است؟!
🥀 ابن ملجم ملعون گفت: سبحان اللّه! ای امیرمؤمنان چرا چنین میگویی؟ امام علیهالسلام فرمود: همچنین است که گفتم؛ سپس مولا به او فرمود: سه موضوع را از تو میپرسم:
➖ آیا به روزگار کودکی خود که همراه کودکان بازی میکردی، مردی از آنجا نگذشت و آهنگ تو نکرد و به تو نگفت: ای برادر کشنده ناقهٔ(صالح)؟ ابن ملجم گفت: آری. سبحان اللّه ای امیرمؤمنان چرا چنین میگویی؟ علی علیهالسلام فرمود: اینک دو نشانه دیگر باقی مانده است.
➖ آیا در کودکی تو را پسر زنی که سگچران است نمیگفتند؟ ابن ملجم گفت: آری؛ سبحان اللّه چه چیزی در این باره تو را به بیم و تردید انداخته است؟!مولا علی علیهالسلام فرمود :اینک یک نشانه دیگر باقی مانده است.
➖ به من بگو آیا مادرت به تو گفته است که در حال حیض به تو باردار شده است؟ ابن ملجم ملعون، خشمگین شد و از جای برخاست.
🥀 مولا علی علیهالسلام برای او دو جامه خواست و همراه سی درهم به او بخشید؛ به مولا علی علیهالسلام گفته شد چه خوب است که او را بکشی؛ اما امام علیهالسلام فرمودند: شگفتا مرا فرمان میدهید که قاتل خود را بکشم!؟
📚مقتل الامام علی بن ابی طالب علیهالسلام، ابن ابی الدنیا(قرن۲)، ص۸۸
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸دو جایی که امیرالمؤمنین علیهالسلام با صورت به زمین خورد، وسط معرکه جنگ نبود؛ بلکه ...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتیکه امیرالمؤمنین علیهالسّلام سر از سجده اول برداشت، ابن ملجم ملعون، از پشت سر، با شمشیرش چنان ضربهای بر فرق مبارک آن حضرت زد که:
📋ثُمَّ أَخَذَتِ الضَّرْبَةُ إِلَى مَفْرَقِ رَأْسِهِ إِلَى مَوْضِعِ السُّجُودِ،
▪️ضربه شمشیر آن لعین، سر مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام را تا سجده گاهِ آن حضرت شکافت.
📋 فَلَمَّا أَحَسَّ الْإِمَامُ بِالضَّرْبِ لَمْ يَتَأَوَّهْ وَ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ وَ وَقَعَ عَلَى وَجْهِه
▪️پس در این هنگام، امام علیه.السلام اثر ضربهای را که عادتاً قابل تحمل نبود، احساس کرد. اندکی صبر کرد و به همان اکتفاء نمود، اما ناگهان با صورت بر زمین افتاد.
📚بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۸۲
✍ اما آن جای دیگری که مولا علی علیهالسلام با صورت به زمین خورد، حتی ضربه شمشیری هم در کار نبود؛ اما یک خبر با دل مولا چه کرد که تاریخ مینویسد:
🥀 ... حسنین علیهماالسلام سراسیمه وارد مسجد شدند؛ مولا علی علیهالسلام وقتی حالت پریشانی آنان را دید و از آنان پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ آنان گفتند :
📋 قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ سلاماللهعلیها
▪️مادرمان فاطمه سلاماللهعلیها از دنیا رفته است!
📋 فَوَقَعَ عَلِيٌّ علیهالسلام عَلَى وَجْهِه
▪️در اینجا بود که مولا علی علیهالسلام با صورت بر زمین افتاد...
📚کشف الغمه،اربلی، ج۱، ص۵۰۰
📝 از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا
دست قضا غریب دو عالم نوشته است
زهرای من! تو رفتی و از بعد رفتنت
تنها خدا برای دلم غم نوشته است
سی سال میشود که بدون تو ماندهام
رفتی مرا برای دلم، تا گذاشتی
شهر مدینه شیرهی جان مرا کشید
من را میان این همه غم جا گذاشتی
وقتی میان کوچه بن بست میرسم
انگار میرسم به دو دست کبود تو
امشب بیا به خانه قلبم سری بزن
خسته شدم عزیز دلم در نبود تو
درد بدی است درد فراق تو و علی
من پیر بودم و ز غمت پیرتر شدم
کردم وصیت، اینکه من از پا فتادهام
سی سال پیش، کشتهٔ دیوار و در شدم
عمری است لب گزیدم و کابوس کوچهها
لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است
تیغی که در سجود، شکسته سر مرا
قبلا غلاف او کمرم را شکسته است
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸ترس آن دارم که دخترم زینب «سلاماللهعلیها» مرا با این حال ببیند ...
در برخی از نقلها آمده است:
🥀 امام حسن و امام حسین علیهماالسلام زیر بغل های پدرشان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را گرفته بودند و آن حضرت را کشانکشان از مسجد به خانه میبردند. همینکه به نزدیک خانه رسیدند، مولا علی علیهالسلام رو به حسنین علیهماالسلام نموده و فرمود:
📋 أنزِلُوني، وَ دَعُوني أمْشِي عَلَى قَدَمي
▪️مرا رها کنید تا بر روی پای خودم، باقیمانده این مسیر را راه بروم.
📋 و دُمُوعُهُ تَتَحادَرُ عَلَی خَدَّیه
▪️مولا علی علیهالسلام این جملات را میفرمود در حالی که اشک چشمان مبارکش همانند ابر بهاری بر روی گونه مبارکش میریخت.
🥀 امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمودند: یا امیرالمؤمنین! شما با این حال، توان راه رفتن ندارید!؟ در اینجا بود که مولا علی علیهالسلام فرمود:
📋 أخشَىٰ أنْ تَراني اِبنَتي زَينبُ بِهٰذِهِ الحٰالةِ فَيَتَصدَّعَ قَلبُها
▪️ترس آن را که دخترم زینب سلاماللّهعلیها با این حالت مرا دیده و قلب او از هم بپاشد!
✍در کوچه ها به قامت خم راه میروم
خون لخته بسته است سرم راه میروم
با یاری حسن دو قدم راه میروم
نزدیک خانه است خودم راه میروم
زینب نشسته تا که بهحالم نظر کند
ای وای اگر نگاه به این زخم سر کند
زن را توان دیدن این زخمها که نیست
با اضطراب و دلهره ها آشنا که نیست
در قلب او تحمل هول و ولا که نیست
پس حق زینبم سفر کربلا که نیست
دلشوره دارم از روی تل نیمه جان شود
همراه زخمهای حسینش کمان شود
یک تن غریب مانده و دورش هزارهاست
از تیر و نیزه دوربه دورش حصارهاست
از یک طرف محاصرهی نیزه دارهاست
از یکطرف مُعذّب سُمّ سوارهاست
اسلام را دو مرتبه بر نیزه میزنند
سر را که میبُرند به سر نیزه میزنند
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸 زینبجان! دخترم! خودت را برای سفر «کربلا» آماده کن ...
لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام بود که زینب کبری سلاماللّهعلیها کنار بستر آن حضرت نشسته و فرمودند:
🥀 پدر جان! أمّ أیمن حرف و حدیثی از «کربلا» برایم گفته است؛ دوست دارم آن را از زبان شما هم بشنوم! امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند: ای دخترم! قضیه از همان قرار است که أمّ أیمن گفته ...
📋 کَأَنِّی بِکِ وَ بِبَنَاتِ أَهْلِکِ سَبَایَا بِهَذَا الْبَلَدِ أَذِلَّاءَ خَاشِعِینَ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ؛ فَصَبْراً
▪️گویا که دارم میبینم، تو و دختران این خانواده را که در آن سرزمین، اسیر و ذلیلِ دست آن جماعت پَست میشوید! همانند بید، میلرزید در آن ساعتی که آن حرامیان به طرف شما حملهور میشوند تا که چیزی از شما را به غارت ببرند! پس بر این مصائب سنگین، صبر کن ای دخترم!
📚کامل الزیارات،ص۲۶۶
✍ خانهویران شدهام، غُصهٔ بابا سخت است
حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است
دیدنِ رویِ تو و لختهٔ خونها سخت است
سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است
باز هم روضه نخوان روضهٔ زهرا سخت است
شعله هایِ نَفَسِ شعله وَرَت جمع نشد
زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد
لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد
بستهام روسریام را به سَرَت جمع نشد
زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است
آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان
حرفِ نا گفته بگو پیشِ پرستار بمان
پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان
گرچه بیدست ولی آب نگهدار بمان
از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است
شبِ آخر شدهای کوکبِ اِقبال، مَرو
روضه ی باز مخوان این همه از حال، مَرو
سَرِ آن پیکر اُفتادهی پامال، مَرو
جانِ بابا جگرم سوخت به گودال، مَرو
بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت است
کاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید
پنجه ها از همه سو پیرهنش را نکشید
تیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید
نیزه ها شرم کنید و دهنش را نکشید
پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است
منم و دیدنِ او لحظهٔ اُفتادنِ او
منم و ضربهٔ سرنیزه به روی تنِ او
وقت ضربه زدن و خم شدنِ دشمن او
منم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او
زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸وقتیکه تابوتِ امیرالمؤمنین علیهالسلام، از کوچهها و نخلستانها میگذشت، همه آنها از روی خشوع، خَم میشدند...
محمدبنحنیفه گوید:
📜 وَاللهِ لَقَد نَظرتُ إلٰى السَّريرِ و إنّهُ لَيَمُرُّ بِالحِيطانِ و النَّخلِ فَتَنحَنّٰي لَه خُشوعاً
▪️به خدا سوگند من به تابوت امیرالمؤمنین علیهالسلام نگاه میکردم که از کنار دیوارها و نخلستان ها میگذشت، تمام آن ها از روي خشوع، در مقابل تابوت خم میشدند.
📚بحارالانوار ج۴۲ ص۲۹۴
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸عزاداری حضرت زهرا سلاماللهعلیها، به هنگام دفن پیکر مطهر امیرالمؤمنین علیهالسلام ...
امیر المؤمنین علیهالسلام به امامحسن و امامحسـین علیهماالسلام فرمود:
🥀 هنگامی که مرا در قبر گذاشتید، قبل از اینکه روي من خاك بریزیـد دو رکعت نمـاز بخوانیـد و ببینیـد چه میشود. هنگـامی که حضـرت را در قـبر گذاشـتند آنچه را که امـام علیهالسلام فرموده بود، انجام دادنـد و نگاه کردنـد و ناگهان دیدنـد که قبر با جامهاي از ابریشم ظریف پوشـیده شـده است.
🥀 آنگاه امام حسـن علیهالسلام آنچه را در زیر صورت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، کنار زد و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و آدم و ابراهیم را دید که با امیرالمؤمنین علیهالسلام صحبت میکردند.
📋 وَ کَشَفَ الحُسَینُ مِمّا یَلِی رِجلَیه فَوَجدَ الزّهراءَ و حَوّاء و مَریمَ و آسیةَ «عَلیهنّ السلامُ یَنُحنَ عَلٰی أمیرِالمؤمنین علیهالسلام و یَندُبنَهُ
▪️امام حسین علیهالسلام نیز آنچه کنار پاهاي مبارك حضـرت بود را کنار زد و حضـرت زهرا سلاماللهعلیها و حوا و مریم و آسـیه را دید که براي او نوحه سر میدادند و عزا گرفته بودند.
📚بحارالانوار ج۴۲ ص۳۰۱
✍ گویا هنوز منتظرِ من نشستهای
من با سرِ شکسته، تو پهلو شکستهای
یک عمر، انتظار تو را میکشم بس است
هجرانِ روزگار تو را میکشم بس است
از سینهٔ شکستهٔ تو سینهاَم پُر است
از بازوان خستهٔ تو سینه اَم پُر است
آری شنیدنیست، غم اینچنینیاَم
طولانی است قصهٔ خانه نشینیاَم
می آیم و نگفتنیاَت را بهمن بگو
آن قصهٔ شنیدنیاَت را بهمن بگو
من ماندهام هنوز، از آن رو گرفتنَت
وای از زمانِ دست به پهلو گرفتنَت
ایکاش حرفی از در و دیوار میزدی
یکذّره حرف، از نوک مسمار میزدی
یادم نرفته آخرِ خط، گفتی یاعلی
بودی بهخون و خاک و فقط، گفتی یاعلی
حالا علی بسوی تو پرواز میکند
عقده ز استخوانِ گلو باز میکند...