eitaa logo
" من انقلابی‌ام "
6.8هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
21هزار ویدیو
346 فایل
1️⃣کانال نامش مزین به فرمایش انقلابی امام خامنه ای که فرمودند:"من انقلابی ام" 2️⃣متفاوت علیه لیبرالهاوویژه خواران 3️⃣ بصیرتی، سیاسی، فرهنگی، تحلیل ها مدیریت: @manenqelabiam313 تبادلات: @Gomnam423 کانالمون در سروش: https://splus.ir/manenqelabiam
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🌐کودتای نوژه از شروع تا شکست🌐 قسمت دوم / روایت از سردار محسن رضایی اوائل تیرماه سال ۱۳۵۹درخیابان ایران به دیدار رهبر انقلاب که در آن زمان نماینده حضرت امام در ارتش بودند، رفتم. به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد وخط یک کودتا را در ارتش پیدا کرده است‌، جنابعالی در جریان باشید و اگر می‌توانید به‌ ما کمک کنید. آن موقع من مسئول تنها نهاد اطلاعاتی قدرتمند کشور بودم. ایشان فرمودند، توضیحات بیشتری بدهید، من برخی از سرنخ‌ها و اطلاعاتی که از جلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که قطعی است ولی زمان شروع و نقطه ها را هنوز کشف نکرده ایم. با ایشان خدا حافظی کردم و رفتم. هر روز که می‌گذشت اطلاعات ما کامل می‌شد ولی از اینکه زمان شروع ونقطه آغاز کودتا را کشف نکرده بودیم بسیار نگرانی داشتیم. یکروز تصمیم گرفتیم که چند نفر از افراد کودتا را دستگیر کنیم، این کار عیب بزرگش این بود که آنها متوجه شده و احتمالا اقدام به فرار می‌کردند ویا آنکه دست به کارهایی می زدند که آسیب‌هایی را به‌وجود می‌آورد. درهمین حالت بودیم که رهبر انقلاب تلفنی با من تماس گرفتند و گفتند پیرو صحبت‌های آنروز شما یک آمده و چیزهای مشابه آن صحبت‌ها را بیان می‌کند. سریع خودتان را برسانید منزل ما ببیند موضوع از چه قرار است. رفتم و با یک خلبان جوان روبرو شدم. همان چند جمله اول را که گفت فهمیدم حلقه گمشده ما پیدا شده است. ماجرا را چنین برای من تعریف کرد: قرار است کودتایی بشود به ما گفته‌اند که همه مسئولان جز شخص امام دستشان در کودتا است. من هم قبول کرده بودم که به بروم و سوار یکی از هواپیما بشوم و محل سکونت امام را بمباران کنم. وقتی به مادرم مراجعه کردم وخواستم خداحافظی کنم مادرم گفت کجا؟ ابتدا طفره رفتم ولی دراثر اصرارهای مادرم ناچار شدم بگویم. مادرم گفت شیرم را حرامت می‌کنم اگر سریعا پیش امام نروی و ماجرا را به ایشان نگویی . ساعتی طول کشید تا ماجراهای رفتن به و پیدا کردن مقام رهبری را توضیح داد……..و گفت الان پیش شما هستم. اطلاعات را با کمال سخاوت و تعهد به ما داد. ولی در همین حین متوجه شدیم که نیم ساعت از شروع کودتا گذشته است. با ماشین و اتوبوس پس ازجمع شدن در پارک لاله به سوی حرکت کرده‌اند. وقت بسیار کم بود. قرار کودتا این بود از داخل پایگاه چند عامل به آنها کمک کنند و در پایگاه را باز کنند و آنها از بیرون پایگاه باسرعت خود را به آشیانه هواپیماها برسانند و سوار هواپیماها شده ونقاط مورد نظر را بمباران و کودتا را انجام دهند. محل سکونت حضرت امام(جماران) صدا وسیما و مجلس شورای اسلامی قرار بود بمباران شود . تنها راه را در این دیدم که به سپاه همدان و اطلاعات سپاه که نزدیکترین واحدهای ما به محل کودتا بودند بگویم که خود را به درب پایگاه برسانند. قرار کودتا‌چیان این بود که درصدمتری درب پایگاه دریک گودالی معینی جمع شوند و پس از آنکه سازماندهی کردند و با عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند. ساعت شروع کودتا ۱۰ شب بود. برادران را تلفنی توجیه کرده بودم که هرکدام یک پیشانی بند همراه داشته باشند و در آن گودال مثل خود کودتاچیان وارد شوند و با همه با شوخی و دوستانه برخورد کنند وقتی که همه جمع شدند پیشانی بندها را ببندد و با تکبیر آنها را دستگیر کنند. ساعت از یازده گذشته بود، من از پشت تلفن صدای آنچنان تکبیری را شنیدم که فکر می‌کنم دشت اطراف پایگاه از ندای الله اکبر می‌لرزید. بله سربازان گمنام امام زمان سر بند‌ها را بسته بودند و کلاه سبزهایی که ماه‌ها در آمریکا آموزش نیرو مخصوص دیده بودند و هرکدام حریف ۱۰ نفر می‌شدند و تیر آنها به خطا نمی‌رفت مثل موم در دست مبهوت و تسلیم ایشان شدند. البته بعدا یک ستاد خنثی سازی درست کردیم و یکی از برادران نیروی ارتش را مسئول آن کردیم و ا‌فراد دیگر هم دستگیر شدند. @manenqelabiam