eitaa logo
من حجاب را دوست دارم 🇮🇷🇵🇸
247 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
12.8هزار ویدیو
347 فایل
#من_محمد_را_دوست_دارم😊😍 #حجاب_زیباست😍😊 #حجاب_را_دوست_دارم #امر_به_معروف_نهی_از_منکر_واجب_است😊 حجاب امرخداست زنده باداسلام زنده باد قرآن @manhejabradoostdaram2 https://www.instagram.com/invites/contact/?i=154cisoszc69c&utm_content=lvv1sl4‎‏
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌈 باید تو خونه طوری ایجاد کنیم که بچه ها بفهمند ماه رمضان شده. متفاوت شده متفاوت شده. 👈 تا الان روی پیشخوان ( اپن) آشپزخونه تون یه سری تزیینات مختلف بود. حالا تزیینات رو متفاوت کن.✅💠 👈چهارتا مهره رنگی، فیروزه ای بریز، یه رحل قرآن بزار، دو تا شمع بزار🕯 چیه⁉️⬅️ ماه رمضان داره میشه🌙 📢 شما به بچه ت، به همسرت، داری اعلام می کنی که ماه رمضان داره میاد🌟. به همه می گی؛ ما آماده ایم برای روزه گرفتن. داریم به استقبال می ریم. 🍒🍐🍎 همیشه وقتی به استقبال می ریم یه نوع آمادگی می‌خوایم داشته باشیم اینم همینه. همسرت میگه اِ ماه رمضون داره می شه؟ میگی آره.🤓 یا مثلاً میتونی بگی باید یه روز بعدازظهر بریم تره بار، نخود فرنگی بگیرم، باقالی بگیرم. می‌خوام یخچال و فریزر رو به حدی که زیاد نیاز نباشه که بخواهیم ماه رمضان بریم تو تره بار تو این گرما وقتمونو بزاریم حالا هر دفعه هی بخوام بشینیم آماده کنیم می خوایم یه مقداری تجهیز بکنیم و ماه رمضان آماده باشیم. ✅ پس👈 در ؛ 🌠یکی خونه شد. امروز بگرد ببین چیا داری. دارایی هات رو پیدا کن براش برنامه ریزی کن👏👏🌟 خانمهایی که تا الان برای خونه هاشون اسم نگذاشتند حتما تا قبل از شروع ماه رمضان . ✅ دوم است. می‌خوایم یخچال و فریزر و تجهیز کنیم. خانوما چی بزاریم؟ این چند روزی که وقت دارید دو سه نوع خورشت، یه ذره هویج رنده کرده، یه ذره نخودسبز نیم پز شده در همین حد که اگر یکی دو بار شرایط تون طوری بود که نتونستید غذا درست کنید آماده داشته باشید ❌ نه اینکه برای کل سی وعده ماه رمضان خورشت درست کنید بزارید هر شب از فریزر در بیارید بگید بچه ها بیاین آماده ست، من دارم عبادت می کنم. 😱 👈یادمون باشه تمام عبادتهای ما در کنار ظاهر کار ما مفهوم پیدا می کنه. خانه داری عبادته⭐️💚⭐️ همانطور که تغذیه جسممون با تغذیه باطنمون معنی پیدا می کنه. ظاهر و باطن به همدیگه کمک می کنند در رشدمون، در رسیدنمون. ♦️من برای ظاهر خونه مون رفتم دیروز این دو تا ورق ترنس( برچسب ) را خریدم این ترنسِ "و ان یکاد الذین" است یکی هم شکل پروانه ست. 👈مثلا یکیش رو می زنم به شیشه آشپزخونه ام. پرده رو که جمع می کنم نما داره. یا میزنم بالای سردر ورودی. یا یکی ‌رو می زنم کنار آینه اتاق خواب. 🍃اینا درست کردنش چه جوریه⁉️من این طرح رو قیچی می کنم در می یارم می زارم تو یه ظرف آب ، این جمع می شه. تو آب بزارید باز می شه. وقتی تو آب بمونه یه برگه شیشه ای روشه برچسبشو برمیدارید هر جا می‌خواین می چسبونید. یه دستمال کاغذی یا پارچه ای برمیدارید، از وسط شروع می کنید اینو روش می کشید که صاف بچسبه و‌ چند بار دستمال را هم می زنی روش که خشک بشه. این می تونه یه تزیین جدید و‌ آسون برای ماه رمضان باشه.(آموزشش توی کانال هنرهای خانگی ترمه هست) 🎀 حالا هر کسی به هر طریقی می‌تونه در خونه‌ش یه تغییر برای ماه مبارک ایجاد کنه.😊 @jalasaaat ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
هدایت شده از 💎
واسه من همیشه سخت ترین لحظه ماموریت ها، وقتیه که به خانمم میخوام بگم دارم میرم ماموریت! اونم چهار پنج ماه طول میکشه و باید مجردی برم و برنامه تماس و اس ام اس ها هم میشه شرایط قوه ای! (شرایط قهوه ای برای خانواده ماها ینی نه میشه خیلی راحت بود و نه جای نگرانی هست! خلاصه ینی حواست به مکالماتت باشه.) اون روز تا رسیدم خونه و مطرح کردم که دارم میرم ماموریت چهار ماهه، خونمون شد کربلا ... چشمتون روز بد نبینه... خانمم کاری کرد که اصلا به زبونم نمیاد... حتی گفت: «حاضرم نون خشک بخوریم اما پیش خودمون باشی! اصلا پاشو برو بنایی و کارگری! اما شبها برگرد خونه و اسمی از ماموریت و شرایط قهوه ای و کوفت و زهرمار نیار! انگار همه مردند و فقط آسمون سوراخ شده که تو را میفرستند این ور و اون ور! شوهر معصومه و شوهر محدثه و شوهر ملاحت و شوهر فاطمه و شوهر نجمه و اینا چرا جایی نمیرن و همیشه شیراز هستند؟! همیشه هم جوری برمیگردی که تا لباس راحتی میپوشی، میبینم دو سه تا زخم و شکستگی جدید روی بدنت گذاشتن!» گفتم: «لطفا درکم کن! مثل تو فیلم ها حرف نزن! ما چیکار شوهرای مردم داریم؟! مگه من اسم زن مردم میارم که تو اسم شوهراشون میاری؟ لابد توقع داری منم مثل تو فیلم ها بگم این ماموریت آخرمه و دیگه کار نمیکنم؟! نه عزیزدل محمد! از این خبرها نیست. اگه زنده موندم، حالا حالاها کار داریم. خودت را قرص و محکم بگیر. نذار شیطون ...» گفت: «شیطون کیه؟ کدوم شیطون؟ کدوم کشک؟ از کی تا حالا اسم دلتنگی زن برای شوهر بت منش گذاشتن شیطون که ما خبر نداریم؟» بعد شروع کرد به گریه... خب راست میگفت... زن است دیگر... گاهی... ینی معمولا دلش میگیره... خلاصه اون روز اشک منم درآورد... میگفت: «از وقتی زنت شدم همه دوستام را از دست دادم... میگن شوهرش امنیتیه... میگن لابد اگه اومدن خونمون، میخوام راپورت زندگیشون بدم به تو... حتی اگه پسر و پدرشون به خاطر مواد مخدر و هر جرمی دیگه دستگیر بشن، فکر میکنند من بدبخت بی کس و کار دارم راپورتشون میدم... گفتم شوهرم میشه همدمم، اما کدوم شوهر؟! شوهری که تا زنگ میزنم براش و میخوام یه کم قربونم بشه و قربونش برم، باید حواسم باشه که برادران تلاشگر و همیشه در صحنه ادارتون صدامون نشنوند و شنود نشه! بعدش هم فقط میتونم همه هنرم را جمع کنم و ازش بپرسم: حالت چطوره محمد آقا؟! تو هم دربیایی بگی: الحمد لله حاج خانم! شما چطورین؟! تو حتی به من پشت تلفن میگی حاج خانم! میگی شما! حالا اگه اسمم را پشت تلفن بگی و منم یه کلمه جان بذارم پشت اسمت، امنیت ملی و روابط ژئوپولوتیک نظام بهم میخوره؟! یا فکر میکنی مثلا تشویش اذهان عمومی پیش میاد؟! خدا نجاتم بده از دست تو! که هم بدبختانه دوستت دارم و هم دیگه خونه بابام راهم نمیدن که بخوام برگردم!» من همیشه تا یاد پدر خانمم میفتم خندم میگیره! خانمم هم میدونه! دید سرمو انداختم پایین و دارم میخندم... وسط گریه اش خندش گرفت و گفت: «زهر مار! برو از بابای خودت بخند!» منم دیگه نتونستم خندم را کنترل کنم و گفتم: «با بابای تو بیشتر حال میکنم! راستی وقتی میفهمه من رفتم ماموریت، چی میگه؟ یه تکه کلام داره ها... بگو اونو...» همینجوری که داشت اشکش را پاک میکرد و با بغضش میخندید گفت: « خودت که میدونی! تا حالا صد بار برات گفتم و خندیدیم!» گفتم: «جان محمدت! فقط یه بار بگو و دیگه نگو!» هر کاریش کردم نگفت. خیلی ازم دلخور بود. باید آرومش میکردم اما داشت وقت از دستم میرفت. حواسم نبود و خیلی تابلو به ساعت نگاه کردم. فورا گفت: «آره پاشو که دیرته! پاشو که وقت برای زن و بچه هات گذاشتن، اتلاف وقتت محسوب میشه! پاشو که ما ارزشش نداریم. پاشو مامور ویژه! پاشو برو بت من! پاشو زورو!» خودش هم میدونست که تا آرومش نکنم و برام دعا نکنه نمیرم. میدونست و حالا داشت بازم اذیتم میکرد. میدونم که بعدا که ممکنه این اوراق به دست مردم بیفته و بخونند، فورا بگن: «خانمه و احساسات داره و حق با اونه و باید درکش کنی و...» اما کسی هم حال ماموری را نمیفهمه که داره دیرش میشه... بلیطش هم چارتره... ترافیک خیابونای شیراز هم که ماشالله... برای ساعت سه عصر باید حضور و معرفی بزنه... ترافیک منطقه مهرآباد و آزادی تهران هم که وامصیبتا... ضمنا یادش هم رفته برگه دوم حکمش را مهر کنه و بیاره و هزار تا فکر دیگه... الا یکی مثل خودمون که این شرایط را تجربه کرده باشه... بگذریم! بوسیدمش... به زور بوسم کرد... از زیر قرآن ردم کرد... برگشتم بهش گفتم دعا کن آدم بشم! با دلخوری و چشمای قرمزش گفت: «دعا میکنم سالم برگردی! آدم شدنت پیش کش!» در فرودگاه مدرس شیراز، با عمار قرار گذاشتیم که یه پرینت دیگه از کاغذ دوم با مهر تایید واسم بیاره. وقتی رسیدم فرودگاه، عمار اونجا بود. کاغذ را بهم داد ... کاغذ قبلی را تحویل گرفت .. ادامه .......🔰🔰🔰🔰
برداشت هایی از کتاب 🔰🔰🔰 پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند ؛ نشانه خردمند این است که هرگاه خواست سخن بگوید تدبر می کند؛ اگر مفید بود سخن می گوید و سود می برد و اگر زیانبار بود خاموش می شود و در امان و سلامت می ماند 🍃🍃🍃🍃🍃 پس باشه؛ دوست خوبم😍 💡 حرف زدن ممنوع⛔️ 👌مگر اینکه قبلش فکر کرده باشی که چی می خوای بگی. 🤔خب الان که فکر می کنیم می بینیم نمی شه حرف نزد که... 👈 پس دو قدم بیا عقب تر 😔 یادمون بیاد چه وقتایی حرف زدیم و پشیمون شدیم، حرف زدیم و دل شکستیم، حرف زدیم و غیبت کردیم، حرف زدیم و بیهوده گفتیم، حرف زدیم و راز کسی رو فاش کردیم ، حرف زدیم و هزاران گناه با همین یک تکه گوشت زبان انجام دادیم👅 چه وقتایی؟ 💡 وقتی که تلفن را گرفتیم دستمون و نمی دونستیم قبلش قراره چی بگیم؟ یه لحظه بزاریم زمین و فکر کنیم قراره چه مدتی صحبت کنیم و حول چه موضوعاتی؟☎️ ✏️ وقتی که خلوت و یا جمعی با عزیزان و غیر عزیزانمون داشتیم حتما براش برنامه ریزی کنیم قراره چی بگیم؟ 💡 وقتی با خودمون قراری نذاشتیم که یه روایت و یه آیه ولو برای یک دقیقه میون صحبت هامون با همسر، با خانواده همسر، با مادر و خواهر و دوست و همسایه و ... گفته بشه وقتی موضوعات صحبت هامون رو روش فکر نکردیم و برنامه ای نداشتیم ، معلومه که شیطان واسه مون برنامه می ریزه و قدم به قدم خدایی نا کرده ما رو به سمت هدفش می بره. ❤️خانوم خونه بسم الله ... فکر کن و بنویس شما میخوای امروز با هم صحبتات راجع به چی صحبت کنی؟ @jalasaaat