اشرف مخلوقات من و تو که کل امروزو خواب ناز بودیم نیستیم که، اشرف مخلوقات اون بندگان خدایی هستن که الان وسط برفا رفتن کافه دارن چایي/قهوه کوفت میکنن.
جدیدا خیلی عادت کردم یهویی قربون صدقه آدما برم و در این مقوله اصلا مهم نیست کی هستن.
مثلا میبینم یهو نشستم یک ساعت زوم کردم رو یه بنده خدایی که هیچگونه روابط حسنه ای باهاش ندارم و دستمو گزاشتم رو قلبم هی ذوق و ایجی ویجیش میکنم.
خب زنک این حرکتا چیه تو باید بری فحشش بدی نه اینکه قربون قدوبالاش بری اه.
حواست باشه پیامایی که دوازده شب به بعد میدی رو باید آدم دوازده ظهر به بعد جواب بده.
من اکثر اوقات از تماس های فیزیکی میترسم/بدم میاد، ولی یکسری آدمها هستن که دلم میخواد فیزیکم در فیزیکشون حل بشه انقدر که ناخودآگاه قلبقلبیم میکنن.
[امروز دستای تو کلی از غمامو تو خودش حل کرد]