_یِ سری حرفا تویِ ذهنم هست که وقتی تبدیل به نوشته میشن افتضاح و بی معنی از آب درمیان و به این دلیل تویِ ذهنم تلنبار میشن ، خیلی اعصاب خوردکنه .
_میدونید ؟
تو فکر اینم که یِ پادکست بسازم از اولِ شکلگیریِ ایتاییون و اکیپ اکیپ شدنِ بچا تا الان ؛
از مشکات و میم کاف تا منهدمون و نخود فرهنگی ، از موسوی اکیپ حاجی تا ماهد ،
از قهر دعوا هایِ طولانی تا آشتی کنون ها ،
از تولدایِ مجازی به یاد موندنی تا مجلس گرم کنا ، از ریپورت شدن و فیلتر شدنِ بی دلیل کانالا تا هجمه هایِ بی دلیلی که هردفعه روسر یکی از بچه ها خالی میشد ، از اکانت هایی که دیلیت خوردند و برنگشتند تا اونایی که هفته ای یِ بار دیل میزنن ، از دخترهایِ پسرنما تا نامهربون هایِ مهربون نما ، از اشک ها تا خنده هاییِ که بهم هدیه کردیم ، از دوستی هایِ مجازی تا اوناایی که به حقیقت پیوستند ، از قلب هایی که دوباره شکل گرفتند تا قلب هایی که شکستند ، از همه چیز و همه چیز !
* البته از اونجایی ك ِ گشادم این فقط درحد یه ایده میمونه :>
هدایت شده از - مَفتون -
تو رفاقت با دوستام اینجوریم که
"اگر تو نری منم نمیرم"
ولی اونا اینجورین که
"عه تونمیای؟! کاش میومدی" .
-
حساسیت فصلیم عود کرده ، حالا کجا ؟ تو اتوبوس :))))))
*رسما دارم به ناکجاآباد میرم .
بحث کردن و سعی در قانع کردنِ آدما واقعا سخته و خُب ، کاش فقط عینِ بُز نگاه میکردم و وارد بحث نمیشدم ، مغزم رسما داره جیغ میکشه .